شنبه 10 آبان 1404

دروغ سکولاریسم

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
دروغ سکولاریسم

موضوع نسبت دین و توسعه یکی از بحث‌برانگیزترین جدال‌های فکری در ایران معاصر است. سال‌هاست برخی از منتقدان جمهوری اسلامی، توسعه‌یافتگی را مشروط به «سکولاریزه شدن» یا حذف دین از عرصه عمومی می‌دانند. این در حالی است که نمونه‌های عینی جهانی نشان می‌دهند که دین، بسته به آنکه چگونه در ساخت سیاسی و اجتماعی ادغام شود، می‌تواند نه مانع توسعه، بلکه یکی از منابعِ بسیج اجتماعی، انسجام هویتی و قدرت دولت باشد.

اسرائیل، با تمام اختلافات بنیادین اعتقادی و سیاسی که با ما دارد، نمونه‌ای قابل توجه در این زمینه است. این کشور تنها دولتی در جهان است که نام رسمی‌اش خود یک مفهوم دینی است، و بخش‌های گسترده‌ای از گفتمان مشروعیت و انگیزش اجتماعی آن، از متون دینی ولو تحریف‌شده تغذیه می‌شود. این امر نشان می‌دهد که «دینی بودن» به خودیِ خود نه مانع تکنولوژی، نوسازی اداری، توسعه امنیتی یا پیشرفت نظامی است و نه ضرورتاً با سکولاریسم سیاسی به معنای رایج در غرب یکسان است.

از قضا، کشورهای غربی که خود مدعی سکولاریسم‌اند، در لایه‌های عمیق هویتی‌شان هنوز رگه‌های قدرتمند دینی دارند. ایالات متحده ساختار سیاسی و فرهنگی‌اش را بر مفاهیم «رسالت الهی تاریخ»، «ملت برگزیده» و نوعی پروتستانتیسم اخلاقی بنا کرده است. بریتانیا خود را «حریم امن الهی» خوانده و حتی پادشاه آن عنوان «مدافع ایمان» را حمل می‌کند. پس از منظر جامعه‌شناسی دین، ایده «حذف دین» بیشتر یک ادعاست تا واقعیت.

مسئله در ایران نیز این است که آیا باید به دلیل ضعف‌ها و ناکارآمدی‌های اجرایی، از اصل پیوند دین و سیاست صرف‌نظر کرد؟ یا باید ضعف را در مدیریت، ساختار نهادی و فرآیند تصمیم‌سازی جست‌وجو کرد، نه در هویت دینیِ بنیادگذار جامعه؟

در سال‌های اخیر اما برخی از مخالفان نظام اسلامی، نسخه‌ای مخدوش ارائه کرده‌اند، نسخه ای که از یک سو به توسعه اسرائیل استناد می‌کنند و از سوی دیگر اصرار دارند که دین باید از حوزه سیاست حذف شود. این تناقض در استدلال آشکار است. اگر آنان اسرائیل را نمونه‌ای موفق می‌دانند، باید بپذیرند که هویت دینی و انسجام اعتقادی می‌تواند پایه قدرت ملی باشد. یقینا بر محتوا و جهت‌گیری اعتقادی آنها نقد وارد است، اما نفس رابطه دین و دولت در اسرائیل آشکارا توان تولید قدرت داشته است. نکته مهم در لین میان آن است که بسیاری سکولارهای ایرانی، درصدد نوعی دیوارکشی و تفکیک ظاهرگرایانه و سلفی مآبانه میان دین و دنیا، سیاست و دین و نظیر آن هستند و می خواهند عرصه های آمیخته را بیخته و الک کنند!

باید توجه داشت تلاش برای الک کردن در باره جامعه اسلامی، الکن تر است. چراکه اسلام تفاوت مهمی با دیگر ادیان ابراهیمی دارد؛ این دین، برخلاف آیین‌هایی که میان دنیا و آخرت شکاف می‌افکنند، رابطه این دو را در هم تنیده می‌بیند؛ عبادت و عدالت را از هم جدا نمی‌کند؛ سیاست را از اخلاق منفک نمی‌داند؛ و جامعه را میدان تحقق ایمان می‌داند، نه صرفاً عرصه آزمایش فردی. از این منظر، اسلام به‌طور بالقوه ظرفیت تبدیل‌شدن به زیرساخت شکل‌دهنده نظم سیاسی و توسعه را دارد، مشروط به آن‌که به صورت عقلانی و نهادمند فهم و اجرا شود.

در جهان اکنون هیچ دولتی خالی از هویت نیست. حتی سکولاریسم نیز نوعی هویت است. کاستن از اعتماد به نفس ملی به بهانه «دینی بودن»، نتیجه‌ای جز وابستگی، خودکم‌بینی و گشودگی در برابر سلطه فرهنگی و سیاسی قدرت‌های خارجی ندارد. دشمنان ایران دقیقاً این نقطه را نشانه می‌گیرند و هدف آنان، ایجاد تردید در ریشه هویتی جامعه است، تا توان مقاومت و خودسازی آن کاهش یابد.

باید با صراحت گفت نقد دولت و ساختار حکمرانی امری ضروری و همیشگی است. اما نقد هویت دینی به نام توسعه، خطایی راهبردی است. توسعه بدون هویت، توسعه‌ای بی‌ریشه و وابسته است. ما اگر قرار است اصلاح کنیم، باید ساختار اداری را اصلاح کنیم، نظام تصمیم‌سازی را کارآمد کنیم، و کارآمدی نهادهای عمومی را افزایش دهیم؛ نه آن‌که ریشه هویت ملی و دینی را از میان برداریم.

دین می‌تواند پشتوانه استقلال، توان جمعی، و توسعه پایدار باشد؛ مسئله نه دین داشتن یا نداشتن، بلکه نحوه سازمان‌دهی و تحقق آن در عرصه سیاست است.