شفقتیان: فوتبال برای همه آب و نان داشت، برای من افسوس
تهران - ایرنا - پیشکسوت پرسپولیس گفت: متاسفانه فوتبال برای اکثر آدم های حاضر در آن آب و نان داشت اما همیشه برای من افسوس داشته است.
«منوچهر شفقتیان» یکی از فوتبالیستهای نسل سوخته فوتبال ماست، او سالها پیش در استادیوم آزادی با پیراهن پرسپولیس طنازی میکرد اما حالا با مسافرکشی موتور میکند تا روزگارش را بچرخاند.
شفقتیان یکی از بازیکنان پرسپولیس دهه 60 است که لرزه به تن هر حریفی میانداخت اما حالا به قدری از زندگی خستهاست که آرزوی مرگ میکند.
مدافع چپ دیروز قرمزپوشان تهرانی در مصاحبه خبرنگار ورزشی ایرنا حرفهای تلخی به زبان آورد، حرفهایی که به طور حتم خواندنش برای شما هم ناراحت کننده است.
منوچهر شفقتیان که زمانی در پرسپولیس بازی میکرد چرا روزگار خوبی را پشت سر نمیگذارد؟
نمیدانم، برای اینکه هیچوقت بله قربانگوی هیچکس نبودم و تن به هر کاری ندادم.
فقط همین؟
یعنی چی؟
یعنی اینکه «منوچهر شفقتیان» در این اتفاقات نقشی نداشت؟
نمیدانم چرا این پرسش را مطرح کردید و منظورتان چیست اما بهتر است خودم همه چیز را برایتان توضیح دهم، من چند وقت پیش در مصاحبهای گفتم آنهایی که تهمت اعتیاد را زدند را نمیبخشم.
منظور من این نبود، اما اول ماجرای اعتیاد را شرح دهید.
من دچار افسردگی شدید شده بودم، دارویی به نام ترانیل سیپرومین مصرف میکردم، این دارو باعث میشد عضلاتم شل شده و نتوانم به درستی حرف بزنم، این عوارض باعث شد تا برایم حرف و حدیث درست کنند که منوچهر شفقتیان معتاد است.
وقتی این حرف و حدیثها را میشنیدید چه احساسی به شما دست میداد؟
ناراحت میشدم، یک روز رفتم آزمایش اعتیاد دادم و جواب آن را که منفی بود به محمد پنجعلی نشان دادم و گفتم این هم پاسخ من به تمام شایعاتی است که پشت سرم شنیده میشود. بنده خدا جواب داد من که همبازی تو بودم و این حرف و حدیثها را باور نکردم و نمیکنم.
اشتباهات دیگری نداشتید، خیلی از بازیکنان دهه 60 هستند که شرایط خوبی دارند؟
من از این فوتبال پولی درنیاوردم.
هیچ پولی، به هر حال در دهه 60 هم پول بود هر چند کم؟
من در پرسپولیس پولی نگرفتم؛ در تیمهای دیگر هم چنین وضیعتی داشتم. شاید اگر استقلال را در شهرآورد شکست میدادیم به ما 10 هزار تومان پاداش میدادند. وضیعت فوتبالی امروز را با سالهایی که بازی میکردیم مقایسه نکنید. الان پرسپولیس یک بازیکن میخواهد تا یک میلیارد به حسابش واریز نکند قرارداد امضا نمیکند. شما میدانید من چطور پرسپولیسی شدم؟
چطور؟
من در دارایی فوتبال بازی میکردم، سال 66 بود، بهترین سال فوتبالی من بود، بهترین دفاع چپ ایران شدم، علی پروین مرا خواست، پیشنهاد داد، به دفترش رفتم، با همان لحن خاصش گفت «منوچهر» در پرسپولیس پولی در کار نیست اما مردم این تیم را دوست دارند و اگر میخواهی قرارداد امضا کن.
شما چه پاسخی دادید؟
گفتم همین که شما من را لایق پوشیدن پیراهن پرسپولیس دانستید برایم کافی است و قراردادم را امضا کردم.
سه سال در پرسپولیس عضویت داشتید؟
سه فصل برای پرسپولیس بازی کردم و 6 جام رسمی به همراه این تیم کسب کردم.
چی شد از پرسپولیس رفتید؟
پرسپولیس مجتبی محرمی را جذب کرد و من 29 سال سن داشتم، محرمی پنج سال از من کوچکتر بود، این موضوع باعث شد تا هر دو یا سه بازی برای پرسپولیس بازی کنم، یک روز پیش علی پروین رفتم و به او گفتم من از نیمکتنشینی ناراحت نیستم، نشستن روی نیمکت پرسپولیس هم برای من افتخار است اما نمیخواهم سابقه و اعتباری که در گذشته به دست آوردهام را خراب کنم. من در تمام تیمهایی که فوتبال بازی میکردم فیکس بودم و هیچ وقت روی نیمکت ننشسته بودم.
چند سالی در تیمهای شهرستانی مربیگری کردید، آنالیزور راهآهن در لیگ برتر بودید اما این روند ادامه نداشت، چرا؟
برای اینکه فوتبال ما دست مافیا است، برای اینکه باید در باند افرادی باشید که پدرخواندههای این فوتبال هستند، برای اینکه باید با افراد دلال در ارتباط باشید، برای اینکه باید از پول قراردادتان به افراد دیگر بدهید که من از اینکارها بلد نیستم، من در تمام سالهایی که فوتبال بازی یا مربیگری میکردم یک بار هم پایم به کمیته اخلاق و یا کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال باز نشد و مثل برخیها به خاطر مشکلات اخلاقی و یا منکراتی دستگیر نشدم اما الان باید بیرون گود بنشینم. باید در این فوتبال نباشم و از راه کار کردن با موتور ارتزاق کنم. یک زمانی کت تن من بود و با همین کت خیلیها را از سرما نجات دادم اما حالا خیلیها که پوست شیر تنشان است و زمانی بعد از من که کاپیتانشان بودم وارد زمین میشدند معرفت ندارند و سراغی از من نمیگیرند و کاری برایم انجام نمیدهند.
چه کاری میتوانند انجام دهند که انجام نمیدهند؟
یک گوشه کار را در اختیار من قرار دهند، زمانی در استادیوم آزادی گل گردن من میانداختند و دور افتخار میزدم و اگر 10 هزار تومان در جیبم بود با دوسهایم در پرسپولیس و استقلال میخوردیم، من چهار تا مدرک مربیگری دارم، در تمام ردههای مختلف تیمهای ملی بازی کردهام. یعنی حقم این نیت استعدادیاب یک تیم لیگ برتری باشم.
انصاریفرد به شما حکم استعدادیاب پرسپولیس را داد؟
او مرا برای این سمت در نظر گرفته بود و حتی حکمم را نوشته بود اما پیش از اینکه امضا کند از مدیرعاملی پرسپولیس استعفا کرد.
یعنی رسولپناه علاقهای به کار کردن با شما ندارد؟
من با او حرف زدم، نه اینکه علاقهای به کار کردن با من نداشته باشد اما میگوید در حال حاضر تکلیف پرسپولیس مشخص نیست و باید مدیرعامل مشخص شود تا بتواند حکم دهد. مشکلات من فقط این نیست، الان مشکلات بزرگتری دارم.
چه مشکلی؟
در حال رفتن به زندان هستم.
زندان، چرا؟
همسر من هشتم اسفند 98 فوت کرد، شاید باورش سخت باشد اما پول برای کفن و دفن ایشان نداشتم، انصاریفرد تماس گرفت و مشکلی نداری به او گفتم پول ندارم و جنازه همسرم در سردخانه بیمارستان است، گفت در حال رفتن به مسافرت هستم شما پول از یکی چند روزه قرض بگیر و من وقتی برگشتم حتما آن را پس خواهم داد. من هم از دختردایی همسرم 10 میلیون تومان قرض گرفتم.
باشگاه پرسپولیس این پول را پس نداد؟
وقتی انصاریفرد از مسافرت برگشت نامهای را امضا کرد که این پول به من تعلق بگیرد نامه را به حسابداری باشگاه پرسپولیس بردم اما مسوول ذیحساب باشگاه اعلام کرد این پول را به شما بدهیم دیوان محاسبات ایراد خواهد گرفت. من جواب دادم اگر موافقت دیوان محاسبات را بگیرم این پول را میدهید و او گفت بله.
بعد چه شد؟
من به دیوان محاسبات رفتم، شخص جوانمردی به نام ستارپور در آنجا مسوولیت دارد، به او ماجرا توضیح دادم، دهانش از تعجب بازمانده بود، گفت در باشگاه پرسپولیس این همه هزینه میکنند و آن وقت 10 میلیون تومان به پیشکسوتی که برای این تیم زحمت کشیده بخواهند بدهند این اقدامات را انجام میدهند، بعد گوشی را برداشت و با حسابداری باشگاه تماس گرفت و گفت برای پرداخت این پول کوچکترین مشکلی ندارید، تا یادم نرفته یک موضوعی را باید بگویم.
بفرمایید.
در باشگاها صندوقی وجود دارد به نام صندوق نیکوکاری که هر 2 ماه 50 میلیون تومان به حساب آن واریز میشود تا برای پیشکسوتانی که مثل من مشکل دارند تعلق و باری از دوششان برداشته شود. شاید هیچ کس از این موضوع خبر نداشته باشد و متاسفانه باشگاهها نیز از ان در جهت کمک به وضعیت پیشکسوتان استفاده نکنند.
و ادامه ماجرا را تعریف کنید؟
باز من باز باشگاه پرسپولیس رفتم، به من گفتند در حال حاضر پول نداریم و اگر پولی به حساب باشگاه واریز شد حتما به شما خبر میدهیم. به آقای ستارپور زنگ زدم و گفتم اینطور شده است، گفت کجایی، گفتم باشگاه پرسپولیس، گفت صبر کن تا خودم به آنجا بیایم.
و مثل اینکه با حضور او هم اتفاقی برای پرداخت پول شما نیفتاد، درست است؟
بله، او گفت چرا پول شفقتیان را نمیدهید و ذیحساب جواب داد در حال حاضر پول نداریم، ستار پور گفت من 2 ماه پیش حساب باشگاه نیکوکاری پرسپولس را مشاهده کردم 50 میلیون تومان در حساب آن وجود داشت در این مدت به کدام پیشکسوت کمک کردهاید؟ ذیحساب باشگاه پاسخ داد پول نداشتیم و از این حساب برداشتیم که او با ناراحتی گفت شما اشتباه کردید و باید این پول را در راه پیشکسوتان مصرف کنید. آنها آن روز قول دادند در سریعترین زمان ممکن پول را میدهند اما هنوز این اتفاق صورت نگرفته است.
هنوز به حساب باشگاه پول نیامده است؟
نه و من در حال رفتن به زندان هستم، من این پول را از دختر دایی همسر مرحومم سه چهار روزه قرض گرفتم، یکی روز در خانه نشسته بودم که دیدم نامه از دادسرا آمده است، رفتم و قاضی گفت برای چک برگشتی است و اگر پول ندهید به زندان خواهید رفت. ماجرا را برای قاضی تشریح کردم و گفتم من بازیکن پرسپولیس و تیم ملی بودهام روزگار با من بی رحم بوده است و قرار بود باشگاه پرسپولیس پول بده که این اتفاقات رخ داده است. او از شاکی خواهش کرد و برای من فرصت گرفت اما باز هم نتوانستم این پول را تهیه کنم تا برای دوم به دادگاه رفتم و روبروی قاضی ایستادم.
و باز پولی برای پرداخت نداشتید؟
باشگاه پرسپولیس پولی نداده بود که بخواهم بدهکاریام را پرداخت کنم، باز شرمنده در دادگاه ایستادم و قاضی از شاکی خواهش کرد فرصت یک هفتهای دیگری به من داده شود، در ابتدا دختردایی همسر مرحومم قبول نمیکرد و میگفت ما با آقای شفقتیان فامیل هستیم اما حس خوبی به این اتفاق نداریم و بدبین شدهایم اما در نهایت با وساطت قاضی مهربان دادسرای رباطکریم این فرصت داده شد.
این فرصت چه زمانی به پایان میرسد؟
چهارشنبه
یعنی دو روز دیگر؟
بله، و اگر این پول را ندهم باید به زندان بروم، باور کنید نمیدانم باید چه کار کنم و آهی در بساط ندارم.
رسولپناه از این اتفاقات باخبر است، میداند اگر آن 10 میلیون تومان را ندهید به زندان خواهید رفت؟
همه چیز را میداند، من پیش او رفتم و وی گفت من قول میدهم تا اول خرداد پولتان را پرداخت کنیم و اگر این اتفاق نیفتاد خودم خواهم داد اما من فردا باید به دادگاه بروم و اگر این کار را انجام ندهم حکم جلبم صادر میشود. تو رو خدا این حرفها را بنویسد، حق من این نیست. جای فوتبالیستی که سالها برای باشگاه پرسپولیس زحمت کشیده پشت میلههای زندان نیست. اگر به زندان بروم یکی از خودش نمیپرسد باشگاه پرسپولیس میتوانست کاری برای پیشکسوت خود انجام دهد اما قدمی بر نداشت.
با تمام این بی مهریهایی که در حق شما شده است اما همیشه با افتخار از پرسپولیس حرف زدهاید.
برای اینکه پرسپولیس هستم و خونم قرمز است، برای من پرسپولیس فقط آن ساختمان خیابان سئول نیست، برای من پرسپولیس تیمی است که هنوز اولین لباسی را که پوشیدم در منزلم دارم، برای من پرسپولیس هوادارانی هستند که عاشق تیم محبوبشان هستند و همیشه از عشق خود دست نکشیدهاند. فوتبال برای همه نان و آب داشت ولی برای ما چیزی جز افسوس و آه نداشت. من پدر بزرگم، نوه دارم، می خواهم وقتی می روم نوه ام را ببینم، خجالت نکشم که نمیتوانم یک بستنی بخرم، الان فقط یک آرزو دارم.
چه آرزویی؟
من همسرم را از دست دادم، چشمان همسرم به خاطر همین بی پولی نابینا شد و او با چشمان بسته همه چیز در دلش ماند به زیر خروارها خاک رفت، این فوتبال من را به ذلت کشاند، خسته شدم، از تحقیر و بیکاری خسته شدم، روزی هزار بار از خدا میخواهم مرا بکشد و از شر این زندگی نجات دهد. دیگر نمیخوام یک ثانیه زنده باشم و در این دنیای لعنتی نفس بکشم.
صبر داشته باشید، همه چیز درست میشود.
من بزرگ خانوادهمان هستم، همه میگویند شفقتیان افتخار خانواده است اما چه افتخاری با این شرایطی که من دارم و هیچ کس نیست دستم را بگیرد، من در این فوتبال، ابروانم، دستهایم، پاهایم، شکمم، سلامتیام را دادم اما اکنون کجا و چگونه زندگی میکنم، غذای من شیر و کیک است، در خانهای می نشینم که ته تهران است و آن هم صاحبخانه جوابم کرده است و به زودی حکم تخلیهام را میگیرد، برای چی باید زنده باشم.
چند سال پیش لب های خود را دوختید؟
در اعتراض به فقر و بیکاری دست به اعتصاب غذا زده و لبهای خود را دوختم، میخواستم در اعتراض به شرایط بد زندگی پیشکسوتان بمیرم تا حداقل آنها نجات پیدا کنند اما از شانس بد زنده ماندم.
این کار درد نداشت؟
کاری که زندگی با من کرده است بیشتر درد دارد.
اینکه شما «سید مهدی رحمتی» و «سردار آزمون» را کشف کردید درست است؟
زمانی که مربی جوانان پاس بود، رحمتی جوان با استعدادی بود که در تیم ما حضور داشت، من متوجه استعداد او شده و گاهی اوقات به صورت اختصاصی با وی کار میکردم، شوت میزدم، سانتر میکردم تا او پیشرفت کند، یک روز به رحمتی گفتم اگر تو همین روند را ادامه بدهی در آینده به دروازبان اول تیم ملی تبدیل میشوی، رحمتی خندید و گفت آقا منوچهر مرا مسخره میکنید، گفتم تو آینده درخشانی داری و همین اتفاق هم افتاد. عموی سردار آزمون مربی والیبال گلگهر سیرجان بود و من مربی فوتبال این باشگاه، او در تمرینات میآمد و من با وی کارمیکردم، در 2 سالی که حضور داشتم حواسم به وی بود و به پدرش میگفتم پسر را در مسیر درست قرار بده تا به فوتبالیست ملی تبدیل شود، خدا را شکر در انتخابهایم اشتباه نکردم.
*س_برچسبها_س*