دغدغههای معلم فقید موسیقی ایرانی برای آواها و نواهای بومی
ساری - ایرنا - ششمین سالروز درگذشت استاد «محمدرضا لطفی» معلم برجسته و جریانساز موسیقی ایران بهانهای شد تا نگاهی به ارتباط و دیدگاههای او به موسیقی و فرهنگ مازندران و پیوند فکریاش با فضای فکری نیما یوشیج شاعر بلندآوزه مازندرانی داشته باشیم.
دوازدهم اردیبهشت در عین حال که روزی برای قدردانی از همه معلمهاست، برای طرفداران موسیقی اصیل ایرانی یادآور درگذشت یک معلم اثرگذار و جریانساز است. استاد محمدرضا لطفی هنرمند برجسته و تاثیرگذار در عرصه موسیقی و فرهنگ ایران 6 سال پیش در چنین روزی در سن 68 سالگی درگذشت تا صدای متفاوت ساز و آوازش برای همیشه در صحنه اجراهای زنده خاموش شود. اما میزان اثرگذاری و جریانسازی لطفی مانند تعدادی از همنسلان او در موسیقی ایرانی آنقدر برجسته و پررنگ است که درگذشت او به معنای پایان حضور و اثرگذاریاش بر موسیقی و فرهنگ موسیقایی ایران نیست.
آشنایی دقیق و اشراف بسیار زیاد او بر موسیقی نواحی و مناطق و تسلط عمیقی که بر شعر و ادبیات داشت، با تکیه بر اصولی که به آنها پایبند بود مانند تاکید بر بداههنوازی، از لطفی چهرهای منحصربهفرد در موسیقی ایرانی ساخت. بنیانگذار کانون فرهنگی هنری چاوش و گروه شیدا همواره بر این اعتقاد بود که موسیقی اقوام باید همان اندازه که موسیقی اصیل ایرانی جدی گرفته میشود مورد توجه باشد و اندیشه ایرانی و اندیشه بومی باید با هم حرکت کنند تا به نقطه مطلوب فرهنگی برسیم.
پیوند فکری نیما و لطفی
لطفی با توجه به این که اهل گرگان بود، آشنایی و ارتباط زیادی با فرهنگ، ادبیات و موسیقی مازندران داشت. او حتی در برخی از آثار خود از موسیقی مازندران هم الهام میگرفت. بارها نیز گفته بود که طبیعت مازندران برای او الهامبخش است و بعضی آثار شاخص خود را در طبیعت این استان ساخته است.
ارتباط فکری لطفی با مازندران را حتی در پیشگامی او برای استفاده از اشعار نیما در موسیقی ایرانی هم میتوان یافت. قطعه معروف و زیبای «داروگ» بر روی شعر معروف نیما یوشیج به آهنگسازی استاد محمدرضا لطفی و خوانندگی استاد «محمدرضا شجریان» یکی از آثار ماندگار موسیقی ایرانی به شمار میآید. قطعهای که به گفته لطفی بر اساس ارتباط قلبی، روحی و فکریاش با نیما و شناختی که از مفهوم و تصویر واژگان او داشت ساخته شد.
استاد برجسته موسیقی ایرانی در یکی از نشستهای تخصصی که سال 1390 در تهران برگزار شده بود، درباره ارتباطش با اشعار نیما و نگاه متفاوتی که به این شاعر مازندرانی هماستانی خود داشت، از اثرگذاری نیما بر نگاه خودش و برخی آثاری که ساخت نیز سخن گفته بود.
او در جایی از اظهاراتش عنوان کرده بود:
«من با نیما به خاطر مازندرانی بودنش و این که در نوجوانی من شاعر معروفی بود، ارتباط عمیقی دارم. شاعری بود که برای جوانانی مثل من راهی را برای نگاه دگرگونه باز کرد. به نظر من نیما هم در واقع یک حافظ ادبی است و در آینده ادبی ایران به اندازه حافظ اهمیت پیدا خواهد کرد.»
صدای مازندران در شعر نیما
لطفی با اشارهای به اجرای شعر داروگ در یکی از کنسرتهای سال 1353 خود و این که در شب سوم کنسرت بین شعر نیما و مولانا تصمیم گرفت شعر نیما را بخواند، گفته بود:
«شعر نیما را هر سه شب روی صحنه بردم و دوست داشتم که بخوانم. اما شب اول و دوم حس کردم در حال و هوای شعر نیما نیستم و طرف مولانا رفتم. شب سوم به هر دو شعر نگاه کردم تصمیم گرفتم نیما را بخوانم. شروع آن قطعه را سال 1353 در کلاردشت ساختم. چون بیشتر کارهای من در سفرها ساخته میشود.»
او به واسطه شمالی بودنش و نزدیکی با فرهنگ و طبیعت و زبان مازندران، ابعاد مازندرانی نیما را در شعرهای این شاعر میشناخت و به گفته خودش صدای مازندران را در شعرهای نیما میشنید. لطفی در همان نشست تخصصی موسیقی ایرانی اظهار کرده بود:
«خاطرم هست که قطعه را در مهآلودگی و سکوت آن زمان کلاردشت ساختم. شعرهای نیما صدای مازندران میدهد. چون لغات مازندرانی دارد. این صدا را کسی در شعر نیما میشنود که خودش در جنگلهای مازندران زندگی کرده باشد، نشستن کنار رودخانه در شب مازندران را تجربه کرده باشد، ماه را در جنگلهای مازندران دیده باشد و صدای حیوانات را آنجا احساس کرده باشد. صدای آب در دهانه جنگلها با صدای آب در کویر فرق میکند. صدایی که شب در جنگلهای مازندران شنیده میشود مالیخولیایی است. یعنی اگر شخص با آن آشنا نباشد او را میگیرد. خب من با اینها از بچگی آشنا بودم. عادت داشتم از سن 11 سالگی شبها در جنگل ناهارخوران بالا میرفتم. با این صداها آشنا بودم و طبیعتا این صداها را در شعر نیما دوست داشتم. این موسیقی کلام و محتوای شعر نیما و زیباشناسی آثارش برای من خیلی جالب است.»
موسیقی بومی پشتیبان موسیقی ایرانی
لطفی در ادامه اظهاراتش به این اشاره کرده بود که فقط ابتدای قطعهای که در کلاردشت ساخته بود را شب اجرا به خاطر داشت و بقیه اثر را بداهه نواخت و اجرا کرد. او تأکید زیادی بر حفظ پایههای موسیقی اقوام و به کارگیری ظرفیتهای موسیقی اقوام در موسیقی ایرانی داشت و معتقد بود در مسیر زنده ماندن موسیقی ایرانی نقش موسیقی نواحی و فرهنگ مناطق مختلف کشور بسیار پررنگ است. به همین دلیل باید از این ظرفیتها به شکل درست محافظت کرد.
شهریور 1391 که تور کنسرتهای گروه همنوازان شیدا به سرپرستی استاد محمدرضا لطفی به مازندران رسید و 9 شب در آمل، قائمشهر و ساری روی صحنه رفت، فرصتی دست داده بود تا پیش از یکی از اجراها در ساری گفتوگویی با استاد لطفی داشته باشم و برخی از دیدگاههای او درباره جایگاه و الزامات موسیقی مازندران را جویا شوم و ثبت کنم.
سلامت فرهنگی در شمال البرز
بنیانگذار و سرپرست گروه شیدا درباره فرهنگ و موسیقی مازندران اعتقاد داشت که هم از قدمت زیادی برخوردار است و هم سلامتی بیشتری دارد. وی بر این باور بود که اصولا قسمت شمالی البرز سلامتی شخصیتی فرهنگی قویتری نسبت به سایر نقاط کشور دارد و پس از انقلاب با توجه به ادغام روستاها و شهرها و برقراری ارتباط بیشتر مردم با جامعه هنری و هنرمندان یک تعصب خوب دفاع از فرهنگ بومی از دل این ارتباط در منطقه به وجود آمد.
لطفی در بخشی از آن گفتوگو درباره روند انجام فعالیتهای موسیقایی عنوان کرده بود: «فعالیت موسیقایی در مازندران پس از انقلاب زودتر از بقیه استانها آغاز شد. دوست عزیزمان احمد محسنپور که زحمات زیادی برای موسیقی مازندران کشید روند پیشرفت را آغاز کرد و با تشکیل گروه و ضبط آثار فعالیتها پررنگتر شد. این فعالیتها موجب شد علاقهمندی جوانان به فرهنگ بومیشان بیشتر شود. طبیعتا وقتی امری رو به پیشرفت باشد هنرمندانی را نیاز دارد که خلاق و فعال باشند. تعداد این افراد در مازندران کم نیست. هم هنرمندان خوب و با استعدادی وجود دارند و هم مردمی هستند که حامی هنر و موسیقی باشند. این دو مؤلفه اساس پیشرفت موسیقی و هنر است که مازندران از آن بیبهره نیست.»
استاد محمدرضا لطفی: قسمت شمالی البرز سلامتی شخصیتی فرهنگی قویتری نسبت به سایر نقاط کشور دارد
موسیقی بومی در بیراههها
البته لطفی نگرانی و نقدی هم به برخی رفتارهای موسیقایی اشتباه در موسیقی مازندران داشت که به نظر میرسد اکنون که 8 سال از آن گفتوگو میگذرد آن نگرانیها بیشتر به چشم میآیند و با انتشار موسیقیهای بیپایه و اساسی به نام موسیقی مازندران در فضای مجازی و حتی رسانهها در حال آسیب زدن به اصل موسیقی این استان هستند. استاد لطفی معتقد بود وضع موسیقی مازندران از نظر فرهنگی و پیش نیازها را میتوان خوب ارزیابی کرد، اما نمیتوان گفت این خوب به معنی ایدهآل است و همه کارها تا به حال درست انجام شد.
وی گفته بود: «مازندران برای این که بتواند هنر و موسیقیاش را در خود استان و خارج از مرزهای استان بشناساند و گسترش دهد ظرفیت بالاتری دارد. زحمات زیادی کشیده شد که قابل تقدیر است، اما کافی نیست. متاسفانه در مازندران به موازات فعالیتهای موسیقایی خوبی که انجام شد، یک اتفاق دیگر هم افتاد؛ این که نسل جوان موسیقی پاپ بیشتر از رگههای موسیقی مازندرانی استفاده کردند. تعدادی خوب بهره گرفتند و برخی هم بسیار بد این ظرفیت را به کار بردند و موسیقی مازندرانی به مفهوم درستش تحتالشعاع این فعالیتها قرار گرفت. در بسیاری از قطعات موجود در بازار و موسیقیهای اینترنتی رد پای جوانان مازندرانی علاقهمند به موسیقی دیده میشود که گاهی راه را کج رفتهاند. اگر تعادلی در بهرهگیری از این نیروها به وجود بیاید و نظارتی بر روند فعالیت آن باشد اتفاقات بهتری خواهد افتاد.»
اصالت موسیقی مازندرانی باید حفظ شود
استاد فقید موسیقی ایرانی تأکید داشت که در تولیدات موسیقایی که مرتبط با موسیقی نواحی هستند باید اصالت موسیقی را مد نظر داشت و اگر پیشرفتی قرار است اتفاق بیفتد باید بر پایه اصالت مسیر خود را طی کند.
وی با بیان این که اصالت موسیقی مازندرانی باید حفظ شود، تصریح کرده بود: «ابتدا باید به موسیقی مازندران آن گونه که لازم و درست است اهمیت داده شود و پایههای آن را تقویت کنیم. آنگاه میتوان اندیشید که روی این موسیقی چه کار میتوان کرد و چه رابطهای میتوان بین این موسیقی با موسیقیهای دیگر ایجاد کرد. ارتباط موسیقی مازندرانی با موسیقی ایرانی دقیقا مانند موسیقی ایرانی با موسیقی غربی است. موسیقی ایرانی باید با تمام مؤلفههای خودش در جایگاهش باقی بماند. در واقع ستون و پایه ساختمان موسیقی همیشه ثابت است و باید به یک شکل استمرار داشته باشد. وقتی پایه یک موسیقی مستحکم باشد امکان ارتباط آن موسیقی با موسیقیهای دیگر ساخته میشود و روی این پایه کارهای زیادی میتوان انجام داد.»
لطفی حتی معتقد بود برای موفق بودن در موسیقی تلفیقی که از نظر او خوب هم از آب در نیامده بود، ابتدا باید تلفیق موسیقی نواحی ما مانند موسیقی مازندران با موسیقی ایران درست اتفاق بیفتد و بعد سراغ موسیقی آسیای میانه و کشورهای دیگر دنیا رفت. از نگاه او وقتی تلفیق و تعامل موسیقایی داخل کشور اتفاق بیفتد، خود به خود گسترش پیدا میکند و فراگیر میشود که رشد موسیقی نواحی و ایرانی را در پی دارد.
افزایش ارتباط بین هنرمندان
او در آن گفتوگو راهکارهایی را هم برای گسترش و پیشرفت موسیقی بومی عنوان کرده بود؛ مثلا این که هنرمندان جوان با آهنگسازان، پژوهشگران و گروههای هنری جلساتی برگزار کنند و راههای جدید را با هم در تبادل دیدگاهها بیابند.
لطفی تأکید زیادی بر افزایش ارتباط بین هنرمندان چه در گستره موسیقی بومی و چه بین هنرمندان موسیقی بومی و موسیقی ایرانی داشت و میگفت: «فرقی بین هنرمندان وجود ندارد. نمیتوان گفت چون من ردیف مینوازم و دستگاهها را میشناسم از یک هنرمند مازندرانی بالاتر هستم. باید این ارتباطات به وجود بیاید تا همکاریها گستردهتر شود. مازندران و به ویژه ساری به عنوان مرکز استان باید برای برگزاری اینگونه همایشها تلاش بیشتری کند. باید از بزرگان موسیقی و هنر ایران و از صاحبنظران دعوت شود و در سمینارهای مختلف ایدههای آنان را شنید. هنرمندان را در جلسات مختلف گرد هم بیاورند و امکان همصحبتی و همساز شدن آنها را فراهم کنند. چون ما هنرمندان باید ساز بزنیم تا راهی پیدا شود. حرف زدن کار ما نیست. ما باید ساز بزنیم و در میان این ساز زدنها ایدهها و اندیشههای خود را منتقل کنیم. این اتفاقات را مرکز استان باید رقم بزند.»
استاد فقید موسیقی ایرانی تأکید داشت که در تولیدات موسیقایی که مرتبط با موسیقی نواحی هستند باید اصالت موسیقی را مد نظر داشت و اگر پیشرفتی قرار است اتفاق بیفتد باید بر پایه اصالت مسیر خود را طی کند.
بنیانگذار مکتب موسیقی میرزاعبدالله به یک اصل نیز در این حوزه اصرار زیادی داشت و آن هم نظارت عام بر فعالیتهای موسیقایی در استانها بود. لطفی در بخشی از گفتوگو عنوان کرده بود: «هنرمندان هر استان بنا به ارتباطاتی که در استان با هنرجویان و هنرمندان دارند میتوانند این همایشها را برگزار کنند. مسئولان مربوطه هم با حمایت از این فعالیتها و انجام نظارت عام میتوانند به سیر این مسیر هنری کمک کنند. نظارت باید عام و گسترده باشد. اگر نظارت خاص انجام شود کار خراب خواهد شد. هرگاه دولتها و حکومتها در حوزه فرهنگ و هنر نظارت خاص داشته باشند نتیجهای حاصل نمیشود.»
او بر این باور بود که فرهنگ عظیم و موسیقی گسترده ما در یک چارچوب تنگ و کوچک نمیگنجد. به همین دلیل تأکید داشت که نباید عرصه بر هنرمند تنگ شود. رد پای این استاد فقید در موسیقی ایران همچنان پابرجاست و با توجه به جریانسازی او در موسیقی ایرانی همیشه خواهد ماند. اما آنچه که پس از لطفی هنوز به عنوان دغدغهای جدی برای هماندیشان او در موسیقی ایرانی پررنگ دیده میشود پایین آمدن سطح سلیقه و سواد موسیقایی در جامعه است که در نسل جدید بیشتر و پررنگتر دیده میشود و آسیبهای آن نیز طی این سالها بیشتر در خانوادهها و فرهنگ رفتاری جامعه به چشم آمده است.
*س_برچسبها_س*