خاطرهای شنیدنی از بازی حیرتانگیز جمشید مشایخی در یک نمایش
ایسنا نوشت: نوروز سیلزده سال 98 در سیزدهمین روز خود، سفر بهاری جمشید مشایخی را به نظاره نشست. هنوز همگان در اندیشه سیل ویرانگری بودند که بسیاری از هموطنانمان را بیخانه و کاشانه کرده بود که شامگاه سیزدهم فروردین، خبر درگذشت جمشید مشایخی منتشر شد؛ خبری که برخلاف اخبار قبلی، این بار تکذیب نشد و تایید میکرد که یکی دیگر از اسطورههای هنر بازیگری رهسپار سفری بیبازگشت شد.
همزمان با نخستین سالروز درگذشت این هنرمند گپ و گفتی با هادی مرزبان یکی از کارگردانان تئاتر که جمشید مشایخی در چند نمایشش روی صحنه رفته بود، انجام دادیم.
این کارگردان تئاتر سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: «کسانی که به تماشای سیرک رفتهاند، لابد دیدهاند شیری را که رام انسان شده و به خدمت آدمی درمیآید. چنین شیری نشان میدهد شیر تا وقتی در جنگل است، شیر است. شیری که در سیرک به کار گرفته شود، دیگر شیر نیست، سلطان نیست. این مثال را زدم تا بگویم جمشید مشایخی همواره شیر بود و تا پایان عمرش هم شیر باقی ماند. هرگز مجیز کسی را نگفت. جزو هیچ دسته و حزبی نبود جز حزب انسانیت و این ارزشمند است.»
او ادامه داد: «از نظر محبوبیت هم، آنچه عیان است چه حاجت به بیان است. از یک بچه 10 ساله تا پیرمرد موی سپید کرده همه از بزرگی، انسانیت و محبوبیت او میگویند.»
مرزبان با به یاد آوردن خاطرهای که مسعود کیمیایی درباره بازی جمشید مشایخی در یکی از فیلمهایش بیان کرده بود، یادآور شد: «آقای کیمیایی تعریف میکرد در یکی از فیلمهایش، جمشید مشایخی با آنکه پشت به دوربین داشته، ولی با تمام فیزیکش، آن پلان را بازی کرده است. یعنی تنها صورتش نیست که در خدمت نقش است بلکه او با تمام فیزیکش بازی میکرد و کمتر چنین بازیگرانی داریم.»
این کارگردان تئاتر، بازی مشایخی در یکی از آثار نمایشی را به یاد آورد که سالها پیش در تماشاخانه بیست و پنج شهریور (سنگلج) روی صحنه رفته بود: «متاسفانه نام آن نمایش را به یاد ندارم اما چیزی که خوب به یاد دارم، بازی درخشان جمشید است. در صحنهای از نمایش، پشت به تماشاگر و رو به انتهای صحنه سخنرانی میکرد. دیدم چقدر بزرگ است و همیشه فکر میکردم او خیلی درشت اندام است تا وقتی که با هم آشنا و همراه شدیم، تازه دیدم هنر اوست که این چنین بزرگ است!»
مرزبان که در چند اثر نمایشی با مشایخی همکاری کرده است، یادآور شد: کاش دانشجویان او را به هنگام تمرین میدیدند و از او یاد میگرفتند که چگونه خود را در خدمت کار میگذارد همچون یک هنرجوی جوان و نوآموز که شوق آموختن دارد. خوشبختانه در کل کارهایش شاهکار بود.
او سپس خاطرهای از بازی مشایخی در نمایش «شب روی سنگفرش خیس» را روایت کرد: «یکی از صحنههای نمایش، مونولوگی سه صفحهای دارد. بچههای گروه گفتند آقای مشایخی سنش بالاست و نمیتواند این مونولوگ را تا آخر بگوید. بنابراین تصمیم به ضبط این مونولوگ گرفتم و آن را در استودیو ضبط کردیم ولی ایشان یک روز بعد متن را روی زمین گذاشت و تمام آن مونولوگ را از بر اجرا و چه صحنه زیبایی خلق کرد که هم خودش منقلب شد و هم همه ما. وقتی تمام شد، علامت موفقیت نشان داد و گفت فکر کردهای پیر شدهام و نمیتوانم مونولوگی طولانی را حفظ و اجرا کنم؟!»
هادی مرزبان241245
کد خبر 1371472