سرنوشت عبرتآموز "توماج" برای چریکهای دهه هشتادی!/ کدام حکومت برای براندازهای خشونتطلب فرش قرمز پهن میکنند؟
«توماج صالحی» گرچه مانند شاهین نجفی رادیکال و شورشطلب بود، اما ظاهرا سقف جاهطلبی یاجوگیری او بسیار فراتر از نجفی میرفت، چنان که احتمالا در مخفیگاه، «بیانیه پیروزی» را هم آماده کرده بود!
سرویس سیاست مشرق - در سال 2012، یک خواننده رپ رادیکال در خارج از کشور، که در آن زمان دوست داشت به نماد رادیکالیسم فرمی و محتوایی در «هنر» تبدیل شود و البته اسم و رسمی هم به هم زده بود. در برنامه «به عبارت دیگر» شبکه بی بی سی فارسی حاضر شد و اعترافی جالب و قابلتامل انجام داد. «شاهین نجفی» در پاسخ به سوال عنایت فانی، مجری آن برنامه، مبنی بر این که چه دیدگاه سیاسی دارد، خود را «آنارشیست» به مفهوم اشتیرنری خواند که اساسا مفهومی به نام «دولت» را قبول ندارد. [1]
اشتیرنری به معنای طرفداران آرای «ماکس اشتیرنر»، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهمی است. ماکس اشتیرنر از پایهگذاران آنارشیسم و نماینده فردگرایی اغراقآمیز و شورشی بود. او را جد کبیر متافیزیک انارشیسم میدانند. اشتیرنر با موضعی میان فلسفه و آنارشیسم فردگرایانه به رد ایدئولوژیهای زمان خود پرداخت. او یک نویسنده شورشگری است که به انتقاد از دین، دولت، قانون، اخلاق، و کلیسا پرداخت و میگفت که انسان را باید از زیر یوغ دین و کلیسا رها نمود.
وی مینویسد که هیچکس نباید از فرد و انسان طلبکار باشد حتی خدا، دولت، جامعه، بشر، قانون، دین، عقل و حقیقت. وی میگفت که فرد و فردیت حتی بر خدا برتری دارند چون انسان فردگرا طبیعتاً موجودی کافر است و هر دولتی نماینده نظام مطلقه و زورگو میباشد و دولت متکی به بردگی کار است و اگر روزی کار و کارگر رها شوند، دولت نیز فوری سقوط خواهد نمود.
ماکس اشتیرنرشاهین نجفی در فضا و احوالات بعد از 88 اسمی پیدا کرد و بعدتر با خواند یک ترانه رپ موهن و توهین به ساحت یکی از ائمه معصومین (ع)، ذات آنارشیک و شورشگری را که به دنبال شکست هر ارزش رسمی و عرفی است، آشکار کرد.
در رویدادهای هفتههای گذشته و آشوبهای به پاخاسته، یک بار دیگر، تلاش شد تا به مدد کارزارهای رسانهای و شبکههای اجتماعی، یک «رپخوان» دیگر در قامت «لیدری» آشوب قرار بگیرد.
«توماج صالحی»، متولد 1369، ساکن شاهینشهر اصفهان، گرچه مانند شاهین نجفی رادیکال و شورشطلب بود، اما ظاهرا سقف جاهطلبی (جوگیری؟) او بسیار فراتر از نجفی می رفت، چنا ن که در ویدئوهایی که در این اواخر در شبکههای اجتماعی منتشر می کرد، ظاهرا امر بر او مشتبه شده بود که «رهبر شاخه نظامی» یک «انقلاب» است.
او احتمالا متن «بیانیه پیروزی» را هم آماده کرده بود و حتما در خلوتش، خود را زیر نور پروژکتورها و فلش دوربینها و هلهله طرفداران تصور کرده و متن سخنرانی را تمرین کرده بود!
از همه جالبتر این که، بعد از بازداشت توماج صالحی، وقتی عکس و فیلم او، که تا دیروز برای نیروهای نظامی و امنیتی، کری می خواند، در وضعیتی نزار و طبعا متفاوت از دوران توهم «لیدری» منتشر شد، به ناگهان از مدعیان صدا درآمد که "این چه نحوه برخوردی است که با یک معترض می کنید"، یا "نشان دادن متهم دربند، غیراخلاقی است".
حالا پس از بازداشت توماج، «چریک» های اشتیرنری ما را چه می شود؟ چهگواراهای هشتگی انتظار چه داشتند؟ مگر نه این است که هر که باد می کارد، طوفان درو می کند؟
به نظر میرسد ذهنیت بازی های رایانهای همچنان بر آنارشیستهای دهه هشتادی غلبه دارد و تصور میکنند در این بازی هرجا که بسوزند، بازی از اول شروع میشود!
گروهی که بیوقفه و مکرر و صریح، حکومت را به براندازی تهدید می کند، برای نیروهای نظامی و امنیتی خط و نشان می کشد و آنان را به «پوست کندن» وعده می دهد و اخبار جعلی فرار نیروهای فلان پادگان و فلان یگان را با هدف عملیات روانی منتشر می کند، چگونه انتظار دارد هنگام دستگیری بشنود که "آقای توماج صالحی، شما به خاطر نقض تبصره فلان قانون بازداشت هستید. هر حرفی بزنید، ممکن است در دادگاه علیه خودتان استفاده شود!؟
چنین تصوری بیشتر به فیلمهای ژانر اکشن - فانتزی مربوط است. در هیچ کجای کره خاکی، هر کجا که حکومتی وجود دارد و فرمانش نافذ است (که بتوان حکومتش نامید)، برای «برانداز» خود فرش قرمز پهن نمی کند، چه برسد به آن که برانداز مورد نظر، سودای خام «رهبری شاخه فلان» هم در سر بپروراند.
شعار علیه یک قانون یا نحوه اجرای یک قانون (که به هر دلیلی مورد اعتراض است) یک چیز است و «خودچهگوارا پنداری» و منتشر کردن عکس برنو به دست با لباس بختیاری بر اسب (احتمالا با هدف تحریک قومیتی) اصولا مبحثی دیگر است که مواجهه با آن الزامات خود را دارد.
البته این که خوانندگان رپ داخله یا مدعیان «داستاننویسی» در خارجه، که احتمالا در عمر خود، تجربه ادارهی یک جمع بیشتر از دو نفر زیردست را نداشتهاند، مدعی لیدری «انقلاب» شوند، چیزی جز ابتذال امر سیاسی در این روز و زمانه نیست.
تامس هابز، فیلسوف برجستهی بریتانیایی، در دوران متقدم حیات خود، چنان وحشتی را از «ناامنی» در کشور خود تجربه کرد که همین ترس، به محور اندیشه سیاسی او (به عنوان یکی از نظریهپردازان اصلی سیاست در دوران جدید) تبدیل شد.
او مفهوم «لویاتان» را از کتاب مقدس به عاریت گرفت تا توصیفگر دولتی باشد که با قدرتی که تبدیل به «اقتدار» شده، ناموس جامعهی انسانی، یعنی امنیت را برقرار کند. در تفکر هابز، امنیت اُس و اساس تداوم جامعه انسانی است که هیچ قیمت و هزینهای برای تحقق آن، ارزان نیست.
.
[1] https://www.youtube.com/watch?v=RAVLwH5sPuc