سوگنامه جوان نینوا
و در مقابل هزاران تن از دشمنان رجَز می خواند که من پسر، پدر خویشم و تا جان در تن دارم با شمشیرم از دینم و پدرم دفاع می کنم تا آنجا که شمشیر تاب بردارد.
در آن ظهر روز دهم از ماه اول سال، وقتی یاران امام سوم یکی یکی با ایثار و جانفشانی به سوی ملکوت پر کشیدند، نوبت به خاندان نور رسید که جان بر کف به وسط میدان بشتابند و اولین رخصت را جوانِ رعنای هاشمی با چهره ای محجوب، پر از جذبه و زیبایی از پدر خواست.
امام به پاره ی تَن اجازه داد و با حسرت، آخرین نگاه ها را به گام برداشتن جوانش به قتلگاه کرد و در مقام پدر، چشمانش تَر شدند و گریست و آسمان اشک بارید.
دستان را به آسمان گشود و فرمودند:"بار الها؛ گواه باش که جوانی را به جنگ با لشکر جهالت فرستادم که شبیه ترین مردم به رسولت است هم از زیبایی صورت و کمال سیرت و خلق و خوی؛ و هر زمان که مشتاق دیدن رسولت می شدیم به این جوان می نگریستیم"
و فریاد سر داد " ای فرزند سعد؛ خداوند نسل تو را منقرض کند همانگونه که کمر به قطع نسل من بسته ای".
جوانِ هاشمی بسوی دشمن شتافت و پیکاری سخت کرد و پوزه ی پهلوانانی بسیار به خاک مالید.
و در مقابل هزاران تن از دشمنان رجَز می خواند که من پسر، پدر خویشم و تا جان در تن دارم با شمشیرم از دینم و پدرم دفاع می کنم تا آنجا که شمشیر تاب بردارد.
. و پسر قهرمانانه سر بریده ی پهلوانِ نامی را به نزد پدر آورد و مستانه فریاد می زد:
"صید و تفریح امیران و پادشاهان
خرگوش و روبهان است
و صید من سرهای بریده پهلوانان است"
پسر از پدر جایزه خواست و گفت: پدرِ عزیز تر از جان؛ عطش بر من مستولی گشت و سنگینی لباس رزم مزید بر علت،
آیا در هستی جرعه ای از آب سهم من نخواهد بود"...
پدر بی محابا گریست و بفرمود:"امان ای امان! پسرم
از کجا آب بیاورم، اندکی دگر پیکار کن و جدت را در آن جهان زیارت خواهی نمود و از چشمه ابدی سیراب خواهی شد که هرگز تشنه دگر نشوی".
جوانِ باز به وسط رزم برگشت و تن به تن با دشمن در افتاد تا آنگاه که تیری او را هدف گرفت و توان از جوان رخت بر بست و ندا سر داد: از من به تو سلام پدرجان؛ این جدم رسول خدا سلامت می کند و می فرماید: بسوی ما بشتاب که منتظرت مانده ایم".
جوان هاشمی علوی فریاد زد و به آسمان ها پر کشید.
پدر بسوی پسر دوید و بر بالینش نشست و دید که لشکریان جهالت چگونه کینه های چرکین بر جوان زیبایش نقاشی کرده اند.
صورت بر صورت پسر گذاشت و اندوهبار فرمود:" خداوند نابود نماید قومی که تو را کشتند و چقدر گستاخانه در برابر خداوند ایستاده اند و حرمت آل رسول بشکستند و بعد از تو خاک بر سر دنیا بادا"
عمه از خیمه گاه بیرون آمد و شیون کنان فریاد زد" ای حبیب من، ای برادر زاده ام "
بر جسدِ خونین پسر نشست.
و پدر، خواهر را به خیمه رساند و دگر زنان در خیمه بر پیکر خونین پسر نشستند و شیون سر دادند و تا به امروز....
درود خداوند بر حسین وارث آدم
درود خداوند بر علی اکبر..
فاضل دریس - مقتل لهوف سید بن طاووس و سایر مقاتل
کانال عصر ایران در تلگرام
تماشاخانه