جمعه 2 آذر 1403

علی میرفتاح: جنگ ما به دلایل تاریخی و ایمانی بیش از دیگر جنگ‌ها واجد زیبایی است /«چه سر سبز بود دره من» قدردانی از مرام بهترین فرزندان این آب و خاک است

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
علی میرفتاح: جنگ ما به دلایل تاریخی و ایمانی بیش از دیگر جنگ‌ها واجد زیبایی است /«چه سر سبز بود دره من» قدردانی از مرام بهترین فرزندان این آب و خاک است

می‌گویند فراموشی یک جور واکنش روان آدمی است در مواجهه با وقایع سهمگین، چه واقعه‌ای سهمگین‌تر از جنگ؟

از آن سهمگین‌تر دیدن گلایل سفید جای همکلاسی‌ات، جای رفیقت، جای بچه محلت، بچه‌هایی که هنوز پشت لب سبز نکرده در کمال فروتنی و حیا اعلامیه شدند، چسبیدند به دیوارهای سرد و سخت شهر؛ رضا، عباد، صفر، حسن، داوود، حمید. اوایل فکر می‌کردیم شهدا رفتند و ما ماندیم؛ خدا رحمت کند سید مرتضی آقای آوینی را که تذکر داد نه شهدا ماندند و ما رفتیم، نرفتیم باد فراموشی از جا کندمان و آوردمان به این جزیره سرگردانی به این وادی حیرانی به اینجا که به تعبیر

عطار: «دین ز دستم رفته دنیا گم شده

صورتی نامانده معنا گم شده»

حالا که ریش و مو سفید کرده‌ام خاطرات اصیل از هزارتوی ملامت بار روزمره جلو می‌آیند جلوه می‌کنند رو نشان می‌دهند هنوز به چشم نیامده می‌گریزند و در مکمن غیب پنهان می‌شوند. از غیب می‌آیند و به غیب باز می‌گردند دست راستشان زیر سر ما این نمایشگاه بیش از آنکه نقاشی باشد بهانه‌ای است برای قدردانی ناچیزی از مرام و معرفت بهترین فرزندان این آب و خاک

اظهار ارادتی است به رفقای باصفایی که علی رغم دوری و محجوری‌ام وامدار مهر و کرم آنها هستم الی العبد...

سپیده سعیدی: متن فوق بر دیوار ورودی نمایشگاه آثار نقاشی سید علی میرفتاح با نام «چه سر سبز بود دره من» به قلم وی نگاشته شده و این‌چنین از مخاطب در گالری عالی حوزه هنری استقبال می کند. برای درکی عمیق‌تر از آنچه او روی بوم ساخته است با او به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

جنگ تراژدی ترین رویدادی است که ممکن است بشر آن را تجربه کند، مصیبت بار و فاجعه بار است، غم انگیز و وحشتناک است و با خود ویرانی غیر قابل جبران به همراه می‌آورد، اما از دل این همه تاریکی و سیاهی در طول تاریخ شخصیت های برجسته بسیاری توانستند، آثار هنری و ادبی ماندگار و تاثیر گذاری خلق کنند که همواره مخاطب آن را تحسین میکند و به فکر فرو می‌برد... از فردوسی با شاهنامه و هومر با ایلیادگرفته تا محمود فرشچیان با عصر عاشورا، سالوادور دالی با دلشوره جنگ، پیکاسو با گوئرنیکا و ده ها آثار ارزشمند دیگر که در تاریخ هنر و ادبیات ثبت شده اند.... سوال اول اینکه شما چطور از دل این تراژدی اثری هنری خلق کردید؟

بالاخره شما از اتفاقات و حوادث دور و برتان و یا از خاطراتی که دارید و تجربه‌هایی که از سر می‌گذرانید، متاثر می‌شوید و سعی می‌کنید این تاثیر را در فرمی هنرمندانه و به شکل اثر هنری عرضه کنید. یکی از زیباترین نقاشی‌های ونسان ونگوک کفش‌های پاره است که به لحاظ مضمونی فقر و تنگدستی و ادبار و گرسنگی را تداعی می‌کند، اما خود اثرهنری واجد زیبایی شگفت‌انگیزی است که نقاش موفق شده آن را ابداع کند. مضمون مهم است اما مهم‌تر از آن فرم اثر هنری است که به نظرم لزوما باید زیبا و چشم‌نواز باشد و مخاطب در مواجهه با آن لذت معنوی ببرد. لذت زیبایی‌شناسی به فرم برمی‌گردد نه به مضمون. اما جواب دیگری هم می‌توانم به سوال شما بدهم. درست است که جنگ بد است و ملازم خرابی و قتل و غارت و آوارگی است اما هیچ بدی بد مطلق نیست. جنگ، هرجنگی، برای خودش علاوه بر زشتی و پلیدی و تلخی، زیبایی و نیکویی و شیرینی به همراه دارد. لحظاتی که یک انسان در دل جنگ شجاعت و فداکاری و مهربانی و آرمانگرایی خود را به نمایش می‌گذارد، لحظاتی است که به شاعران و نویسنده‌ها و هنرمندان و فیلمسازها مجال می‌دهد تا اثر هنری ابداع کنند. ضمن اینکه جنگ هشت ساله ما به دلایل تاریخی و عقیدتی و ایمانی بیش از دیگر جنگ‌ها واجد زیبایی است. من شخصا به قدر وسع بخشی از این زیبایی‌ها را در عنفوان جوانی تجربه کرده‌ام.

نمایشگاه شما این‌بار چه سرسبز بود دره من نام گرفت، نام یکی از فیلم های مهم سینمای هالیوود به کارگردانی جان فورد است، این در حالیست که فیلم‌های بسیاری با موضوع جنگ دیده‌ایم که می‌توانستید از آنها هم الهام بگیرید، غلاف تمام فلزی کوبریک، نجات سرباز رایان اسپیلبرگ و یا ده‌ها فیلم ایرانی که با موضوع جنگ ساخته شد... چرا نام شاعرانه «چه سرسبز بود دره من» را انتخاب کردید وجهه اشتراکی بین فیلم مذکور با نمایشگاه شما وجود دارد؟

اتفاقا به همین دلیل که آن زیبایی‌ها و خوبی‌ها در حافظه‌ام بود چنین نامی را برای نمایشگاه انتخاب کردم. من این فیلم فورد را بسیار دوست می‌دارم و از اتفاق خودش به یک خاطره زیبا و شیرین در ذهنم تبدیل شده. یعنی جزئی از تجربه زیسته‌ام در آمده. با اینکه فیلم‌ها چندین و چندبار دیده‌ام اما همچنان از دیدنش لذت می‌برم. بگذارید یک چیز بی‌ربط با مصاحبه بگویم. این اشتباه است که ما فکر می‌کنیم تکرار ملال می‌آورد. نه. گاهی اوقات اتفافا تکرار لذت درک زیبایی‌شناسی را چندبرابر می‌کند. مثلا غزل حافظ که بارها خوانده‌اید و حتی ابیاتی از آن را حفظ کرده‌اید می‌بینید که از تکرارش نه تنها دچار ملالت نمی‌شوید که اتفاقا لذت هم می‌برید.

ندیده‌اید بچه‌ها چطور یک کارتون را هزاربار می‌بینند و هربار هم با همان نشاط اولیه از تماشایش کیف می‌کنند؟ البته قواعد بازار مدام به شما یادآوری می‌کند که از تکرار بپرهیزید و دنبال کالاهای نوتر بروید. این بحث البته اگر بخواهم درباره‌اش حرف بزنم از گفت‌وگوی خود باز می‌مانیم. پس همین‌جا برمی‌گردم به جواب سوال شما. بله. این فیلم به ما یادآوری می‌کند که یک چیزهای خوبی در گذشته وجود داشته که متاسفانه مناسبات دنیای جدید و گذر زمان آنها را از بین برده. نگاه من هم به دهه شصت از این جنس است. نمی‌خواهم بگویم که گذشته متعالی بوه. نه. هر دوره‌ای برای خودش عیب‌ها و حسن‌هایی دارد. منتها دهه شصت به دلایل زیادی که قابل درنگ است واجد خوبی‌هایی بوده که گذر زمان و تغییر رویکردها آن خوبی‌ها را یا از بین برده یا در شکل تبلیغات رسمی تبدیل به امور مبتذل کرده. شما به کارهای تبلیغاتی ادارات دولتی در مناسبت‌هایی مثل دفاع مقدس نگاه کنید. متاسفانه چیزی جز عبارت ابتذال نمی‌توانم برای زحمت اغلب روابط‌عمومی‌ها بکار ببرم. من خواستم با یادآوری دره سرسبز زمان جنگ بگویم که ما هنوز از ظرفیت‌های هنری و زیبایی‌شناسانه دوره جنگ یا فلسطین و حوادث دور برومان استفاده نکرده‌ایم

سال‌هاست که از آثار نقاشی هنرمندان در گالری های مختلف بازدید می‌کنم، به جرات می توانم بگویم که سید علی میرفتاح هنرمندی است که آثارش تلفیقی از شعر و ادبیات و نقاشی است، در این‌باره توضیح دهید نویسنده بودن شما از ذات آثارتان جدا شدنی نیست؟!

این نظر لطف شماست. به هر حال من سی سال بیشتر کار رسانه مکتوب کرده‌ام و هر روز و هر ساعت سر و کارم با قلم و کلمه و شعر و ادبیات بوده. ضمن اینکه از ابتدا علاقمند به ادبیات هم بوده‌ام و همواره بر سر سفره پر خیر و برکت ادیبان نشسته‌ام و به معنی واقعی کلمه ریزه‌خواری کرده‌ام. این ریزه خواری طبیعات باعث انس و الفتی شده که من علی‌رغم بی‌دانشی و ضعفم، با ادبیات پیدا کرده‌ام. من قصد تواضع ندارم، حقیقتا چیز زیادی بارم نیست اما همواره سعی کرده‌ام بلکه زور زده‌ام که پیوندم را با شعر و ادبیات حفظ کنم. چه در حین کار روزنامه‌نگاری، چه نقاشی و چه گرافیک و دیگر کارهایی که کرده‌ام همواره پیوندم را با ادبیات نگذاشته‌ام قطع شود. ضمن اینکه ادبیات در گوشت و خون ایرانی جماعت ساری و جاری است. به تجربه دریافتم که اگر چیزی کنار نقاشی‌هایم بنویسم و ارجاعی به شعری یا جمله‌ای یا عبارتی بدهم، مخاطب از منظر دیگری حتی با عمق بیشتری با نقاشی‌هایم مواجه می‌شود. کاری که یک بیت شعر می‌کند نه تنها کم از نقاشی نیست بلکه گاهی از آن موثرتر است. چرا باید از این قدرت تاثیر کلمات خودم را محروم کنم؟

بار هستی که به سرعت مخاطب را به ژرفای اثر میلان کوندرا می برد یا تابلوی «هم رجال» که در توضیح تابلو ذکر کرده آید که برگرفته از نام کتاب «عمر ما فصل شباب افتاده است»، گرفته شده. درباره اسم آثار بگویید، آیا شب نورد به تصنیف حماسی محمد رضا شجریان نقبی می زند و یا میاندار نام کتابی است که شما خواستید در این نمایشگاه آن را یاد آوری کنید؟

انتخاب اسم‌ها هم به همین قدرت تاثیر ادبیات برمی‌گردد. سعی کردم اتفاقا از اسم‌هایی استفاده کنم که به گوش مخاطب آشناست و از آنها سابقه دارد. سابقه خوب. فیلم خوب،‌رمان خوب، عبارت شاعرانه، عبارت حکیمانه... اینها باعث می‌شود مخاطب احساس آشنایی و خویشی بکند با نقاشی‌ها.

در نمایشگاه آثار نقاشی سید علی میرفتاح، اولین چیزی که بدو ورود جلب توجه می کند، همان رنگ های گرم همیشگی هستند که این بار در نمایشگاه سوم تبدیل به امضای نقاش شده اند. استفاده اغراق آمیز از رنگ قرمز و..‌. که حتما معنا و دلیلی دارد... در این باره توضیح دهید... به طور مثال در برخی آثار که انعکاس عکس های هنرمندان عکاس همچون محمود کلاری، علی فریدونی و محسن شاندیز است آیا تغییراتی در رنگ و فرم داده‌اید...

من سعی کردم اولا شان و حرمت عکس‌ها و عکاسان را حفظ کنم و بعد اگر توانستم چیزی هم از جنس نقاشی به آنها اضافه کنم. یادمان باشد این عکاس بوده که در دل جنگ به سراغ رزمنده‌ها رفته و از آنها عکس‌هایی از جنس زندگی گرفته. این عکس‌ها هیچکدام تبلیغاتی نیستند بلکه بوی زندگی می‌دهند. بوی رفاقت. بوی همان ارزش‌هایی که جلوتر گفتم. بنابراین ابایی ندارم که بگویم در این نمایشگاه کارهایم بیشتر تصویرسازی است نا تقاشی محض. من البته جزو آنهایی نیستم که تصویرسازی را از نقاشی تفکیک می‌کنند. اصلا کاری به این بحث‌ها ندارم. این کاری است که با تمام بی‌هنری‌ام از من برمی‌آید. در بیانیه نمایشگاه هم نوشتم، بیش از آنکه نمایشگاه نقاشی باشد بهانه‌ای است برای ابراز ارادت به دوستانی که داشتم یادشان همواره با من است.

حقیقتا و بی‌تعارف باید بگویم که همواره به خودم یادآوری می‌کنم که دره من چه سرسبز بود. از این عبارت برداشت نوستالژیک نکنید. من از نوستالژی بیزارم و آن را یک جور کاسبی می‌دانم که با اندوه دورماندگی مردم را جذب و جلب بازار می‌کنند. اما من ترجیحم این است که بواسطه نقاشی تذکر دهم و یادآوری کنم. بیش از همه به خودم تذکر می‌دهم که چی بودی و چی شدی. آخر آن نور تجلی دود شد / آن یتیم بی‌گنه نمرود شد... ما در دهه شصت حقیقتا چیز دیگری بودیم که باد غفلت ما را با خود به کجاها که نبرد. از جمله به جزیره سرگردانی... بگذریم.

چرا امسال در غرفه ایران در بینال ونیز حضور نداشتید، این در حالی است که موضوع اتاق ایران در ونیز غزه است و هم اکنون در این نمایشگاه شما به جنگ در غزه و مظلومیت کودکان غزه پرداخته اید و اتفاقا بی پروا و مغرضانه پرچم فلسطین را به تصویر کشیدید. دلیل غیبت شما در این رویداد مهم هنری چیست؟

من سال‌ها از فضای نقاشی دور بودم و بیشتر گرفتار روزنامه‌نگاری بودم. طبیعتا از فضاها و محفل‌های هنری هم دور بودم. حتی خیلی از دوستانم هنوز خبر ندارند که نیمچه ذوقی دارم و خط خطی‌هایی می‌کنم. شاید به همین دلیل دوری بوده که به بعضی محافل و نمایشگاه‌ها دعوت نمی‌شوم. البته توقعی هم ندارم. کم‌کم شاید ارتباطم با هنرمندان و مدیران هنری بیشتر شود. تا خدا چه بخواهد و من چقدر در این عرصه موفق شوم. نقاشی باور کنید موجود زنده است و اگر زور و قدرتی داشته باشد، خودش راه خودش را پیدا می‌کند. اگر هم زور و قوه‌ای نداشته باشد، با هزار نفس مصنوعی و کمک و یاری و باد کردن به هیچ جا نمی‌رسد. تاریخ هنر گواهی می‌دهد که نباید نگران بعضی چیزها بود. باید کار کرد و خوب هم کار کرد، باقی‌اش خود کارها اگر ارزشی داشته باشند پیش می‌روند اگر هم نه، با سر زمین می‌خورند.

5757

کد خبر 1968758
علی میرفتاح: جنگ ما به دلایل تاریخی و ایمانی بیش از دیگر جنگ‌ها واجد زیبایی است /«چه سر سبز بود دره من» قدردانی از مرام بهترین فرزندان این آب و خاک است 2