یک‌شنبه 4 آبان 1404

عدالت و بازار

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
عدالت و بازار

در گرگ و میش صبح تهران، می‌اندیشیدم در رویداد تد دانشگاه امیرکبیر از چه سخن بگویم که هم از دل برخیزد و حدیث نفس باشد و هم وقت ارزشمند شما را پاس بدارد. به دهه پنجاه، به آن فضای بسته سیاسی و فرهنگی کشور رسیدم که مثل دیگر جوانان فکر و ذکرم جست‌وجوی عدالت بود که همیشه در آن دوران رنگ و بوی چپ داشت. شیفته نام‌ها و کتاب‌هایی بودیم که از رنج مردم سخن می‌گفتند.

رمان‌هایی می‌خواندیم مثل «خوشه‌های خشمِ» جان اشتاین‌بک، «مادرِ» ماکسیم گورکی یا «بینوایانِ» ویکتور هوگو؛ آثاری که در آنها فقر، ستم و نابرابری تصویر می‌شد و دل جوان را به جوش می‌آورد. کار مخفی جوانان آن بود که در حلقه‌های کوچک سلف سرویس یا نمازخانه دانشکده بنشینند و ساعت‌ها از عدالت حرف بزنند. کتاب‌ها دست‌به‌دست می‌چرخید و هر متنی که ادعای عدالت‌جویی و مساوات داشت، خوانده می‌شد؛ حتی به سراغ کتاب سبز قذافی می‌رفتیم. تصور کنید، در جست‌وجوی عدالت، به کسی پناه برده بودیم که خود نماد بی‌عدالتی و استبداد بود. ذهن ساده و آرمان‌خواه جوان دهه پنجاه، وقتی فضا برای اندیشیدن آزاد نبود، شنونده هر صدای مدعی عدالت بود؛ حتی اگر آن صدا از طرابلس می‌آمد.

آن دوران برای من و نسل من دوران شور بود و در جست‌وجوی عدالت، شریعتی را در حسینیه ارشاد دنبال می‌کردیم و نوشته‌های دیوید هاروی را در «New Left Review». چه‌گوارا و قهرمانان نهضت‌های آزادی‌بخش برای ما نماد عدالت بودند. به دنبال جامعه بی‌طبقه می‌گشتیم.

وقتی در سال48 وارد دانشکده شدم و خواندن متون اقتصاد را دنبال کردم، با دنیایی روبه‌رو شدم که نظم و منطق خودش را داشت. مفاهیمی مانند بازار، رقابت، قیمت و انگیزه انسانی کم‌کم ذهنم را شکل دادند. آشنایی با اندیشه‌های اقتصاددان اخلاقی آدام اسمیت برایم نقطه عطف بود. وقتی نخستین‌بار خواندم که «ما از نانوای محل نان می‌خریم نه از سر دلسوزی‌اش، بلکه از پیِ نفع شخصی اوست که جامعه تغذیه می‌شود»، در ابتدا بسیار دلگیر شدم؛ چراکه در آن ایام فکر می‌کردم، نفع شخصی با عدالت در تضاد است. این جمله برایم سرد و بی‌احساس بود، اما بعدها فهمیدم اسمیت از خودخواهی نمی‌گوید، از نظمی حرف می‌زند که انسان‌ها، آزاد و قانون‌مدار، با آن خیر جمعی می‌آفرینند. درباره سیستمی سخن می‌گوید که در آن آزادی و قانون دست به دست هم می‌دهند تا خیر عمومی پدید آید. بازار آزاد به معنای بی‌قانونی نیست، بلکه یعنی قانونی روشن برای همه؛ یعنی رقابت سالم، اطلاعات شفاف و فرصت برابر.

با انقلاب اسلامی، نسلی که من هم در آن بودم، به میدان آمد تا جامعه‌ای عادلانه بسازد. شور انقلابی و نگاه چپ جای علم را گرفت. عدالت با شعار حمایت از مستضعفان آغاز شد و با کنترل و دخالت ادامه یافت. دولت خواست به جای مردم تصمیم بگیرد و نتیجه‌اش را هم دیدیم: قیمت‌گذاری دستوری، چند‌نرخی‌کردن ارز، دشمن‌پنداشتن بازار و سرمایه‌گذار و نادیده‌گرفتن قانون مالکیت.

دولت‌ها تصور کردند اگر قیمت را پایین نگه دارند، عدالت برقرار می‌شود، اما هر بار که قیمت را سرکوب کردند، تورم بالاتر رفت و فقر عمیق‌تر شد. به جای آنکه تورم را مهار کنند، گران‌فروش را مجازات کردند، گویی گناه فقر بر دوش مغازه‌دار و تولیدکننده است. به جای اعتماد به بازار، به بخشنامه پناه بردیم. در دولت‌های نهم و دهم همین نگاه مداخله‌گر با شعار حمایت از مستضعفان شدت گرفت و تصمیماتی گرفته شد که هم فقرا را فقیرتر کرد و هم تولیدکنندگان را از پا انداخت.

وقتی برق و انرژی با قیمت غیرواقعی عرضه می‌شود، مردم و صنعت هر دو در دام کمبود گرفتار می‌شوند. امروز کشوری هستیم با بالاترین ذخایر نفت و گاز و ظرفیت نیروگاهی منطقه، اما باز هم در گرمای تابستان و سرمای زمستان با بی‌برقی مواجهیم؛ چون از منطق بازار و قیمت واقعی انرژی فاصله گرفته‌ایم. بازار که باید عرصه رقابت و خلاقیت باشد، به میدان رانت و تبعیض تبدیل شد. نظام چند‌نرخی ارز، چند‌قیمتی‌کردن انرژی و کالا و قیمت‌گذاری اداری همه به فساد دامن زدند. به نام دفاع از مستضعفان، رانت‌خواری‌ها و خصولتی‌سازی‌ها شکل گرفت.

هنوز هم بخش بزرگی از جامعه، حتی در میان دانشگاهیان، باور ندارند که بازار، اگر درست فهمیده شود، دشمن عدالت نیست. بازار ابزار عدالت است؛ عدالتی که نه با فرمان دولتی، بلکه با نظم خودجوش مردم و با حاکمیت قانون به‌دست می‌آید. در کنار آدام اسمیت، اقتصاددانان دیگری هم بودند که صدایشان شنیدنی بود. میلتون فریدمن می‌گفت: «دولت اگر بخواهد مردم را خوشبخت کند، نخستین گامش باید این باشد که دست از کار مردم بردارد.» مصداق زنده این سخنان ساده اما عمیق، تجربه چند دهه ما در ایران است. هر جا دولت بیش از اندازه دخالت کرد، هم عدالت آسیب دید و هم آزادی.

ما فهمیدیم که عدالت اقتصادی با حذف بازار حاصل نمی‌شود؛ عدالت نیازمند بازار منضبط، قانون شفاف و دولت محدود است. وقتی قانون از مالکیت حمایت نکند، سرمایه‌گذاری خشک می‌شود و فقر گسترده خواهد شد. وقتی قیمت‌ها واقعی نباشند، واقعیت پنهان می‌شود و فساد ریشه می‌گیرد. کم نیستند هم‌نسلان من که با شور عدالت‌خواهی آغاز کردیم و در نهایت به درک بازار رسیدیم. فهمیدیم که عدالت، اگر بخواهد پایدار باشد، باید بر شانه قانون و بازار استوار شود، نه بر دستور و بخشنامه.

اما بازار آزاد به معنای رهاشدن گرگ‌ها نیست، بلکه به معنای وجود قانونی است که به هیچ گرگی اجازه دندان نشان دادن نمی‌دهد. این همان چیزی است که ما در مسیر پرهزینه چند دهه به آن نرسیدیم. پرشمارند کسانی در جامعه امروز ایران که هنوز باور ندارند عدالت و بازار دو یار دیرینند. اگر قانون و اخلاق حاکم باشند، بازار خود عادل‌ترین نهاد بشری است. جامعه‌ای که به بازار احترام می‌گذارد، در حقیقت به انسان احترام گذاشته است؛ به آزادی، به خلاقیت و به حق انتخاب او.

بازار نه فقط مکان خرید و فروش، بلکه نظامی از نشانه‌ها و قیمت‌هاست که رفتار بازیگران را هماهنگ می‌کند. نادیده‌گرفتن بازار یعنی کور کردن سیستم تصمیم‌گیری اقتصادی. تصمیم‌های اقتصادی ما معمولا بدون مشورت با بازار گرفته می‌شود و نتیجه این بی‌توجهی، تولید غیربهینه، تخصیص نادرست منابع و فساد ساختاری است. وقتی قیمت‌ها بازتاب واقعیت نباشند، هیچ تصمیم درستی ممکن نیست. در دهه‌های گذشته دولت به جای داور، بازیکن شده است. هرگاه دولت بخواهد جای بازار را بگیرد، نه بازار باقی می‌ماند نه رفاه. بازار سازوکار طبیعی هماهنگی میان انسان‌هاست و دخالت دولت در آن، اگر فراتر از تنظیم قواعد بازی رود، نتیجه‌ای جز اتلاف و فقر ندارد.

ایران سال‌هاست اقتصاد خود را بدون احترام به قواعد بازار اداره می‌کند. نتیجه این بی‌توجهی، تورم مزمن، رانت گسترده و فاصله طبقاتی است که هر روز بیشتر می‌شود. بازار آزاد نه فقط کارآترین که شریف‌ترین نظام اقتصادی است؛ زیرا به انتخاب انسان‌ها احترام می‌گذارد و به آزادی معنا می‌دهد. هر نظامی که این آزادی را محدود کند، در نهایت آزادی سیاسی را هم محدود خواهد کرد.

من امروز هم به جنبش اشغال وال‌استریت که می‌توان آن را از فرزندان فکری چپ نو دانست، احترام می‌گذارم و معتقدم از بازار سوءاستفاده می‌شود و افرادی چون ترامپ پشیزی برای بازار سالم و قانونمند ارزش قائل نیستند. بازاری که همه در آن قواعدی برابر دارند و هیچ‌کس پشت درهای بسته امتیاز نمی‌گیرد. بازار آزاد هرج‌ومرج نیست، برعکس، نظم خودجوش جامعه است. بازار به شرط قانون، همان نظمی است که هم اخلاق را حفظ می‌کند و هم عدالت را ممکن می‌سازد.

وقتی آزادی اقتصادی محدود شود، آزادی سیاسی هم دیر یا زود از میان می‌رود. ما در این سال‌ها هر دو را با هم از دست داده‌ایم؛ چون گمان کردیم عدالت را می‌توان با فرمان و کنترل به‌دست آورد، نه با قانون و اعتماد. راه رهایی، بازگشت به همان درسی است که از اسمیت آموختیم: احترام به قانون، به آزادی و به بازار، یعنی احترام به انسان.

* اقتصاددان