سرکوب نشانهشناختی خانواده در سینمای ایران
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو؛ «مضمون» و «فرم» دو عنصر مهمِ سازنده یک «فیلم» هستند؛ لذا اگر چالشهای دراماتیک روایت و تکنیکهای خلق تصویر را از یک فیلم بگیریم، آنگاه فقط با یک «متن» طرف هستیم که درصدد است بدون تکلف، جهان را برای ما روایت کند. از این منظر میتوان گفت تفاوتی میان فیلم و «فلسفه» وجود ندارد. تلقیِ «سینما بهمثابه فلسفه» ناظر به شکست هژمونی فرم و تکنیک و هویت بخشیدن...
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو؛ «مضمون» و «فرم» دو عنصر مهمِ سازنده یک «فیلم» هستند؛ لذا اگر چالشهای دراماتیک روایت و تکنیکهای خلق تصویر را از یک فیلم بگیریم، آنگاه فقط با یک «متن» طرف هستیم که درصدد است بدون تکلف، جهان را برای ما روایت کند. از این منظر میتوان گفت تفاوتی میان فیلم و «فلسفه» وجود ندارد. تلقیِ «سینما بهمثابه فلسفه» ناظر به شکست هژمونی فرم و تکنیک و هویت بخشیدن به «ایده» فیلم است. ایدهای که اگرچه روایت آن بدون لکنت فرمی به منطق سینما نزدیکتر است، اما به خودی خود اصالت دارد.
تصاویر رسوبیافته در ذهن افراد تبیینکنندهی منطقِ کنش آنان در جامعه است. فهم بینالاذهانی، تبیین و تداوم الگوهای کنش، پیشبینی و بازتولید انواع کنش و... در پیوندی وثیق با این تصاویر ذهنی قرار دارند. همچنین مناقشات گفتمانی، تطورات اجتماعی، تضاد و وفاق در جامعه، گسست فرهنگی و... به نوعی متاثر از تصاویر هستند. بهعبارتی همچنان که تداوم فرهنگ و الگوهای زیست و کنش افراد در یک جامعه معلول موفقیت در انتقال تصاویر است، شکاف میانفرهنگی نیز متاثر از جایگزینی تصاویر متناقض و مخالف در اذهان جامعه است. اهمیت غیرقابل انکار «تصویر» که به تعبیر نورمن دنزین، تکوین و بازتولید جامعه جدید از خلال تصاویر صورت میگیرد (Denzin,1970:124)، تلازمِ میان «سیاستگذاریِ کنش» (Behavior Policy) و «سیاستگذاری بازنمایی» (Representation Policy) را بیش از پیش برای ما آشکار میسازد.
رسانهها و وسایل ارتباط جمعی مهمترین منابع سازنده تصاویر ذهنی نزد افراد هستند؛ لذا نهادهای اجتماعی برای تداوم و بازتولید خویش نیاز به خلق تصاویر موید و سازگار به خود در رسانه هستند. در این میان، اما «سینما» جایگاه ویژهای دارد. اگر «فیلم» را در نسبت با سایر تولیدات تصویری، غنیترین و تاثیرگذارترین منبع خلق تصویر در ذهن مخاطب بدانیم. میتوان گفت سینما اولین و موثرترین رسانه در زمینه ایجاد تصاویر ذهنی نزد افراد جامعه است. از سوی دیگر سینما تنها رسانه جمعیِ رسمی در ایران است که نهادهای نظارتیِ تضمینکنندهی نُرمها و استانداردهای سیاستگذاری بازنمایی در آن ناکارآمد عمل نموده و در سالهای اخیر نسبت به رسانههای رسمی دیگر کمتر در مسیر بازنماییِ تصاویر سازگار با الگوهای نهادینه شده کنش در جامعه ایرانی - اسلامی ما حرکت نموده است.
با نگاهی به جریان تولید فیلم در سینمای ایران و بررسی آثار 4 دهه اخیر از منظر مضامین و رویکردها، در مییابیم که خانواده سنتی ایرانی غالبا در جایگاه دیگریِ سینما بوده و تصاویر خلق شده از خانواده و مناسبات آن در سینمای ایران اغلب در راستای سرکوب نشانهشناختی آن بوده است. در روند غالب این آثار، خانواده سنتی بهسان اهریمنی فاقد عقلانیت و اخلاق به تصویر در میآید. اساسا مسئله این نیست که خوانش مرجح این آثار در مقابل این نوع زیستِ خانوادگی موضعی مقابلهآمیز و نقادانه دارند، بلکه مسئله اهریمن سازی از خانواده سنتی ایرانی از یکسو و عدم امکان به سخن درآمدن آن از سوی دیگر است. اگرچه آثار بسیار خوبی نیز خارج از روند مذکور در سینمای ایران خلق شدهاند، اما آن چیزی که تصویر غالب از خانواده در سینمای ایران محسوب میشود، نوعی غیریتسازی از خانواده سنتی ایرانی است که سالیان متمادی در جامعه ایران محمل بازآفرینیهای فرهنگی بوده است.
ابوالفضل اقبالی