دوشنبه 5 آذر 1403

رد پای منشی مطب در سرقت خشن از خانه یک مستندساز

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
رد پای منشی مطب در سرقت خشن از خانه یک مستندساز

پلیس در تحقیقات خود در پرونده سرقت خشن از خانه یک زن مستندساز به منشی یک مطب رسید.

به گزارش همشهری آنلاین، ساعت 11:30 دوم اسفند سال گذشته زنگ خانه‌ای در حوالی پاسداران به صدا در آمد و مردی جوان از پشت آیفون مدعی شد که پیک موتوری است و بسته‌ای برای صاحبخانه آورده است. وقتی در باز شد، 2مرد جوان که ماسک به‌صورت داشتند و بسته‌ای در دست، مقابل چهارچوب در ظاهر شدند. آنها به زور وارد خانه شدند و یکی از آنها با بی‌رحمی گردن زن نظافتچی خانه را گرفت و دیگری با اسلحه شروع کرد به تهدیدکردند. زن صاحبخانه و فرزندانش به همراه یکی از مهمانانش که او هم فرزند خردسالی داشت، در خانه بودند که با دیدن این صحنه وحشت به جانشان افتاد.

2مرد خشن با تهدید اسلحه دست و پای ساکنان خانه را بستند و به دور دهانشان چسب زدند. آنها به بچه‌های خردسال هم رحم نکردند و به‌صورت وحشیانه آنها را به داخل اتاقی کشاندند و دست و پای آنها را هم بستند. دزدان خشن سپس اموال باارزش داخل خانه را سرقت کردند و گریختند.

تماس با پلیس  پس از فرار سارقان، ساکنان خانه که توانسته بودند دست و پایشان را باز کنند، پلیس را خبر کردند. با حضور ماموران، مشخص شد که دزدان پس از ورود وحشیانه به داخل خانه اموال ارزشمند، ساعت‌های گران‌قیمت و سکه‌های طلا را که حدود یک میلیاردتومان ارزش داشتند دزدیده‌اند.

فیلم حمله خشن دزدان مسلح به این خانه دست به‌دست در شبکه‌های مجازی می‌چرخید و از سوی دیگر کارآگاهان اداره یکم پلیس آگاهی تهران تحقیقات ویژه‌ای را برای شناسایی دزدان آغاز کرده بودند. آنها در ادامه به زنی آشنا مشکوک شدند. زن جوان منشی مطب پزشک اطفال بود که زن صاحبخانه از چند سال قبل فرزندانش را به آن مطب می‌برد و در این مدت با خانم منشی ارتباط خوبی پیدا کرده بود. تا جایی‌که خانم منشی از وضعیت زندگی این خانواده آگاهی کامل داشت و خوب می‌دانست که مادر بچه‌ها مستندساز است و همسرش نمایشگاه اتومبیل دارد.

همه شواهد نشان می‌داد این زن در ماجرای سرقت خشن نقش دارد و در ادامه مأموران متوجه شدند یکی از سارقانی که به خانه مالباخته هجوم برده، با خانم منشی در ارتباط است. در این شرایط مأموران به‌صورت نامحسوس منشی مطب را زیرنظر گرفتند و چند روز قبل در عملیاتی غافلگیرانه وی را به همراه 3مرد جوانی که در سرقت نقش داشتند، دستگیر کردند.

متهمان در بازجوی‌ها به سرقت خشن اعتراف کردند و این در حالی است که با گذشت 2ماه از این سرقت، زن مستندساز و فرزندانش هنوز به زندگی عادی برنگشته‌اند و یکی از فرزندان خردسال او پس از این سرقت خشن دچار لکنت زبان شده است.

زن مستندساز می‌گوید: دزدان طوری پسر کوچک مرا ترساندند که دچار لکنت زبان شده و دکتر می‌گوید ممکن است سال‌ها درمان او طول بکشد. از طرفی دختر خردسالم از آن روز به بعد آنقدر وحشت دارد که حتی نمی‌تواند به دستشویی برود. نظافتچی خانه‌ام که پرستار بچه‌ها هم بود، از ناحیه گردن و مهره آسیب دیده هنوز نمی‌تواند به‌خوبی راه برود. به همین دلیل خواسته‌ام این است که برای سارقان مجازات سنگینی درنظر گرفته شود تا دیگر نتوانند به کسی آسیب برسانند.

در همین حال، سرهنگ مرتضی نثاری، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران با اشاره به تحقیقات و تلاش گسترده پلیس برای دستگیری دزدان گفت: توصیه‌ام به شهروندان این است که به‌راحتی اطلاعات محرمانه زندگی خود را در اختیار افراد غریبه قرار ندهند چراکه بسیاری از سرقت‌ها به این دلیل رخ می‌دهند که دزدان از قبل از وضعیت مالی طعمه‌شان آگاه شده و براساس اطلاعاتی که از آنها به‌دست آورده‌اند، نقشه سرقت را عملی می‌کنند.

سرقت به‌خاطر ازدواج منشی مطب که پشت پرده این سرقت مسلحانه بود، حاضر به گفت‌وگو نمی‌شود و فقط می‌گوید که نقشی در سرقت نداشته است. اما سرکرده باند سرقت مدعی است برای تشکیل زندگی با خانم منشی و تهیه هزینه ازدواج نقشه این سرقت خشن را کشیده است. گفت‌وگو با این سارق جوان را بخوانید.

چه شد که خانم مستندساز را برای سرقت انتخاب کردید؟

فریبا، منشی مطب دکتر اطفال است و شاکی سال‌ها بود که بچه‌هایش را به آنجا می‌برد. من عاشق فریبا هستم و قصد داشتیم با هم ازدواج کنیم. یک روز که با او حرف می‌زدم، برایم از زندگی افراد مراجعه‌کننده به مطب گفت. از اینکه همه آنها زندگی مرفه دارند و پولدارند. همین باعث شد تا وسوسه سرقت به جانم بیفتد.

با فریبا چطور آشنا شدی؟ او خواهرزن برادرم است. می‌خواستیم با هم ازدواج کنیم؛ حتی خانواده‌هایمان نیز در جریان بودند. اما من آه در بساط نداشتم و با این گرانی‌ها هم نمی‌توانستم هزینه زندگی و ازدواج را تامین کنم. با خودم گفتم برای افراد پولدار سرقت چند تا وسیله باارزش که چیز خاصی نیست. از طرفی فریبا با وجود اینکه می‌دانست وضع مالی خوبی ندارم اما اصرار می‌کرد که زودتر ازدواج کنیم.

یک روز به او گفتم باید سرقت کنیم اما مخالفت کرد. با این حال آمار شاکی را از فریبا گرفتم و او با اینکه چندبار به من گفت از سرقت صرف‌نظر کنیم، در نهایت قبول کرد و حتی روز قبل از سرقت برای اینکه اوضاع را بررسی کند به بهانه‌ای به خانه مالباخته رفت.

از چه زمانی نقشه سرقت کشیدید؟ 4روز قبل از سرقت. سراغ 2نفر از دوستانم رفتم و آنها هم به‌خاطر پول حاضر شدند همکاری کنند.

از روز حادثه بگو؟ شب قبل که اصلا نتوانستیم بخوابیم. حتی صبح هم وقتی مقابل خانه مالباخته رسیدیم ترسیدیم و چند ساعتی سرگردان مقابل خانه پرسه می‌زدیم. ترس و وحشت به دلمان افتاده بود و تا ساعت 11هیچ اقدامی انجام ندادیم و بالاخره دل را به دریا زدیم و من به همراه مهران، یکی از بچه‌ها، وارد خانه شدیم. سجاد نفر سوم بیرون از خانه منتظر ما ماند.

ما فکر نمی‌کردیم صاحبخانه داخل خانه باشد. حدس می‌زدیم فقط زن نظافتچی باشد اما وقتی در باز شد با صاحبخانه، مهمانش و بچه‌ها روبه‌رو شدیم. دیگر وارد شده بودیم و باید تا آخر پیش می‌رفتیم. البته خیلی استرس داشتیم و اصلا متوجه نبودیم چه کار انجام می‌دهیم.

سرقت چند دقیقه طول کشید؟

فکر می‌کنم حدود 40دقیقه. البته وقتی دیدیم صاحبخانه حضور دارد، شروع کردیم به نقش بازی‌کردن تا کسی به دختر موردعلاقه‌ام مشکوک نشود. به دروغ گفتیم با مرد خانواده مشکل داریم و اختلافمان با او بر سر معامله ماشین لندکروز بوده است. چون او نمایشگاه اتومبیل داشت و همه این اطلاعات را فریبا به من داده بود.

این را هم بگویم که ما فکر می‌کردیم خیلی دست پر برمی‌گردیم اما راستش چیز خاصی گیرمان نیامد؛ مقدار کمی طلا، چندین ساعت و چند کاپشن که به‌نظرم ارزش این را نداشت که به‌خاطر سرقت اینها، گیر بیفتیم و آبرویمان برود.

ارزش طلاها چقدر بود؟

همه آنها را یک طلافروش 150میلیون تومان از ما خرید. حتی یکی از همدستانم حاضر نشد سهمش را بگیرد. می‌گفت به‌خاطر رفاقت با ما آمده است. فردای روز سرقت هم فریبا گفت پلیس به او شک کرده و ما به قدری ترسیده بودیم که می‌خواستیم وسایل سرقتی را برگردانیم و بگذاریم داخل خانه. به همین دلیل دوستم وسایل را به‌دست من رساند تا در فرصتی مناسب به صاحبش برگردانم اما فریبا گفت مشکل حل شده و دیگر به او مشکوک نیستند. به این ترتیب وسایل دست ما ماند تا اینکه دستگیر شدیم.