روبرتو روسلینی؛ آغازگر و پدرخوانده موج نوی سینمای ایتالیا
تهران - ایرنا - روبرتو روسلینی از بزرگترین و برجستهترین فیلمسازان سینمای ایتالیا به شمار میآید که به جهت تاثیرگذاری و ایجاد جریان نوین در سینمای ایتالیا لقب «پدرخوانده موج نوی سینما ایتالیا» به وی اعطا شد.
روسلینی در کنار فیلمسازان بزرگی چون «ویسکونتی»، «فلینی» و «دسیکا» از بزرگترین کارگردانان سینمای ایتالیا و آغازگر "موج نو" این سینما به شمار میرود. «روبرتو روسلینی»، کارگردان صاحبنام ایتالیایی و از پایهگذاران سینمای نئورئالیسم است. بسیاری از کارشناسان و منتقدان دهه 50 و 60 سینمای اروپا، روسلینی را از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینمای ایتالیا میدانند و او را عامل موفقیت و تولد دوباره سینمای ایتالیا در دوره پس از جنگ معرفی میکنند.
«روسلینی» در چند دهه فعالیت سینمایی موفق به کسب عناوین و جوایز معتبری شد که از مهمترین آنها میتوان به جایزه بزرگ جشنواره کن در 1946 میلادی، جایزه بزرگ جشنواره لوکارنو در 1948 میلادی و شیر طلای ونیز در 1959 میلادی اشاره کرد.
زندگی نامه روسلینی
«روبرتو روسلینی» هشتم می 1906 میلادی در رم متولد شد. پدرش «آنجیولو جوزپه»، معمار نخستین تالار سینما در این شهر بود. این فیلمساز ماندگار تاریخ سینما از کودکی در سالن تاریکی که پدرش طراحی کرده بود، ساعتها به تماشای فیلمهای کوتاه آماتوری مینشست.
روبرتو 26 ساله بود که پدرش را از دست داد و بناگاه دریافت که همه دارایی پدر با خوشگذرانیهایشان به باد رفته است. وی که سالهای طلایی زندگی خود را تحت حکومت فاشیستی موسولینی گذراند در 34 سالگی بهعنوان تدوینگر، دوبلور و فیلمنامهنویس پا به دنیای سینما گذاشت.
روسلینی جوان بسیار ولخرج بود و پول به هدر میداد. او خود بیاد میآورد که به هنگام جوانی به سرماخوردگی اسپانیایی دچار شده بود و به این بهانه 20 ماه را در بستر گذراند. بیست ماهی که به گفته او «هنگامی سراسر از خوشی» برایش بود چراکه همه به نوازش گذشت؛ و چنین بود که او نخستین خودروی خویش را در 15 سالگی خرید. او هرگز به آموزشگاهی نرفت و از آموزگاران ویژه در خانه آموخت. روبرتو و برادرش رنزو از اوان کودکی جامههای شگرفی دربر میکردند و برای خانواده خویش نمایش بازی میگذاشتند.
وی در جوانی سه فیلم با نگاه فاشیستی را کارگردانی کرد که در آینده به هنگام نوشتن کارنامه خود برای نشریه "کایهدو سینما" از اضافه کردن آنها به کارنامه خود امتناع کرد. روسلینی در سالهای 1945 تا 1949 میلادی علاوه بر کارگردانی سینما، حضور در تئاتر را نیز تجربه کرد و به کارگردانی چند نمایش پرداخت.
«روبرتو روسلینی» سوم ژوئن 1977 میلادی در 71 سالگی در رم دارفانی را وداع گفت.
فیلمشناسی روسلینی
«روسلینی» خیلی زود، همه رموز کار را آموخت و پس از نوشتن فیلمنامه «پیش درآمدی برای پس از نیمروز فاون»، ساخت نخستین فیلم خود را آغاز کرد. وی که از همان ابتدا خود را بهعنوان یک فیلمنامهنویس و فیلمساز موفق نشان داده بود در 1945 میلادی با همکاری فدریکو فلینی فیلمنامه «رم، شهر بیدفاع» و «پاییزا» را نوشت و در همین سالها هم این 2 فیلم مشهور را جلوی دوربین برد.
علاوه بر همکاری روسلینی با فیلینی در اواسط دهه 40 میلادی، میتوان به فیلم های «از خودیها» در 1946 میلادی و «آلمان، سال صفر» در 1947 میلادی اشاره کرد.
روسلینی با «اینگرید برگمن» بازیگر مشهور هالیوود، فیلم «استرامبولی، سرزمین خدا» را ساخت. این فیلم داستان «کارین» زنی فراری از لیتوانی است که همسر ماهیگیر ایتالیایی بینوایی میشود تا از زندانی شدن در یک اردوگاه بگریزد اما خود را در تله استرامبولی یک جزیره دورافتاده آتشفشانی مییابد.
برگمن در 6 فیلم از جمله «استرومبولی» و «سفر به ایتالیا» برای روسلینی بازی کرد. ایزبلا روسلینی (فرزند روسلینی و برگمن) سالها بعد بازیگر مشهوری شد، «مخمل آبی» به کارگردانی دیوید لینچ یکی از فیلمهای مشهور اوست.روسلینی و برگمن تا 1956 میلادی با هم بودند و در این دوره با هم پنج فیلم ساختند. روسلینی در 1959 میلادی، پس از جدایی از برگمن یکی از پیچیدهترین و زیباترین کارهای سینمایی خویش را به نام «ژنرال دلاروره» با بازیگری هنرپیشه بزرگ ایتالیایی ویتوریو دسیکا به پرده درآورد. این فیلم برنده جوایز متعددی از جمله جایزه شیر طلای ونیز 1959، جایزه بهترین فیلم از دوید دوناتلو از انجمن روزنامهنویسان سینمایی ایتالیا در 1960 میلادی شد. داستان فیلم پژوهشی و در دگرگونی شخصیت و پیچیدگیهای روانی و اخلاقی است.
روسلینی در 1963 میلادی اعلام کرد که از سینما کنار خواهد رفت و تنها به کارهای تلویزیونی خواهد پرداخت تا آموزش فرهنگی را گسترش دهد و این چنین بود که در این چرخه او چندین فیلم زندگینامهای و فیلم کوتاه «گواه وند» را برای تلویزیون ساخت. از جمله این فیلمها باید از «فرمان روایی لویی چهاردهم» در 1966میلادی «سوکراتیس» (سقراط) در 1971 میلادی، «آگوستین هیپو» و «بلیز پاسکال» هر 2 در 1972 میلادی، «دکارت» در 1974 میلادی، «کنسرت برای میکل آنژ» در 1977 میلادی نام برد.
در سالهای پایانی روسلینی 2 فیلم «سال یکم» و «مسیحا» را نیز ساخت. در «سال یکم» (1974) روسلینی زندگینامه «آلچید دو گاسپری» را به تصویر کشید.
سه گانه روسلینی درباره جنگ جهانی از مهم ترین سه گانه های تاریخ سینما به شمار می آید.تحلیل سینمای روسلینی
فیلمهای روسلینی از همان آغاز با ستایش های فراوان روبرو شدند اگرچه خرده گیران چپ از بی وفایی او به «نئورئالیستی» ناب و پالوده گلایه داشتند و خرده گیران راست آنها را گزافه نمایی کمونیستی میخواندند؛ «رم شهر بیپناه» به نمادی برای سینمای ایتالیا شناخته شد. برای نمونه «انیو فلایانو» از شمار ستایندگان او درباره این فیلم نوشت: «کارگردانی روسلینی بسوی بنیادینها پی جویی میکند و از بی راهه روی سر باز میزند و دادهههایش را، که فیلم از آنها سرشار است، خونسردانه و موشکافانه بازمیگشاید. «ماسیمو میدا» در همین باره نوشت: «آن کار بازتازبی همگون و راستین است که هنر ایتالیا برای سالها چشم براهش بود... فیلمی که پیشینه و آیین ولنگاری را نابود میکند و با نیروی ترکیدنی سهمگین راهی در دل کوهساران گذر ناپذیر بازمیگشاید.» از سوی دیگر «جیمز اگی» در نشریه Nation نوشت: «یک گزافه نمایی کمونیستی... کلاهبرداری از سر تماشاگران». واتیکان در روزنامه اوسرواتوره رومانو، خردهگیری تیزتری داشت و «گزینش غریب و در خور پرسش» روسلینی را «دورانداختنی» برمیشمرد.
از سوی دیگر آندره بازن منتقد فرانسوی در بخشی از نوشته خود با عنوان «پدافند از روسلینی» نوشت: «... آیا روسلینی هرگز یک نئورئالیست بوده و آیا او هنوز هست؟ چنان به دید میآید که شما میپذیرید که او نئورئالیست بودهاست. براستی چگونه میتوان نگاره فیلمهایی چون» رم، شهر بیپناه یا «از خودیها» را در پی ریزی و گسترش نئورئالیستی نادیده گرفت؟ با این همه بگفته شما گونهای پس روی، که در فیلم «آلمان، سال صفر» به چشم میخورد، در کارهای بعدی او بارز تر شد. این افت با فیلمهای «استرامبولی، سرزمین خدا و» گلهای سن فرانسیس آغاز شد و در» فیلمهای «اروپا 51» و سفری به ایتالیا به اوج خود رسید.
پشت صحنه فیلم استرومبلی با حضور برگمن و روسلینیبازن سپس به بررسی هر یک از این فیلمها میپردازد و ثابت میکند که همه این کارها مدرن و ارزنده هستند. در فیلم «اروپا 51» (1952) برگمن در نقش «ایرنه» زنی ثروتمند بازی میکند که پس از خودکشی پسرش از شیوه زندگی خویش دلافسرده و پشیمان است. پس از آن که «آندریا» دوست کمونیستش او را با محلههای فقیرنشین رم آشنا می کند، ایرنه همه وقت خود را به کمک به بینوایان میگذراند و این بدگمانی شوهرش را برمیانگیزد و از اینرو او را در آسایشگاهی بستری میسازد.
در فیلم سفری به ایتالیا (1953) زن و شوهری انگلیسی در سفرشان به ایتالیا هنگامی که به ناپل میرسند، میانهشان بهم میخورد. این فیلم امروزه یکی از ارزندهترین کارهای روسلینی شناخته میشود، فرانسوا تروفو آن را نخستین فیلم مدرن خواند. روسلینی در این فیلم نوآوریهای بسیاری را بکار میگیرد. برای نمونه او از نشان دادن فیلمنامه به برگمن و جرج ساندرز که نقشهای زن و شوهر را بازی میکنند، خودداری میکند تا آنها در بازی حالتی سرگردان داشته باشند. همچنین از بسیاری از تکه فیلمهای گواهاک از چشماندازهای ایتالیا کمک میگیرد تا که فضایی تعلیقی پدید آورد. او این رویه را در فیلم «هراس» La paura ساخته 1954 نیز دنبال میکند. «هراس» بر پایه داستانی از نویسنده آلمانی استفان زویگ است و روسلینی برآنست تا بازسازی آلمان را از هر 2 جهت مادی و معنوی (ماترایی و میانایی) بررسی کند.
*س_برچسبها_س*