دوشنبه 5 آذر 1403

شکست قرارداد 1919 زمینه‌ی روی کارآمدن رضاشاه را فراهم کرد

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
شکست قرارداد 1919 زمینه‌ی روی کارآمدن رضاشاه را فراهم کرد

در نهایت شکست قرارداد 1919 و انجام اصلاحات و نوسازی به دست قدرت بیگانه زمینه‌ی روی کارآمدن رضاشاه با رضایت انگلیسی‌ها را فراهم کرد و نوسازی پیش‌بینی‌شده در قرارداد 1919 و ثباتی که مدنظر انگلیسی‌ها بود در پی ایجاد قدرت مرکزی در تهران پدید آمد.

استاد گران‌قدر و بزرگوار جناب آقای کوروش احمدی لطف کردند و نقدی بر یکی از مقالاتم در روزنامه‌ی هم‌مهین نوشته‌اند که برای بنده آموزنده و ارزشمند است و بدون آن‌که بخواهم به تک‌تک موارد مطرح‌شده بپردازم نکاتی را در تشریح دیدگاهم که در آن مقاله درباره‌ی قرارداد 1919 منعکس بود، می‌نویسم:

1. تاریخ ایران به‌ویژه تاریخ معاصر در معرض حُب و بغض‌های جریانات فکری و سیاسی بوده و بر همین اساس روایت‌های ارائه‌شده عموما به این تفاسیر آلوده هستند و افراد به نام تاریخ‌نگار دیدگاه‌های ایدئولوژیک خود را بر تاریخ تحمیل کرده و روایت‌های یک‌سویه‌ای از آن ارائه می‌دهند. حتی برخی شخصیت‌های سیاسی موجه نیز حوادث دوران خود را با قضاوت‌های احساسی و حماسی چنان یک‌سویه و تک‌بعدی نقل کرده‌اند که قضاوت درباره‌ی حوادث را دشوار می‌کند. رواج این روایت‌ها گاه به اندازه‌ای است که به عنوان روایت غالب هم‌چون حقیقت مطلق پذیرفته شده و گفت‌وگو درباره‌ی موضوعات تاریخی را نیز بلاموضوع می‌کند چراکه روایت غالب که عموما روایتی ساده‌سازی‌شده و روشن است تکلیف همه چیز و همه کس را مشخص کرده و تخطی از این روایت‌های غالب ممکن نیست.

2. دوران قاجار در روایت غالبی که از سوی حکومت پهلوی و هم‌چنین جریان مارکسیستی ترویج شده سرتاسر خیانت و نادانی و ندانم‌کاری و بی‌کفایتی است و عموم رجال و شخصیت‌های این دوره نیز به جز دو نفر (عباس‌میرزا نایب‌السلطنه و امیرکبیر) همه خائن و وطن‌فروش بودند که از هر فرصتی برای خیانت و خدمت به بیگانه استفاده می‌کردند و در این زمینه بر یکدیگر سبقت می‌جستند. پس از وقوع انقلاب نیز که این روایت خیانت‌آمیز به سرتاسر تاریخ پیش از انقلاب تسری پیدا کرد. در این روایت اگر نه همه دست‌کم عمده‌ی شخصیت‌های پیش از انقلاب هیچ نیتی به نفع ایران و ایرانی نداشته‌اند و جز منافع شخصی به هیچ چیز فکر نمی‌کردند و هر آن‌چه اندیشیده‌اند خطا و هر آن‌چه عمل کرده‌اند ناصواب بوده است.

3. قدرت‌های جهانی استعمارگر ذات پلید و غیرانسانی شمرده می‌شوند که تنها نیت‌های سودجویانه و منفعت‌طلبانه داشته‌اند و جز ظلم و پایمال کردن حقوق دیگر ملل اقدام دیگری از آن‌ها سر نزده و هیچ منفعت مشترکی در اقدامات آنان برآورده نشده است.

حال آن‌که تاریخ و شخصیت‌های تاریخی به سیاه و سفیدی [که] در موارد سه‌گانه‌ی پیش مطرح شد نیست و واقعیت حوادث پیچیده و چندبعدی است و با روایت‌های ساده‌سازی‌شده و دانسته‌های کلیشه‌ای هم‌خوانی ندارد چراکه انسان موجود پیچیده‌ای است و انگیزه‌ها و اقدامات هر فردی پیچیده در مجموعه‌ای از دلایل و عوامل است.

1. روایت ساده‌سازی‌شده‌ی متداول از قرارداد 1919 بیانگر تلاش دولت بریتانیا برای ایجاد وضعیت نیمه‌استعماری برای ایران و غارت منابع و استثمار کشور و خیانت و وطن‌فروشی تعدادی از رجال سیاسی است. هدف از مقاله‌ی «تحت‌الحمایگی یا تلاش برای نوسازی» قضاوت درباره‌ی خطا یا درستی این قرارداد نیست بلکه نشان دادن این مسئله است که وضعیت پیچیده‌تر از این بوده و جدا از رشوه‌خواری وثوق‌الدوله و خباثت انگلیسی می‌توان به وضعیت بین‌المللی و داخلی ایران و انگیزه‌های ایرانی و انگلیسی این قرارداد نیز نگریست. این نگاه به دنبال ارزش داوری در مورد تاریخ نیست چراکه اساسا تاریخ بی‌نیاز از داوری ماست و ما تنها باید بتوانیم تاریخ را با دقت و بدون پیش‌داوری بشناسیم.

2. در مورد وثوق‌الدوله به‌صراحت گفته شده که «وثوق‌الدوله محرک اصلی توافق از طرف ایران بود. اتهامات رشوه‌خواری علیه او و بقیه‌ی گروه سه‌نفره مسلما درست است و این درست است که وثوق‌الدوله هرچه در توان داشت انجام داد تا کار هیأت ایرانی در پاریس را به تاخیر بیاندازد» اما تصویری که وثوق‌الدوله از ایران آن روزگار ارائه داده نادرست نیست.

کشور ضعیف و ناتوان و بدون منابع مالی و قحطی‌زده و نابسامان بود و هر گوشه‌ی کشور گردن‌کشی به بهانه‌ی دفاع از استقلال کشور عَلَم استقلال برداشته بود و دولت مرکزی توان برقراری نظم و ثبات را نداشت. در چنین شرایطی گروهی از روشن‌فکران و سیاستمداران به این نتیجه رسیده بودند که تنها راه نجات کشور همکاری و همراهی با بزرگ‌ترین قدرت پیروز جنگ جهانی اول است و این تنها باور وثوق‌الدوله نبود و شخصیتی که چون محمدعلی فروغی نیز که در هیأت اعزامی به پاریس بود و وثوق‌الدوله در کار آنان کارشکنی کرد نیز بر این باور بود: «با همه‌ی قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکه‌مرد میدان است با ایران هیچ کاری نمی‌تواند بکند. مجبور است هر روز تکرار و تاکید کند که ما ایران را تمام و مستقل می‌خواهیم، فقط کاری که انگلیس می‌تواند بکند همین است که خود ما ایرانی‌ها را به جان هم انداخته، پوست یکدیگر را بکنیم و هیچ کاری نکنیم و متصل به او التماس کنیم که بیا فکری برای ما بکن. البته من می‌گویم ایرانی‌ها با انگلیس نباید عداوت بورزند، برعکس عقیده‌ی من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم که با انگلیس دوست باشیم و در عالم دوستی از او استفاده هم بکنیم. انگلیس هم در ایران منافعی دارد، نمی‌توان آن را منکر شد و صمیمانه باید آن را رعایت کرد. اما این همه مستلزم آن نیست که ایران در مقابل انگلیس کالمیت بین یدی الغسال باشد.»

3. دولت انگلیس قطعا قدرتی استعماری است که در حق بسیاری از ملت‌های جهان ظلم و منابع آن‌ها را غارت کرده است و در مورد ایران نیز تنها در قرارداد نفت جنوب به‌تنهایی ده‌ها سال منابع ایران را غارت کرد و در سیاست ایران نیز نقش‌های مخرب داشته که کودتای 28 مرداد یکی از شاخص‌ترین آن‌هاست. اما مضمون قرارداد 1919 همان‌گونه که اشاره شده اصلاحات و نوسازی در ایران بود و البته که انجام نوسازی توسط دولت بیگانه امری ناپسند است و این اصلاحات باید به دست ایرانی صورت می‌گرفت اما نمی‌توان ماهیت قرارداد را تحریف کرد. این اصلاحات شامل ایجاد ارتش متحدالشکل، استخدام مستشاران انگلیسی در ادارات و ایجاد سیستم حمل و نقل و راه‌آهن بود. انگلیس پس از پایان جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی علاوه بر تسلط بر هند بریتانیایی بر بین‌النهرین نیز مسلط شده بود و ایران در میانه‌ی این دو منطقه قرار داشت و آشوب و بی‌ثباتی در ایران می‌توانست به هر دو این مناطق آسیب بزند و ایجاد ثبات در ایران به ضرورتی برای حفظ این دو منطقه بدل شد.

4. استاد احمدی اشاره کرده‌اند که «یکی از خسارات وثوق و قرارداد 1919 به منافع ملی، نقض اصل سنتی موازنه بین روس و انگلیس مطابق روال معمول سیاستمداران وطن‌پرست ایرانی و پیش گرفتن سیاست یک‌طرفی به سود انگلیس بود» اما با وقوع انقلاب بلشویکی در سال 1917 دست‌کم برای مدتی حکومت تازه‌تاسیس شوروی درگیر مسائل داخلی شد و از سیاست‌های جهانی کم و بیش کناره گرفت و یا دست‌کم در سیاست داخلی ایران دخالت روشنی نداشت و عملا موازنه‌ی منفی بلاموضوع شده و انگلیس به عنوان پیروز بزرگ جنگ جهانی اول که بخش مهمی از میراث عثمانی را هم به چنگ آورده بود، به قدرت بلامنازع این دوره بدل شد و اساسا آن‌چه زمینه‌ی قرارداد 1919 را فراهم کرده بود از بین رفتن موازنه در نظام بین‌الملل بود.

و در نهایت شکست قرارداد 1919 و انجام اصلاحات و نوسازی به دست قدرت بیگانه زمینه‌ی روی کارآمدن رضاشاه با رضایت انگلیسی‌ها را فراهم کرد و نوسازی پیش‌بینی‌شده در قرارداد 1919 و ثباتی که مدنظر انگلیسی‌ها بود در پی ایجاد قدرت مرکزی در تهران پدید آمد.

* خبرنگار گروه دیپلماسی روزنامه‌ی هم‌میهن

منبع: روزنامه‌ی هم‌میهن

259

کد خبر 1956724