سیاست ایران پس از کرونا با چه مسائلی مواجه خواهد بود؟
کرونا همه چیز را به هم ریخته است. ایران بعد از کرونا دیگر آنی نخواهد بود که قبلش بود. کرونا فقط یک بیماری واگیردار نیست، یک آزمون دشوار برای همه نهادهای سیاسی و مدنی و قانونی است که چگونه این شرایط را تاب آورده و به نحوی عمل میکنند که جامعه به اعتبار و کارآمدی آنها امید داشته باشد.
یک سوی این آزمون جامعهای است سخت مستاصل و شکننده. مردمی که همین دو ماه پیش کمترین میزان مشارکت سیاسی چند دهه اخیر را در انتخابات از خود نشان دادند، مردمی که به دلایل مختلف امید آنها به آینده کاهش یافته است. مردمی که احساس میکنند شرایط عمومی کشور آنگونه نیست که انتظار دارند. هنوز شش ماه از اعتراضات آبان 98 به افزایش قیمت بنزین نگذشته است. حس نارضایتی شدید طبقات فرودست که حتی میتواند موجب تخریب و وندالیسم شود هنوز در این جامعه وجود دارد. انبوهی نظرسنجی و تحلیل وجود دارد که به استناد آنها میتوان شکنندگی جامعه و استیصال شهروندان را نتیجه گرفت و از اینها مهمتر، کدام یک از ما در پیرامون خود امید و انگیزه و خوشبینی میبینیم؟
شرایط مالی و اقتصادی جامعه هم بسیار نگرانکننده است. تحلیل گزارشهای سالانه هزینه و مصرف خانوار در سالهای گذشته نشان میدهد از دهه 80 به اینسو شاخص رفاه در کشور نزولی بوده است. یعنی اگر مخارج مصرفی خانوارها را به عنوان شاخص رفاه در نظر بگیریم و فرض کنیم مصرف بیشتر نشانه رفاه بیشتر است مخارج خانوار به ارزش ثابت (یعنی با حذف اثر تورم در کاهش ارزش پول) دهکهای اول تا ششم از سال 83 و دهکهای هفتم تا دهم از سال 86 به اینسو نزولی شدهاند و این روند نزولی به صورت پایدار تاکنون ادامه داشته است. این روند باعث شده ارزش واقعی مصرف خانوادههای ایرانی در سال 97 تقریبا معادل سال 78 یعنی 19 سال قبل باشد.
بر اساس اطلاعات منتشرشده توسط مرکز آمار ایران در سال 97 میانگین درآمد ماهانه خانوار شهری 3 میلیون و 600 هزار تومان و خانوار روستایی یکمیلیون و 950 هزار تومان بوده، از سوی دیگر میانگین هزینه ماهانه خانوارهای شهری تقریبا 3 میلیون و 300 هزار تومان و خانوارهای روستایی هم حدود یکمیلیون و 800 هزار تومان بوده است. این اعداد از محاسبه میانگین کل خانوارهای کشور به دست آمده و با توجه به واریانس قابل توجه درآمد در جامعه میشود حدس زد بخشهای بزرگی از جامعه با این میانگین فاصله محسوس دارند و تعداد خانوارهایی که درآمد کمتر از این میانگین دارند قطعا بیشتر از 50 درصد خانوارهای کل کشور است (معیار مناسب برای این تحلیل شاخص میانه آماری است که متاسفانه توسط مرکز آمار منتشر نمیشود). مثلا متوسط حقوق بازنشستگی کارکنان دولت در سال 97 ماهانه حدود یک میلیون و 850 هزار تومان و بازنشستگان تامین اجتماعی یک میلیون و 550 هزار تومان بوده و از آنجا که طبق برآوردهای غیررسمی حدود چهار میلیون خانوار مستمریبگیر این دو صندوق هستند و تعداد کل خانوارهای کشور هم حدود 24 میلیون است میشود نتیجه گرفت حدود 16 درصد خانوادهها حتی به قدر نصف میانگین هم درآمد ندارند. اخیرا در یک گزارش وزارت رفاه اشاره شده بود که یکسوم خانوارهای ایرانی درآمد ماهانه کمتر از دو میلیون تومان دارند.
از منظری دیگر، اگر مابهالتفاوت هزینه و درآمد خانوار را حساب کرده و آن را بر درآمد تقسیم کنیم به نسبت پسانداز میرسیم که در سال 97 معادل 6 /9 درصد بوده است. این نسبت یعنی اینکه اگر هزینههای مصرفی و ضروری را از درآمد خانوار کم کنیم چه مبلغی باقی میماند تا صرف پسانداز برای آینده شود. این پسانداز یا برای پوشش ریسک ناشی از هزینههای پیشبینینشده نظیر بیماری و ازدواج و تصادف و... است یا صرف سرمایهگذاری برای رشد و تعالی فردی نظیر هنر و آموزش و سرگرمی و سفر و... خواهد شد یا برای ایجاد ثروت از طریق خرید دارایی نظیر طلا و ارز و سهام و خودرو و خانه استفاده میشود. نسبت 6 /9 درصد یعنی خانوارهای شهری در سال 97 به طور میانگین ماهانه حدود 300 هزار تومان و خانوارهای روستایی حدود 130 هزار تومان درآمد مازاد بر هزینههای ضروری داشتهاند که صرف امور فوق شود.
به استناد اطلاعات منتشرشده توسط مرکز آمار، در سال 96 مابهالتفاوت درآمد و هزینه دو دهک اول خانوارهای شهری منفی بوده است. یعنی درآمد این خانوارها کمتر از هزینههای آنها بوده است. در سال 97 دهک سوم هم منفی شد و تا قبل از کرونا حدس زده میشد در سال 98 دهک چهارم هم منفی شود که حالا به نظر زیادی خوشبینانه میآید و ممکن است تراز درآمد و هزینه خانوادههای دهکهای بیشتری منفی شود.
همه این اعداد و ارقام نشان میدهند مردم از نظر اقتصادی هم در وضعیت بسیار شکننده و آسیبپذیری هستند. کرونا بر آسیبپذیری اقتصادی و روانی این جامعه افزوده است. مردمی که تا قبل از این هم حال خوشی نداشتند اکنون در مواجهه با این بحران کاملا بیپناه و بیدفاع شدهاند. مردم از حکومت حداقل دو چیز میخواهند «رفاه» و «امنیت»، به این دلیل میگویم حداقل چون مردم از نهاد حکومت چیزهای دیگری هم نظیر منزلت و افتخار و عدالت و آرامش روانی و... میخواهند اما رفاه و امنیت دو خواسته اولیه و ضروری هستند که اگر آنها تامین نشوند بقیه نیازها دیگر معنایی ندارند. مردم قبلا هم از رفاه و امنیت راضی نبودند حالا کرونا اوضاع را بدتر هم کرده است. مردم احساس میکنند حتی طبیعت و تقدیر هم با آنها سر سازگاری ندارد، کرونا هم معیشت آنها را تهدید میکند هم امنیت جانی و سلامت آنها را. کاهش اعتماد به نهادهای رسمی هم مزید بر علت شده و حس استیصال و بیپناهی مردم را تشدید کرده است.
البته کرونا از یک جهت میتوانست فایده سیاسی داشته باشد. معمولا در مواجهه با تهدیدهای بزرگ بیرونی، مردم متحد میشوند و شکاف میان دولت و مردم کاهش مییابد. مثلا وقتی جنگ میشود یا حملات تروریستی رخ میدهد یا حتی بلایای طبیعی فراگیر مثل سیل و زلزله اتفاق میافتد مردم احساس همبستگی میکنند. کرونا حد اعلای چنین تهدیدی است. تهدیدی ملی و فراگیر و کاملا ملموس که همه مردم را به یک میزان میترساند و باعث شده شکل زندگی مردم هم مشابه هم شود. همه گیرافتاده در خانه و درگیر رفتارهای مشابه ضدعفونی کردن و فاصلهگیری جمعی هستند. همه حتی ماسک و دستکش پوشیدهاند حتی ترسها و اضطرابها هم مشابه هستند. این Unity یک سرمایه سیاسی است. میشود این همبستگی موقت علیه یک تهدید را به سکویی برای ایجاد پلهایی روی شکاف دولت و ملت بدل کرد. دولتها معمولا در چنین شرایطی سوار بر موج همبستگی ملی شده و از این ظرفیت برای مدیریت بحران استفاده میکنند. اما متاسفانه سیاستمداران ما در این زمینه هم بد عمل میکنند. اغلب آنها عادت کردهاند یک الگوی تکراری و اشتباه را در مواجهه با بحرانها تکرار کنند. ابتدا بحران و تبعات و ابعاد آن را «انکار» میکنند (قدیمها فکر میکردیم شاید به این دلیل است که نگران اضطراب جمعی و لبریز شدن حس نارضایتی مردم هستند و میخواهند آرامش ایجاد کنند اما راستش مدتی است تصور میکنم این رفتار سیاسیون هیچ دلیل منطقی ندارد بلکه فقط به این کار عادت کردهاند!). در گام دوم که ابعاد بحران آنقدر بزرگ شد که دیگر قابل انکار نبود آن وقت به دنبال «کنترل و مانور قدرت» هستند، یعنی شروع میکنند به اقدامات گاه نمایشی که بگویند سخت در حال کار کردن هستند، صداوسیما پر میشود از مقامات با ربط و بیربطی که اغلب فقط حرف میزنند و شعار میدهند و چون بخش مهمی از این اقدامات نمایشی است و از قواعد نمایش فاصلهگذاری بین بازیگر و تماشاچی است طبعا کنترل رسانهها و حمله به منتقدان به دلیل شرایط حساس کنونی هم آغاز میشود. گام سوم هم «بلاتکلیفی و انفعال» است یعنی هر کسی هر کاری به عقلش میرسد میکند و نهاد دولت منفعل میشود و بخشهای مختلف نیروی هم را خنثی میکنند و بوروکراسی ناکارآمد اداره کشور هم نمیتواند این واگرایی را درون خود همگرا کند. در کرونا هم همین اتفاق افتاده است.
احتمالا اتفاق خوبی در سیاست منتظر ما نیست. مردم مستاصل و شکننده و دولت منفعل و ناکارآمد و بحران کاهش اعتماد و امید همه دست به دست هم دادهاند و پیشرو را مبهم کردهاند. کرونا آن را مبهمتر و تارتر هم میکند.
این مطلب برایم مفید است بلی 0 نفر این پست را پسندیده اند