روایت مادر شهید مدافع حرم قزوینی از پایان 6 سال فراق / بازگشت مرتضی یاد کربلای دیگر را زنده کرد
مادر شهید مدافع حرم مرتضی کریمی از شیرینی بازگشت پیکر فرزندش پس از 6سال فراق میگوید و افتخار میکند که ثمره زندگیاش را در راه اهل بیت (ع) و ولایت هدیه کرده است.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صبح قزوین، قصه شهادت شهدای خانطومان سوریه، امروز قصه نامآشنا برای مادرانی است که غربت چندین ساله این منطقه را به خوبی حس کردهاند. امروز، حالا بعد از گذشت چند سال از رشادتهای مدافعان حریم اهل بیت (ع)، منطقه خانطومان 21 دی ماه سال 1394 را خوب به یاد دارد که کربلای دیگری را با آغوش گرفتن 13 شهید مدافع حرم (مرتضی کریمی، مجیدقربانخانی، حسین امیدواری، مصطفی چگینی، امیرعلی محمدیان، عباس آسمیه، محمدآژند، میثم نظری، رضا عباسی، علیرضا مرادی، مهدی حیدری، محمداینانلو و شهیدعباس آبیاری) را در خود زنده کرده است. در 25 دی ماه سال 1360 در شهرستان شال استان قزوین متولد شده و با گذر زندگی و بزرگ شدنش وقت ازدواجش فرا میرسد و اکنون ثمره ازدواجش دو دختر است. فردای قیامت میتوانی در برابر حضرت زهرا (س) بگویی من مرتضی را بیشتر از شما دوست دارم؟ آرزویش شهادت و دفاع از حریم اهل بیت (ع) است اما دل کندن مادر که داغهای زیادی دیده، رفتنش را سخت میکند، تصمیمش را گرفته است و هرطور که شده باید برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) راهی سوریه شود؛ قلق مادر را خوب میداند و میخواهد هرطور شده برای رفتنش، رضایت مادر و پدر را جلب کند. «مادر، شما فردای قیامت جواب حضرت زهرا (س)، حضرت زینب (س) سه ساله اباعبداللهالحسین را میتوانی بدهی و بگویی من مرتضی را از شما بیشتر دوست داشتم؟»؛ همین حرفها دل مادر را میلرزاند و نسبت به اعزام فرزندش رضایت میدهد. در 21 دی ماه سال 94 در اثر اصابت و منفجر شدن موشک تروریستهای تکفیری به تویوتای حامل مدافعان حرم، به آرزوی قلبیش میرسد و شهید میشود و حالا بعد از گذشت 6 سال پیکر مطهرش در عملیات تفحص سوریه کشف و هویتش شناسایی میشود.
بازگشت شهید مدافع حرم کربلای دیگری را زنده کرد
بازگشت این فرمانده مدافع حرم گویا کربلای 21 دی ماه سال 94 را بار دیگر در دل محبان اهل بیت (ع) زنده کرده و مرهمی بر هجران چندین ساله مادر شده است. مادر است و درد هجران را خوب میفهمد و با تأسی از اسوه صبر و پرستار بزرگ عاشورا که صبر و ایمان را پیش گرفته است. اکرم کریمی، مادر شهید مدافع حرم مرتضی کریمی در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین؛ از شیرینی بازگشت استخوانهای به یادگار مانده فرزندش برایمان میگوید: خوشحالم و افتخار میکنم فرزندم شهید شده و بعد از 6 سال بازگشته است. این مادر شهید تصریح میکند: خدا را شاکرم بعد از 6 سال پیکرش به آغوش خانواده و وطن برگشته است؛ در دوران کودکی مرتضی، برایش لالائی میگفتم، بعد از 6 سال در اولین دیدارم در معراجالشهداء، پیکرش را در آغوش گرفته و به یاد آن دوران برایش لالائی خواندم. مادر شهیدان، درس عاشورا را به خوبی درک و آن را در زندگیشان تفسیر کردهاند؛ این مادر هم از همان مادرانی است که از درون پارچههای به هم پیچیده سفیدرنگ باخبر است و میداند دیدن تنها تکه استخوان به یادگار مانده از فرزند دلبندش، طاقت دل را طاق و دل دشمن را شاد خواهد کرد. وی عنوان میکند: در اولین دیدارم در معراجالشهدا وقتی مرتضی را به آغوش گرفتم، پارچههای سفید پیکرش را بازنکردم و گفتم: میخواهم همان مرتضائی را که با همان قد و قواره به حرم حضرت زینب فرستادم، در ذهنم تداعی شود و نمیخواهم با باز کردن پارچه سفید پیکرش و گریه کردن بر او، دشمن شاد شوم؛ این استخوانها و پیکری که برگشته برای من افتخاریست و به فرزندم، کشورم و رهبرم افتخار میکنم.یاد حضرت زینب (س) مرهم 6 سال دوری از مرتضی برایم بود
مادر شهید کریمی بیان میکند: از وضعیت بازگشت فرزندم به هیچ وجه ناراحت نیستم و راضی به رضای الهی هستم؛ مرتضی هدیهای بود که برای رضایت خدا به سوریه فرستادم و خداوند هم این هدیه را بعد از 6 سال به من بازگرداند. به گزارش صبح قزوین، به راستی مادران الگوی صبر و ایثارند، مادر قصه ما هم از جمله مادرانی است که با 6 سال دوری از فرزند خم به ابرو نیاورده و امروز به شکرانه بازگشت پیکر مطهر فرزندش تصریح میکند: 6 سال دوری از مرتضی برایم سخت نبود، مگر آن روزی که حضرت زینب (س) تمام اهل بیتش شهید و اسیر شدند سختی نکشیدند؟ حضرت زینب (س) این صبر را به من عطا کرد. مادر شهید، شخصیت آرام، ولایتمداری، مهربانی و کمک رسانی به مردم را از جمله ویژگیهای بارز شهید کریمی برمیشمرد و عنوان میکند: مرتضی به قدری از مردم دستگیری میکرد که بعد از شهادت و استقبال گسترده مردم از پیکرش متوجه این خصوصیتش شدم؛ مرتضی پیش خدا و همه عزیز و مداح و روضه خوان اهل بیت (ع) بود. مادر در بین صحبتهایش از خاطرات شهید برایمان این چنین میگوید: «آقامرتضی از کودکی هیچ تقاضایی از من نکرده بود؛ نزدیک اعزام به سوریه به من گفت: مادر من باید به سوریه بروم. گفتم: پسرم من داغ زیاد دیدم، دو نفر از برادرها و خواهر جوانت فوت کرده و بچههایشان بدون مادر هستند، این داغها برای من بس نیست؟ شما دیگر نمیخواهد بروی. بعد از این ماجرا، مرتضی چند روزی ناراحت بود، به منزلمان آمد و گفت: مادر من علاقهمندم به سوریه بروم اما میخواهم با رضایت و اجازه شما و پدر اعزام شوم. گفتم، خب حالا ما که اجازه نمیدهیم شما بروی؛ مرتضی در جوابم گفت: مادر میخواهم با شما صحبت کنم، شما که این قدر عاشق اهل بیتی، میخواهم از اهل بیت (ع) برایت بگویم؛ شما فردای قیامت جواب حضرت زهرا (س)، حضرت زینب (س) سه ساله اباعبداللهالحسین را میتوانی بدهی و بگویی من مرتضی را از شما بیشتر دوست داشتم؟ وقتی مرتضی این حرف را به من گفت، بدنم لرزید و با خود گفتم، فرزند من که این صحبتها را عنوان میکند، من باید شرمنده باشم. به مرتضی گفتم: نه مادر، همه شما و زندگیم فدای حضرت زهرا (س)؛ برو مادر، به حضرت زینب (س) سپردمت.لبخند آخر همانا و بازگشت پیکر مطهر بعد از 6 سال همانا
وقتی مرتضی را بدرقه و از زیر قرآن رد میکردم، گفتم من هم بیام فرودگاه؟ مرتضی گفت: نه مادر، ما خودمان میرویم، در همین بینابین رفتن، برگشت و با لبخندی پرمعنا گفت: مادر آن دعائی که باید در حقم داشته باشی را برایم به جا بیاور.
دلم از آرزوی شهادت و خواسته قلبی مرتضی بیخبر نبود، گفتم برو مادر هرآنچه که به صلاحت هست، همان شود و سپردمت به حضرت زینب (س)؛ این خداحافظی همانا و بازگشت پیکرش بعد از 6 سال همانا!».
میگویم مادر، خبر رساندن شهادت فرزند به مادر سخت است، خبر شهادت مرتضی را چگونه به شما دادند؟ میگوید:
تقریبا دی ماه سال 94 در منزل نشسته بودم، پسر بزرگترم از محل کارش با چهرهای ناراحت به منزل برگشت؛ گفتم آقامصطفی چیزی شده؟
گفت: نه مادر، اصرار کردم بگو مادر چیزی شده؟ گفت: مادر، علیرضا مرادی و حسین امیدواری از دوستان مرتضی شهید شدهاند.
گفتم از مرتضی چه خبر؟ گفت: از مرتضی خبری ندادند.
رفتیم منزل این شهیدان تا از مرتضی سراغی بگیریم؛ برادر مرتضی که متوجه شهادت برادرش شده بود بیقرار بود و نمیتوانست خبر شهادت مرتضی را برایم بازگو کند.
دونفر از دوستان مرتضی، خبر شهادتش را به من دادند، همانجا سرپا بلند شده و گفتم: یا حضرت زینب (س)، یا حضرت زهرا (س) من مرتضی را به شما سپرده بودم، حالا که خوب تحویلش گرفتید، خوشا به سعادتش اما کمکم کنید که در مقابل دشمن همیشه سربلند شوم. برای بازگشت پیکر مرتضی منتظر بودیم تا اینکه بعد از 6 سال به وطن برگشت.
از مسئولان درخواست دارم واقعا گرهگشای مشکلات مردم باشند
از مادر شهید میپرسم، حالاکه پسرت شهید شده، چه انتظاری از مسئولان و مردم داری؟ در پاسخم میگوید: از مسئولان درخواست دارم واقعا به داد مردم، ملت و جوانان برسند و کمک حالشان شوند و مشکلاتشان را حل کنند، مملکت ما اسلامی است و نباید انسانهای فقیر و جوانان بیکار داشته باشیم.
به عنوان مادر شهید از مسئولان درخواست دارم واقعا گرهگشای مشکلات مردم بوده و مردم هم پشتیبان ولایت فقیه باشند.
به گزارش صبح قزوین، فرصت کوتاهمان برای شنیدن صدای باصلابت و لبخند مادر صبور تمام میشود و حالا ما ماندهایم با روایتهای ناتمام از مادرانی که ادامه دهنده نهضت عاشورای حسینیاند.
قصه ما به سر رسید و حالا ما ماندهایم با نازدانههای خانهای که دلشان برای بابا تنگ شده بود و مرهم دل تنگیشان، استخوانهای متبرک شده از حریم اهل بیت است که روایت پرکشیدن صاحبان این استخوانها تا رسیدن به ظهور منجی عالی بشریت همچنان باقیست.
انتهای پیام /


