سر، سر ماجرای سرداری و دست، نماد آن
فرقی نمی کند عاشورای 61 باشد و یا دی ماه 98. شمسی باشد و یا که قمری. بر صحرای آفتاب خورده و یا که بر زمین مهتاب دیده؛ هر کجای زمان و مکان که باشد سردارها سر می دهند و اصلا سر، سر ماجرای سرداری است.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از دیارآفتاب؛ فرقی نمی کند عاشورای 61 باشد و یا دی ماه 98. شمسی باشد و یا که قمری. بر صحرای آفتاب خورده و یا که بر زمین مهتاب دیده؛ هر کجای زمان و مکان که باشد سردارها سر می دهند و اصلا سر، سر ماجرای سرداری است.
از سر که بگذریم دست نماد سرداری است؛ چرا که سرداران علم داران مکتب عشقند و نامردمان که از گشودن مشت محکم آنان ناامید، قصد به قطع کامل دست می کنند تا زمین گیر کنند علم مکتب حق را. همین است که بزرگ سرداران تاریخ به دستانشان شهره می شوند!
تاریخ مسخر سردارهاست؛ چرا که آنانند که نگین انگشتری زمان می شوند؛ برخی عباس گونه و برخی قاسم گونه و هر کدام به تناسب عصر خود و گسترانیده شده در طول و عرض زمان و مکان.
این قانون عالم وجود است که سردارهای سربهدار جریان سازند؛ اسوه اند و در یک کلام مردمانی از جنس حقیقتند. آن قدر به حقیقت نزدیک که در نگاه انسان های از حقیقت دور افتاده به افسانه می نمایند تا واقعیت.
واقعیت این است که رزم دانستن، به عصر شمشیرها و یا که به عصر سرب، نیست، که سردارساز می شود، چه بسیار انسان های اهل رزم که مقام سرداری نیافتند؛ این صبر و ایمان و ادب و ولایت مداری است که مردی را لقب سرداری می دهد و شهره می کند او را در قامت تاریخ.
عباس (ع) باشد در کنار حسین بن علی (ع) و یا که حاج قاسم باشد یار سید علی؛ ماجرا یکی است. با این تفاوت که یکی آقایی می کند مکتب سرداران را و دیگری شاگردی به محضر ارباب و می آموزد راه و رسم تبعیت از ولی زمان را.
رابطه یکی است، ماجرا یکی است و دشمن نیز هم. طاغوت ها تکرار می شوند و در مقابل عباس ها نیز هم. سیاهی روزی در قامت یزید رخ می نمایاند و روزی در قامت ترامپ و سفیدی روزی جلوه بر صورت عباس ها دارد و روزی قاسم ها.
اینجا صبر است که پناهگاه سرداران می شود. صبر فعال است که قاسم را شبیه عباس (ع) می کند و تاریخ را تکرار. صبر فعال است که عباس (ع) را شهره عام و خاص می کند و قاسم را هم. این صبری است از جنس استعینوا بالصبر و الصلاه. صبری که حضور در صحنه را می طلبد نه گوشه نشینی از ترس. خواص را جدا می کند از عوام و قلب را سیقل می دهد و سیقل تاریخ را به دست صاحبانش می سپرد تا که تاریخ، تاریخ است صابران تعیین کننده مسیرش باشند. همانطور که بعد از 1400 سال موج خروشان اربعین، نوای اباالفضل العباس (ع) می گیرد و دنیا به لرزه می افتد و امروز دنیا شهادت حاج قاسم را به بکاء می نشیند و ظالمان در سیل اشک های ریخته شده بر عباس ها و قاسم ها غرق می شوند.
سرداران نسل ها را در می نوردند. قلوبشان را تسخیر می کنند. آنقدر نفوذ می کنند تا کار تاریخ به آن جایی رسد که هیچ گاه علم حق بر زمین نماند و اگر سرداری رفت سردار دیگری قد علم کند.
سرداران پرده ها را کنار می زنند و هم رسوا می کنند اهل ظلم را و هم پدیدار می کنند گوشه ای از حقایق عالم را. سرداران هم معجزه اند و هم معجزه می کنند. هم عاشقند و هم عاشق می کنند. هم معشوقند و هم راه و رسم رسیدن به معشوق را نشان می دهند.
فرقی نیست حاج قاسم هم تربیت یافته مکتب عباس بن علی (ع) است. ادب را، شجاعت را، مردانگی را و همه چیز را از او آموخته. پس او هم سردار است شبیه استادش عباس (ع). پس جریان می سازد، موج ایجاد می کند، دل ها را می لرزاند، سر می دهد و دستش را به عنوان نماد باقی می گذارد تا نسل ها بدانند سر، سر ماجرای سرداری و دستف نماد آن است.
انتهای پیام /