ردای امپراتوری سرخ بر قامت پوتین
اقتصادنیوز: تلاش پوتین برای احیای امپراتوری شوروی موجب شد تا زمینه برای بازگشت اهرم های استالینیستی هموار شود. تزار برای توجیه فعل و انفعال هایش برای بقا و گسترش امپراتوری خیالی اش، ضمن توسل به اهرم های دیکتاتور پیشین شوروی، تلاش دارد تا با استفاده از متغیرهایی چون کلیسای ارتدوکس حمله به اوکراین را توجیه کند.
به گزارش اقتصادنیوز، با آغاز حمله نظامی روسیه به اوکراین، امپریالیسم ناسیونالیستی استالینیستی به ایدئولوژی رژیم پوتین تبدیل شده، هرچند پوتین آشکارا به استالین اشاره نکرده و خود را وارث او نمی داند. اما برای بیش از یک دهه، کرملین دوره استالینیستی را به عنوان دوره ای از عظمت معرفی کرده که در چارچوبش به سنت های امپراتوری احترام گذاشته می شد و ارزش های ملی در اولویت قرار داشت. از همین رو بسیاری از رسانهها اخیرا پوتین را به واسطه اقداماتش، با استالین مقایسه میکنند.نشریه فارن افرز در همین راستا یادداشتی منتشر کرده، یادداشتی که اقتصاد نیوز آن را ترجمه کرده است. بخش نخست تحت عنوان «عبور از پوتینیسم؛ جنگ مقدس به روایت تزار» منتشر شده و در ادامه به بخش دوم پرداخته می شود.
امپراطور برهنه
آنچه پوتین را تهدیدآمیز نشان می دهد، توسلش به رویکردهای سنتی با اهرم های ساده است. همانطور که آندری زورین، مورخ در دوران کنت اوواروف نوشت: «گذشته جایگزینی شد برای آینده خطرناک و نامطمئن». با این حال، در اوایل قرن بیستم، ایدئولوگهای ناسیونالیست از مفهوم استثناگرایی روسی برای دفاع از نظامیگری استفاده کردند. با تداوم جنگ در اوکراین، وسواس کرملین بیش از پیش آشکار شده است. براساس نسخه پوتین، ایده روسی چیزی بیش از گسترش جغرافیا و سرکوب مخالفان داخلی در دفاع از یک دولت مقدس است. استقبال مسکو از این مفهوم در ابتدایی ترین شکل با تغییر از اقتدارگرایی نرم به چیزی که اکنون به یک توتالیتاریسم ترکیبی با الگوبرداری از احکام استالینیستی نزدیک تر است، همزمان شده است. علاوه بر سرکوب جامعه مدنی، رسانه های مستقل، اکنون دولت خواسته های سیاسی جدیدی را مطرح می کند؛ خواسته هایی که در بسیاری از موقعیتها، دیگر توسط روس ها پذیرفتنی نیست.
مدارس روسیه درسهای اجباری مرتبط با وطن پرستی آموزش می دهند، کتابهای درسی مملو از تفسیر اقدامات پوتین و دیکته کردن امیال تزار است. در چنین شرایطی شهروندان گاها ملزم به شرکت در راهپیماییهایی برای حمایت از پوتین هستند. رهبر کرملین با توسل به چنین ابزاری ساختازی توتالیتر را تحمیل می کند و به دنبال آن است تا کنترل انحصاری بر نحوه توضیح وقایع برای کشور و آنچه روس ها باید در مورد آنها فکر کنند در اختیار داشته باشد. تلاش کرملین برای سرکوب، یادآور سخت گیری های سیاسی دوران شوروی است. اواخر سال 2021، درست قبل از حمله به اوکراین، دولت روسیه سازمان یادبود را تعطیل کرد، سازمانی که مسئولیتش حفظ خاطره جنایات دوران استالین بود. به همین دلیل پوتین دیگر پاکسازی های استالین را یک رویداد منفی نمی داند. کمپین تخریب یادبودها سال گذشته سرعت بیشتری گرفت. ماه آوریل، ساکنان منطقه پرم روسیه متوجه شدند که بنای یادبود لهستانی ها و لیتوانیایی ها تخریب شده است. چند هفته بعد، یک بنای تاریخی و یک صلیب که نشانگر گورهای دسته جمعی لیتوانیایی ها بود، ویران شد. مقامات محلی احتمالا محرک این اقدامات هستند: در میانه درگیری های اوکراین، آنها تغییر در فضای ایدئولوژیکی روسیه را احساس کرده اند. پوتین در حال جنگ علیه حافظه است. از همین رو تزاربرای تایید دلیل عادلانه جهت انتقامجویی، سابقه استالین را پاک می کند.
دستاورد ساختار فئودالی پوتین
دیکتاتوری استالین حول سه محور ناسیونالیسم، امپریالیسم و غرب ستیزی منجر به مرگ میلیونها نفر در گولاگ شد و توسعه کشور را چندین دهه به عقب انداخت. امروز نیز استبداد پوتین با تکیه بر جهان بینی مسیحایی و ضدغربی در باتلاقی بی معنی اوکراین فرو رفته و ویرانی گسترده، معکوس شدن توسعه اقتصادی روسیه و تحمیل آگاهی ضد مدرن بر نخبگان و جامعه جهانی را به ارمغان آورده است. بنابراین بازگشت ایده روسی در کرملین محصول دو قرن فساد ایدئولوژیک است - روندی که با ترس های مکرر غرب تحریک شده است. همانطور که جورج کنان سال 1946 در پیام طولانی اش از مسکو به وزیر امور خارجه ایالات متحده در سال 1946 تاکید داشت، رهبران روسیه همیشه از نفوذ خارجی ها، تماس مستقیم بین دنیای غرب و دنیای خود، آگاهی روس ها از حقیقت جهان در هراس اند. به باورش آنها آموختهاند که امنیت را تنها در مبارزه همراه با صبر اما مرگبار برای نابودی کامل قدرت رقیب جستجو کنند، نه در قراردادها و مصالحه ها. در روسیه پوتین، چنین تفکری، عملیات ویژه در اوکراین را رقم زد - انحرافی بدبینانه از ایده دفاع از میهن در برابر غرب.
توسل به تهدید خیالی برای بقا
کرملین به واسطه ورود به دنیایی با ضرورت ایدئولوژیک نیروهایی را رها کرده که همیشه قادر به مهارشان نیست. یکی از همین نیروها یوگنی پریگوژین است، دزد و کلاهبرداری که خود را کارآفرین معرفی و در نهایت لباس مزدورهای واگنر را بر تن کرد. شورش او در ژوئن 2023 را نباید چالش مستقیم برای سیستم پوتین تلقی کنیم. پریگوژین، به سان سایر شخصیت های اطراف رئیس جمهور، محصول سیستم و تجسم مفهوم نیروی برهنه است. در عین حال، پریگوژین محصول سرمایه داری دولتی به سبک پوتین است که در چارچوبش کرملین درآمدهای مالیاتی را بین اطرافیانش تقسیم می کند. این همان چیزی است که روسیه پوتین به آن تقلیل یافته: یک سیستم فئودالی که در آن رهبر عالی بخش هایی از دارایی را به دست نشاندگانش می دهد تا در راستای منافعش خدمت کنند. چنین وضعیت غیرعادی را می توان تنها با ماهیت فردی افراطی استبداد پوتین و نیاز به دفاع از میهن در برابر حملات غرب و ارتقای نفوذ نظامی روسیه در خارج از کشورتوجیه کرد.
کرملین کمتر نگران شورش از درون است تا خطرات تصوری از بیرون. در واقع، دستور ایدئولوژیک اصلی ساختار این کشور ساده است و حول یک تهدید خیالی می چرخد: غرب در صدد نابودی دولت روسیه است. به گفته سرگئی کرینکو، معاون اول رئیس جمهور و یک پزشک ارشد کرملین، «هدف کسانی که امروز در تلاش برای مبارزه با روسیه هستند، بسیار روشن است. آنها از روسیه می خواهند که موجودیت خود را نادیده بگیرد.» مقامات روسی از چنین وضعیتی تحت عنوان چالش تمدنی یا تهدید وجودی یاد می کنند. سادگی این پیشفرض، آن را به دلیلی کلیدی برای ادامه عملیات نظامی ویژه در اوکراین تبدیل کرده و به پوتین فرصت داده کلماتی پیدا کند و شکست را به عنوان پیروزی به خورد مردم دهد. روسها قبل از فوریه 2022 به دنبال فدا کردن خود برای دولت نبودند. ترویج ایده مرگ قهرمانانه برای میهن توسط دولت تنها پس از شروع عملیات نظامی ویژه انجام شد. اکنون پوتین استدلال می کند که مرگ در میدان نبرد به معنای زندگی بیهوده نیست. در همین راستا کلیسای ارتدکس روسیه نیز با کمک به پیشبرد فرقه جنگجو، به ابزار ایدئولوژیک و تبلیغاتی حیاتی رژیم تبدیل شده است. با این حال، اهرم هایی قدرتمندتر از احکام کلیسا، ممکن است به بازنویسی تاریخ توسط کرملین کمک کنند. همانطور که لو گودکوف، جامعه شناس تاکید دارد، مدت ها قبل از حمله به اوکراین، دولت شروع به پرورش این ایده در کتاب های درسی روسی کرد که این کشور «یک واحد ملی است که با گسترش امپراتوری پدیدار می شود». در این چارچوب، استعمار سرزمینهای همسایه به عنوان ابزاری جهت برتری ملی روسیه عمل میکند و در عین حال منافع ساختار حاکم را را با منافع مردم در هم میآمیزد.
همچنین بخوانید