«زیرخاکی2»؛ کمی نزدیکتر به کمدی
حساسیت در کارگردانی سریال زیرخاکی نشان میدهد که با همین پتانسیل موجود و خطوط قرمز سیما، با تکیه بر تخصص، بر اساس یک فیلمنامه کاملا معمولی، بهترین سریال تلویزیونی را در مدیوم سیما میتوان ساخت.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق - سریال «زیرخاکی» را میتوان یکی از بهترین سریالهای کمدی اخیر و معتبر رسانه ملی قلمداد کرد، سریالی که در دو فصل ملتهب خبری نمایش داده شد، اما توانست مخاطبان علاقهمندان فراوانی را پای جعبه جادو بنشاند.
فصل اول زیرخاکی در فاصله دوماه پس از شروع پاندمی «کووید 19» و فصل دوم این سریال در ایام نزدیک به انتخابات مهم 1400 و در کوران رقابتهای انتخابی جام جهانی فوتبال از شبکه اول سیما پخش شد، اما هیچکدام از این اتفاقات بر دیده شدن سریال تاثیری نداشت. اشتیاق فراوان برای فصل دوم سریال را باید از جنبههای مختلفی بررسی کرد.
زیرخاکی و تنور گرم انتخابات
بسیاری از اطرافیان جلیل سامان او را از پخش فصل دوم زیرخاکی در بازه زمانی کنونی نهی کردند و پیش بینی میکردند همزمانی پخش فصل دوم سریال با برنامههای تبلیغی انتخاباتی و فصل دورمقدماتی مسابقات فوتبال جام جهانی در ریزش مخاطبان این سریال موثرخواهد بود. اما «جلیل سامان» توجهی به این توصیهها نکرد و اصرار به پخش سریال در آستانه انتخابات داشت.
از زاویه متفاوتی این تصمیم سامان تنور سیمای ملی را در شرایط سیاسی حساسی بسیار گرم کرد و از سوی دیگر در متن سریال یادآوری قابل اعتنایی از دهه شصت، دهه احیای ارزشهای انقلاب در متن سریال گنجانده شده که با پس زمینه شعارهای انتخاباتی کاملا همخوانی داشت. از سوی دیگر در برهوت سریالهای خوش ساخت، پخش «زیرخاکی» یک اتفاق خاص محسوب میشد.
نکته مهم دیگر است که در سالهای اخیر به غیر از مجموعه «نون خ» و «نوروز رنگی» سریال کمدی دندانگیری از سیمای ملی پخش نشده و در خلأ کمدیهای عامه پسندانه، پخش زیرخاکی برای سیمای ملی در بزنگاه مهم قبل از انتخابات ضرورت دارد.
استفاده از الگوهای قدیمی
روایت فیلمنامه زیرخاکی در فصل اول با الگوبرداری از فیلم سینمایی «مصادره» ساخته شده حتی میتوان به این مسئله اذعان داشت اتودهای اولیه بازی پژمان جمشیدی در سریال «زیرخاکی» متعلق به رضا عطاران در مصادره است.
فصل دوم زیرخاکی نیم نگاهی به باسازی محتوایی «لیلیبامن است» و از «اخراجی» ها (ده نمکی) از زاویهروایی دیگری دارد و از این آثار به عنوان سرمشق استفاده کرده است. طبیعی است که برخی از این ارجاعات را در متن سریال نمیتوان کتمان کرد اما نمیتوانیم استدلال کنیم که یک کپیبرداری صورت گرفته است، چون در تمامی ارجاعاتی که زمینه تطبیق این آثار را فراهم آورده، ردپای مشابهت داستانی نمیتوان یافت.
ضمن اینکه «زیرخاکی» مسیر داستانی مستقل خودش را طی میکند. فریبرز شخصیت بسیار سادهلوحی است که میخواهد با یافتن زیرخاکی زندگی خود را متحول کند و در مسیر یافتن زیرخاکی با افراد انقلابی معترض به رژیم پهلوی اشتباه گرفته میشود و این جابجایی یک موقعیت برازنده و بکر پدید میآورد و از سوی شخصیت فریبرز فردی کاملا ساده لوح است که در این موقعیت گرفتار میشود.
چرا پژمان جمشیدی از رضا عطاران بهتر است؟
در فیلم مصادره و لیلی با من است، ساده لوحی ویژگی پرویز پرستویی و رضا عطاران است اما پژمان جمشیدی که دوران اوج بازیگری خود را با این سریال سپری میکند، سادهلوحی را از فرمت رایج تیپ در آثار سینمایی و تلویزیونی تبدیل به شخصیت میکند.
این موضوع در مورد شخصیتهای نظیر پریچهر (ژاله صامتی)، اسکندر (نادرفلاح) حاج آقا مروت پور (اصغر نقیزاده) مصداق پیدا میکند. به همین دلیل جمشیدی، صامتی، فلاح، نقیزاده با سایر آثاری که پیش از ارائه کردهاند، بسیار متفاوت هستند. اصولا نباید بر اساس تکرار تکهکلامهای کمدی مثل آنچه میان فریبرز و پریچهر - هشتاد کیلو خوشبختی - رد و بدل میشود، این شخصیتهای کاملا قوام یافته را تیپ سازی قلمداد کنیم، در صورت چنین قضاوتی، در حق سازندگان جفا و شان نقد و تحلیل انواع آثار نمایشی را تضعیف کردهایم.
این ظرافتی که در سکانسهای این سریال کارگردان به تیپسازی بسنده نکرده و موقعیت شخصیتهای خلق شده را حفظ میکند، نشان میدهد سامان با توانایی و تبحر خاصی به دکمه دوزی (تیپ سازی) بسنده نکرده و کت دوزی (شخصیت سازی) را دنبال میکند.
این حساسیت در کارگردانی نشان میدهد که با همین پتانسیل موجود و خطوط قرمز سیما، با تکیه بر تخصص، بر اساس یک فیلمنامه کاملا معمولی، بهترین سریال تلویزیونی را در مدیوم سیما میتوان ساخت. در واقع غیر از فضاسازی باورپذیر دهه شصت و پنجاه، بخشی از انرژی کارگردان صرف قوام یافتن شخصیتها شده است. در هر سکانس میتوان به وضوح دید که بخش اعظمی از سامان صرف حفظ راکورد شخصیتها شده تا به تیپ تبدیل نشوند.
فاصله گرفتن از لودگی و نزدیک شدن به کمدی
زیرخاکی برای اینکه مسیر روایی منسجم و مستحکمی داشته باشد، از لودگی فاصله میگیرد و سبک کارگردانی مبتنی بر ویژگیهای ژانر کمدی است. هیچگاه از سامان انتظار نمیرفت که این سبک یکدست را تا قسمتهای پایانی فصل دوم سریال زیرخاکی حفظ کند و کارگردانی وسواس گونه برای اینکه هر سکانس سریال تماشایی باشد، تبدیل به ویژگیهای فنی این سریال شده است.
اغلب متنهای قوی سریالهای اخیر سیما به دلیل عدم تسلط در کارگردان تبدیل به آثار علیالسویهای شدهاند که بود و نبودشان، پخش شدن یا نشدن آن تفاوتی در انتخاب مخاطبان نخواهد داشت، اما تسلط در کارگردانی سریال و خستگی ناپذیری برای عدم بهرهبرداری از موفقیت فصل اول سبب شده که مخاطبان سیما، به سادگی از کنار این سریال عبور نکنند.