سه‌شنبه 6 آذر 1403

زینب (س)، رهبر کاروان اسیران کربلا

وب‌گاه تابناک مشاهده در مرجع
زینب (س)، رهبر کاروان اسیران کربلا

روایت است که وقتی یزید از کرده خود پشیمان شد و از امام سجاد علیه السلام خواست تا هر حاجتی که دارد بازگو نماید تا او آنها را برآورده کند، امام علیه السلام فرمود: «در هر باب با زینب علیهاالسلام سخن می گویم، چه او پرستار یتیمان و غمگسار اسیران است.»

از جمله حوادث خونبار و دردناک اجتماعی سیاسی تاریخ اسلام، حادثه جانسوز کربلاست که از سویی نشان دهنده نقطه اوج روح و تعالی انسان است و از سوی دیگر نمایانگر فرود روح آدمی در پَست ترین دَرکات. نهضت عاشورا یک نهضت ارزشی علیه ضد ارزشها بود که اگر به وقوع نمی پیوست، با طرح هایی که بنی امیه ریخته بودند، دیگر اثری از ارزشهای اسلامی و انسانی باقی نمی ماند.

به گزارش «تابناک»؛ در این رویداد عظیم، همه گونه طبقات اجتماعی از آزاد و بنده، پیر و جوان و کودک، و مرد و زن سهیم بوده و هر کدام نقش به سزایی ایفا کرده اند. در این میان، نقش برخی از زنان به خصوص حضرت زینب علیهاالسلام بسیار حساس و مهم بوده است. زینب علیهاالسلام از همان ابتدای ورود به کربلا حضوری فعال و سازنده داشت، اما آنچه که به این حضور، جلوه دیگری می بخشد و آن را پُر رنگ تر می سازد نقش ویژه آن حضرت بعد از واقعه عاشوراست که به همراه زنان دیگر در دو مرحله رهبری کاروان اُسرا و تبلیغ دین و ترویج عاشورا به تصویر کشیده شده است.

رهبری کاروان اُسرا

عصر عاشورا بعد از شهادت سید الشهداء علیه السلام دشمنان به سمت خیمه‌ها آمده و با قساوت تمام خیمه‌ها را آتش زدند. زینب کبری علیهاالسلام به دستور امام سجاد علیه السلام زنان و کودکان آواره را در خیمه نیم سوخته‌ای جمع کرد. عُمر سعد دستور داد تا اسیران را راهی کوفه کنند. کارگزاران عُمر سعد دست و پای اسیران، حتی کودکان را غُل و زنجیر کردند و سر‌های بریده شهدا را در جلوی کاروان قرار داده و به سمت کوفه حرکت دادند.

بعضی از اخبار حکایت از آن دارد که اسرای کربلا، در کوفه بیش از 84 زن و بچه بودند که 20 نفر زن قریشی و بقیه زنان اصحاب بودند. زنان اصحاب به شفاعت رؤسای قبیله خود که در کوفه بودند آزاد شدند و ابن زیاد از آن‌ها گذشت، و اُسرایی که به شام حرکت داده شدند فقط از بنی هاشم بودند.

طبق روایت حضرت سجاد علیه السلام در میان اُسرایی که به شام برده شدند، 12 مرد و بقیه خانم‌ها و آقا زادگان و کنیزکان بودند، که اسامی بعضی از آن‌ها عبارتست از:

«امام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام، امام محمد باقر علیه السلام که چهار ساله بود، محمد بن حسین، عُمر بن حسین، حسن بن حسن، زید بن حسن، عُمر بن حسن، محمد بن عُمر بن حسن؛ و حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ام کلثوم علیهاالسلام، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانی که این شش نفر از فرزندان علی علیه السلام بودند. فاطمه و سکینه دختران سید الشهداء علیه السلام، رُباب، قُضاعه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نُوَیبه، کنیز خاص امام حسین علیه السلام و مادر وهب بن عبد الله.»

حضرت صدیقه صغری، زینب کبری علیهاالسلام در طول حیات خود، خدمات ارزنده‌ای به دین اسلام نمود و همراه با خمسه طیبه در مسائل سیاسی اجتماعی شرکت فعال داشت. خصوصا در نهضت حسینی علیه السلام و پس از شهادت آن حضرت که عمده‌ترین آن‌ها عبارتند از: هدایت و رهبری کاروان اسرا، حفاظت و مراقبت از اسرا، دلداری دادن به شهید داده ها، حفاظت از جان امام سجاد علیه السلام، رساندن پیام شهدای کربلا به گوش جهانیان، دفاع از حیثیت اسلام در هنگام یاوه سُرایی‌های یزید و یارانش، ایجاد تحول و انقلاب در کوفه و شام و جا‌های دیگر.

مرحوم ابراهیم آیتی در این باره می‌گوید: «زینب علیهاالسلام بود که توانست به راستی در جریان اسیری، جای برادر خود را بگیرد و همان برنامه برادرش را، که با جمله زنده «هیهات منا الذِله» تا ساعت شهادت دنبال کرد، از عصر عاشورا تا ورود به مدینه به کار بَرَد و حق تربیت‌های مادر خود، فاطمه زهرا علیهاالسلام را ادا نماید.»

هدایت مُدبرانه

امام حسین علیه السلام در هنگام شهادت یا به دلیل اینکه امام سجاد علیه السلام به بیماری شدیدی مبتلا بودند یا به دلایل دیگر، سیاستش بر این شد تا وصیتهایی به حضرت زینب علیهاالسلام نموده و سنگینی بار امانت را مدتی به او واگذار نماید.

عملکرد زینب علیهاالسلام به خاطر امتیازاتی از قبیل: وقت شناسی، عقل و تدبیر، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و... تأثیر بسزایی داشت، و تحولات عظیمی به وجود آورد.

از جمله کارهای مدبرانه و توأم با سیاست و کیاست زینب علیهاالسلام این بود که، شخصی را فرستاد تا از یزید لعنه الله علیه بخواهد اجازه عزاداری و ماتم به آنها بدهد. و این عزاداری اُسرا بود که توانست کاخ سلطنت یزید را متزلزل سازد.

سرانجام در شام مجلس عزاداری منعقد شد. زینب علیهاالسلام و دیگران در آن به نوحه سُرایی و گریه و زاری پرداختند. در مدت یک هفته ای که در محله ای به نام «دار الحجاره» اقامت داشتند، آنچنان عزاداری کردند که یزید، تاج و تخت خود را در خطر دید. مردم شام که در هنگام عزاداری اجتماع می کردند تصمیم گرفتند به خانه یزید هجوم برده و او را بکُشند، ولی یزید فهمید و مقدمات بازگشت اهلبیت علیهم السلام را به مدینه فراهم ساخت.

عملکرد زینب علیهاالسلام به خاطر امتیازاتی از قبیل: وقت شناسی، عقل و تدبیر، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و... تأثیر بسزایی داشت، و تحولات عظیمی به وجود آورد

یکی دیگر از اقدامات حضرت زینب علیهاالسلام این بود که دستور داد: «مَحمِلها را سیاه پوش کنید تا مردم بدانند که ما در حال مصیبت و عزادار قتل فرزندان زهرا هستیم.»

شاید این کار از نظر دشمنان بی اهمیت جلوه می کرد، و یقینا هم همینطور بود، چون اگر از اول احساس خطر می کردند جلوگیری می نمودند، اما همین کار در واقع زمینه ساز قیام و انقلاب مردم، علیه قاتلان امام حسین علیه السلام و تحقق بخشی از اهداف عالیه سید الشهداء علیه السلام بود. تا آنجا که وقتی یزید ملعون شنید مردم بر قاتلان حسین علیه السلام نفرین می کنند، با شِمر و همراهانش با خشونت برخورد کرد و گفت: «والله ِ! قَد کُنتُ أرضی مِن طاعَتِکُم بِدونِ قَتلِ الحُسینِ لَعَنَ الله ُ بنَ مَرجانَه!؛ سوگند به خدا! که از اطاعت شما بدون قتل حسین علیه السلام راضی بودم. لعنت بر پسر مرجانه [که به چنین امر شنیع اقدام کرد.]» آن گاه اسباب سفر اسرا به مدینه را مهیا نمود.

حفاظت از اسرا

از مسئولیت های بسیار مهم و خطیر زینب علیهاالسلام محافظت از اسرا بود. زینب علیهاالسلام در این باره سعی و تلاش فراوانی نمود و لحظه ای کوتاهی نکرد و به همین دلیل ملقب به لقب «امینهُ الله» بود، چراکه آنها امانتهایی بودند که به آن حضرت سپرده شده بود و او می بایست به نیابت از امام حسین علیه السلام این امانتها را صحیح و سالم به وطن برساند.

همه اطفال و زنان هنگامی که نیاز به کمک پیدا می کردند، به زینب علیهاالسلام پناه می بردند و هرکدام که با خشونت و ضرب و شَتم دشمنان مواجه می شدند، زینب علیهاالسلام حمایتشان می کرد.

روایت است که وقتی یزید از کرده خود پشیمان شد و از امام سجاد علیه السلام خواست تا هر حاجتی که دارد بازگو نماید تا او آنها را برآورده کند، امام علیه السلام فرمود: «در هر باب با زینب علیهاالسلام سخن می گویم، چه او پرستار یتیمان و غمگسار اسیران است.»

نمونه دیگر، حفاظت و حمایت از «فاطمه دختر امام حسین علیه السلام» در مجلس یزید ملعون است. هنگامی که یزید اجازه داد اسرای اهلبیت علیهم السلام را وارد مجلس کنند، مردی از شامیان نظرش به فاطمه دختر امام حسین علیه السلام افتاد. رو به یزید کرد و گفت: این کنیزک را به من ببخش. فاطمه رو به زینب کبری علیهاالسلام (که پناه اسیران بود) آورد و گفت: «ای عمه! یتیمی مرا بس نَبود که به خدمتگزاری در من طمع دارند.» زینب کبری علیهاالسلام به او تسلی داده فرمود: «عمه جان! آرام باش، کسی جرات ندارد چنین کاری کند.» آن گاه با کمال شهامت رو به مرد شامی کرد و فرمود: «ای بی حیا! ساکت باش، خداوند مقدر نکرده که خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را به کنیزی به کسی ببخشند، نه تو و نه امیرت یزید، قادر نیستید چنین کاری بکنید.»

یزید عصبانی شد و گفت: «می توانم همه را ببخشم.» زینب علیهاالسلام فرمود: «به خدا قسم! نمی توانی، مگر آنکه از دین اسلام و از ملت محمد صلی الله علیه و آله خارج شوی و به دین و آئین دیگری درآیی.»

یزید لعنه الله علیه گفت: «پدر و برادرت از دین خارج شدند.» زینب علیهاالسلام فرمود: «ای یزید! تو به دین پدر و برادرم هدایت شدی، جدت به دست آنها اسلام آورد و آزاد شد. تو آزادشده پدرم هستی!»

یزید گفت: «دروغ می گویی.» زینب علیهاالسلام فرمود: «ما دروغ نمی گوییم، اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هنوز هستند و فتح مکه را در نظر دارند که ابو سفیان جد تو اسیر شده بود و جدم او را آزاد کرد. تو ای یزید! امیر ظالم و بی حیایی هستی.»

در این هنگام یزید ساکت شد. مرد شامی دوباره از او پرسید: «آیا این کنیزک را به من می بخشی؟» در این هنگام یزید خشمگین شد و گفت: «برو خدا تو را بکشد!»

در روایت دیگر است: هنگامی که مرد شامی سخنان زینب علیهاالسلام را شنید از یزید پرسید: «مگر این کنیزک کیست؟» یزید گفت: «فاطمه دختر حسین است و آن یکی زینب دختر علی بن ابیطالب می باشد.» مرد شامی پرسید: «حسین فرزند دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله؛ فاطمه زهرا علیهاالسلام»؟ یزید گفت: «آری!» مرد شامی گفت: «ای یزید! لعنت حق بر تو باد؛ عترت پیغمبر صلی الله علیه و آله را به قتل می رسانی و آنان را اسیر می نمایی!؟ به خدا سوگند که هیچ خیالی درباره اینان نکردم جز آنکه آنان را اسیران روم پنداشتم.» یزید گفت: «تو را نیز به آنان ملحق می کنم.» آن گاه دستور داد گردن او را بزنند.

زینب علیهاالسلام به همراه سایر بازماندگان اهلبیت علیهم السلام در قتلگاه مرثیه سُرایی و سوگواری عجیبی کردند. و این به خاطر عاطفه و علاقه شدیدی بود که نسبت به برادرش امام حسین علیه السلام داشت. حتی ناله و گریه او به حدی بود که دشمن هم با دیدن آن صحنه به گریه افتاد. اما در عین حال زینب علیهاالسلام به منظور ادای رسالت اصلی خویش که نگهبانی از کودکان یتیم و رساندن پیام خون شهدابود، هرگز روحیه مقاومت خویش را از دست نداد، و رسالت خود را به نحو شایسته ای ادامه داد، و به زنان نیز امر کرد که صبر و تحمل کنند و بیش از حد، گریه و زاری نکنند و زبان به ناسپاسی نگُشایند؛ چرا که این مسئله جزو توصیه های برادرش امام حسین علیه السلام بود که در شب عاشورا فرموده بود: «یا اُختاه، اذا قَتلتُ فَلا تُشقِقنَ عَلی جَیبا ولاتَخمَشنَ وَجها ولاتَقُلنَ هَجرا؛ خواهرم! پس از من پیراهن چاک مکنید و چهره مَخراشید و زبان به شِکوه و ناسپاسی نگشایید.»

نمونه بارز دلداری دادن زینب کبری علیهاالسلام به خانواده شهدا، دلداری او به امام سجاد علیه السلام است، که خود امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: هنگام عبور از قتلگاه، وقتی پیکر چاک چاک و غرقه در خون برادر و عموها و پدر خود را دیدم که چگونه بی سر افتاده و زیر سُم اسبان پایمال شده اند، بسیار منقلب شدم و بغض گلویم را گرفت به حدی که نزدیک بود جان خود را از دست بدهم. اما وقتی عمه ام زینب علیهاالسلام متوجه حال من شد، فرمود: «ما لی أراکَ تَجودُ بِنَفسِکَ یا بَقیَهَ جَدی وَ أَبی وَ اِخوَتی؟ فَقُلتُ: وکَیفَ لاأجذَعُ و أَهلَعُ وَ قَد أری سَیِدی وَ اخوَتی وعُمومَتی و وَلَد عَمی وَ أَهلی مُضَرَجینَ بِدِمائِهِم مُرمَلینَ بالعَراءِ مُسَلَبینَ لایُکفَنُونَ وَلا یُوارُونَ، وَلایَعرجُ عَلَیهِم اَحَد؛ ای یادگار جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازی می کنی و می خواهی جان خود را از دست بدهی؟» گفتم: چگونه با جان خود بازی نکنم و خود را از دست ندهم، در حالی که مشاهده می کنم مولایم، برادرانم، عموهایم، پسر عموهایم، و همه اعضای خانواده ام! در این بیابان به خاک و خون آغشته اند و بدنهای آنها برهنه و عریان روی زمین افتاده است و کسی آنها را کفن نمی کند و به فکر دفن آنها نیست.»

نکته مهمی که در این قسمت قابل توجه است این است که، زینب کبری علیهاالسلام در انجام رسالت خویش، احساسات و عواطفی را که مخصوص زنان است، به کلی کنار گذاشته و همچون مردان صبور، انجام وظیفه نمود. زینبی که با شنیدن اشعار برادر در شب عاشورا بیهوش می شود، هنگام دیدن پیکر بی سر برادرش، نه تنها عکس العمل غیر عادی نشان نمی دهد، بلکه امام سجاد علیه السلام را هم تسلیت می دهد. اینجاست که می توان به قدرت و قوت ایمان و عُلو مرتبه و مقام زینب علیهاالسلام پی بُرد.

حمایت از ولایت

یکی دیگر از خدمات ارزنده زینب کبری علیهاالسلام که از مهمترین خدمات او محسوب می شود حمایت و محافظت از جان امام سجاد علیه السلام بود. در روز عاشورا، همه مردان اهلبیت علیهم السلام و یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند بجز حضرت سجاد علیه السلام که به خاطر بیماری و ضعف شدیدی که به مشیت الهی بر او عارض شده بود تا وارد میدان جنگ نشود و کشته نگردد، کس دیگری از مردان زنده نماند. و زینب کبری علیهاالسلام به خوبی می دانست که بعد از سید الشهداء علیه السلام امام سجاد علیه السلام است که وظیفه امامت امت و بار سنگین ولایت بر دوش اوست، پس باید زنده بماند تا زمین از حجت خدا خالی نماند. از این رو آنحضرت مسئولیت بزرگی را روی دوش خود احساس می کرد و آن حفظ جان امام سجاد علیه السلام بود.

زینب کبری علیهاالسلام در چند جا توانست جان امام سجاد علیه السلام را از خطر مرگ نجات دهد.

اول: زمانی که لشکر عُمر سعد به خیمه ها حمله کردند، شِمر خواست که امام سجاد علیه السلام را به قتل برساند، اما زینب علیهاالسلام با شهامت هر چه تمام تر فرمود: «به خدا قسم! نمی گذارم او را بکشید، مگر اینکه اول مرا بکشید!» و با این کار از کشته شدن امام سجاد علیه السلام جلوگیری کرد.

دوم: هنگام عبور اسرا به طرف قتلگاه که قبلاً ذکر شد.

سوم: در کاخ ابن زیاد، هنگامی که اسرا وارد مجلس شدند، ابن زیاد متوجه امام سجاد علیه السلام شد و دستور داد گردن آن حضرت را بزنند. اینجا هم زینب علیهاالسلام مانع شده و امام را در بغل گرفت و فرمود: «یَابنَ زیاد! حَسبُکَ منا، زینب علیهاالسلام به منظور ادای رسالت اصلی خویش که نگهبانی از کودکان یتیم و رساندن پیام خون شهدابود، هرگز روحیه مقاومت خویش را از دست نداد، و رسالت خود را به نحو شایسته ای ادامه داد

أما رَوَیتَ مِن دِمائِنا وَ هَلا أبقَیتَ منا أحدا أسأَلُکَ بِاللهِ اِن کُنتَ مُؤمِنا اِن قَتلتَهُ لما تَقتُلَنی مَعَهُ؛ ای ابن زیاد! از ما دست بردار، مگر از خونهای ما سیر نشده ای؟ مگر کسی از ما به جای گذاشته ای؟ تو را به خدا اگر ایمان داری، اگر او را می کُشی مرا نیز با وی بکُش.!»

راوی که حُمید بن مسلم بود می گوید: ابن زیاد مدتی به حضرت زینب علیهاالسلام و امام سجاد علیه السلام نگریست، آن گاه به اطرافیان خود گفت: «شگفتا از این خویشاوندی، به خدا می دانم که خوش دارد او را نیز با وی بکُشم، وی را رها کنید تا همراه زنان و همراهان خود باشد.» و بدین ترتیب امام سجاد علیه السلام از خطر مرگ نجات یافت.

آری! این زینب شجاع است که با شجاعت و شهامتی وصف ناپذیر، همواره چون کوه استوار مانده و در زیر بار مصائب و سختیها کمر خم نکرده بلکه با صبر و تحمل خویش همه را به تعجب واداشته و پیامی والا برای همه زنان در طول تاریخ ارسال نموده است.

پیام او به بانوان، دعوت آنان به شناخت و انجام رسالت سیاسی اجتماعی خویش و پشتیبانی از مبارزه شهیدان، تلاش اجتماعی همراه با عفاف و پاکدامنی، شهید پروری و تربیت نسلی شهادت طلب، تبلیغ و تبیین مرام و اهداف شهیدان و صبر بر شهادت عزیزان است. و این درسها و پیامها برای همیشه در تاریخ جاودانه خواهد ماند.