خاطراتی از شهید محمود بیاری منتشر شد / «مقام محمود» در بازار نشر
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب «مقام محمود؛ خاطراتی از شهید محمود بیاری» نوشته سیدسعید آریانژاد بهتازگی توسط انتشارات راه یار چاپ و روانه بازار نشر شده است. تحقیق مطالب اینکتاب بهعهده حامد اشرفینسب بوده و تدوین آن توسط سید سعید آریانژاد انجام شده است. شهید محمود بیاری، سال 1341 در شهر سبزوار متولد شد. یک ساله بود که بر اثر حادثهای به چاه افتاد، ولی با تلاش بسیار و...
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب «مقام محمود؛ خاطراتی از شهید محمود بیاری» نوشته سیدسعید آریانژاد بهتازگی توسط انتشارات راه یار چاپ و روانه بازار نشر شده است. تحقیق مطالب اینکتاب بهعهده حامد اشرفینسب بوده و تدوین آن توسط سید سعید آریانژاد انجام شده است. شهید محمود بیاری، سال 1341 در شهر سبزوار متولد شد. یک ساله بود که بر اثر حادثهای به چاه افتاد، ولی با تلاش بسیار و به صورت معجزهآسایی نجات یافت و با آنکه به شدت بیمار شده بود به لطف خدا بهبودی یافت. دوره ابتدایی و راهنمایی و چند سال دبیرستان را با موفقیت گذراند و پس از آن ترک تحصیل کرد و به قالیبافی روی آورد. در اوقات فراغت معمولاً کتابهای مذهبی مطالعه مینمود. جوانی مؤمن و مذهبی بود و از صمیم دل معتقد به احکام اسلامی بود. در نماز جماعت شرکت میکرد و مکبر نماز جماعت بود. بسیار خوش اخلاق بود و الگوی مناسبی برای دوستان و آشنایان محسوب میشد. وی در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت جهاد سازندگی درآمد و در بازسازی مناطق محروم حضور داشت. شهید بیاری، اولین بار دی 1359 از طریق بسیج به منطقه سوسنگرد اعزام شد و آرپیچیزن تیپ 21 امام رضا (ع) بود. سرانجام در حالیکه تخریبچی گردان تیپ 21 امام رضا (ع) بود، در منطقه جزیره مجنون و در جریان عملیات خیبر به شهادت رسید. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «محمود اهل ورزش بود. بار اولی که دیدمش تو زورخانه بود، زورخانه، ولی عصر (عج) علاقه داشت به ورزش باستانی. شنیدم چند صباحی هم صبحها میرفته تمرین جودو. از والیبال هم خوشش میآمد. در جبهه هم اهل ورزش بود. آب نبود وگرنه شناگر خوبی بود. بعدها آب هم گیر آورد. واحد تخریب که مسئولش بود، نزدیک رودخانهای بود و زیاد میشد با بچههای زیر نظرش بروند شنا. مجروح هم که شد، باز از ورزش دست برنداشت. نه از ورزش صبحگاهیاش کم شد و نه از شنا و والیبالش. با آن پا شنا برایش سخت نبود؛ ولی والیبال چرا. با این حال، با بچهها والیبال هم بازی میکرد. مدام نیروهایش را وادار به ورزش میکرد. هم فال بود و هم تماشا. هم سرگرمی و نشاط بود و هم تمریناتی برای آمادگی جسمانی بیشتر.»