چهارشنبه 7 آذر 1403

فرار خانم دکتر از کتک‌های شوهر دو قطبی‌اش

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
فرار خانم دکتر از کتک‌های شوهر دو قطبی‌اش

خانم دکتر جوان در حالی که اشک می‌ریخت، گفت: 9 سال پیش زندگی مشترک را با همسرم شروع کردم و یک سال بعد تصمیم گرفتم بچه‌دار شوم. اکنون صاحب یک دختر 7 ساله هستم، اما هیچ لذتی از زندگی‌ام نبرده‌ام، چراکه شوهرم سال‌ها است به بیماری دوقطبی دچار است و همیشه به هر بهانه‌ای مرا به باد کتک می‌گیرد.

خانم دکتر جوان وقتی دید همسرش برای درمان دوقطبی بودنش هیچ اقدامی نمی‌کند با مراجعه به دادگاه خانواده حکم طلاقش را گرفت.

به گزارش ایران، این زن که 40 سال سن دارد و پزشک زیبایی است، وقتی پیش‌روی قاضی محمدی رئیس شعبه 266 دادگاه خانواده شماره 2 ولنجک قرار گرفت، دلیل دادخواست جدایی‌اش را دوقطبی بودن شوهرش خواند و گفت: شوهرم مدیرعامل یک شرکت خصوصی است. او تعادل روحی و روانی ندارد و به دلیل بیماری‌اش گاهی اوقات هفته‌ها شاد است و برعکس هفته‌های دیگر عصبانی! به همین دلیل دیگر نمی‌خواهم با او زندگی کنم.

وی افزود: 9 سال پیش زندگی مشترک را با همسرم شروع کردم و یک سال بعد تصمیم گرفتم بچه‌دار شوم. اکنون صاحب یک دختر 7 ساله هستم، اما هیچ لذتی از زندگی‌ام نبرده‌ام، چراکه شوهرم سال‌ها است به بیماری دوقطبی دچار است و همیشه به هر بهانه‌ای مرا به باد کتک می‌گیرد و از روزی که زندگی مشترک را با وی زیر یک سقف شروع کردم یک روز خوش به خود ندیدم.

این پزشک زیبایی ادامه داد: شوهرم سال‌ها است به این بیماری دچار است، اما متأسفانه نه خودش و نه خانواده‌اش زمانی که به خواستگاری‌ام آمدند این مسأله را بیان نکردند، چراکه اعتقاد داشتند بیماری شوهرم با ازدواج برطرف می‌شود، زیرا فکر می‌کردند او افسرده است و با شروع زندگی حالش خوب می‌شود.

خانم دکتر با صدای بغض‌آلود ادامه داد: همسرم به دلیل بیماری‌اش گاهی اوقات غمگین و گوشه‌گیر بود، به طوری که حتی یک لحظه هم با کسی حرف نمی‌زد و برخی اوقات هم آن قدر رفتارش عجیب و شاد بود که کلافه می‌شدم. اوایل فکر می‌کردم شاید به دلیل فشار کاری چنین رفتاری دارد، اما با گذشت زمان پی به بیماری‌اش بردم.

وی افزود: یکی از دوستانم روانپزشک است و زمانی که مشکل همسرم را با او مطرح کردم، احتمال داد او بیماری دو قطبی داشته باشد و اصرار داشت یک بار شوهرم را به مطبش ببرم. وقتی از همسرم خواستم برای درمان دو‌قطبی بودنش نزد دوستم برویم تا تحت درمان قرار بگیرد علاوه بر خشونت کلامی و فیزیکی، مرا با سر و صورتی کبود از خانه بیرون کرد.

این پزشک زیبایی در حالی که اشک می‌ریخت، ادامه داد: اوایل به خاطر دختر کوچکم بدرفتاری و کتک خوردن از همسرم را تحمل می‌کردم و به خودم امید می‌دادم که تحت درمان قرار می‌گیرد و به حالت عادی برمی‌گردد، اما نمی‌دانستم بیماری شوهرم روز‌به‌روز حاد‌تر می‌شود و اقدامی برای درمانش نمی‌کند. من بار‌ها به خاطر زندگی مشترکمان سعی کردم به او کمک کنم، اما نتوانستم، زیرا خودش نمی‌خواهد معالجه شود.

این زن جوان گفت: دیگر نمی‌خواهم با شوهرم زندگی کنم، چراکه خسته شده‌ام و جانم در خطر است. دوست ندارم بیشتر از این عمرم تباه شود، بنابراین تقاضای جدایی و درخواست مهریه 300 سکه‌ای خود را دارم.

قاضی دادگاه بعد از شنیدن اظهارات خانم دکتر جوان از همسر وی در خصوص ضرب و جرح پرسید که او هر گونه خشونت فیزیکی را تکذیب کرد و گفت: مدیرعامل یک شرکت خصوصی هستم، شبانه‌روز برای آرامش و آسایش زندگی‌ام تلاش می‌کنم، اما همسرم قدرنشناس است و زحمات مرا نادیده می‌گیرد. هر وقت از محل کار به خانه برمی‌گردم بنای ناسازگاری می‌گذارد. باور کنید من هم خسته شده‌ام و دیگر قادر به ادامه زندگی با همسرم نیستم. حاضرم تمام حقوقش را پرداخت کنم و به این زندگی پرتنش پایان دهم.

به دنبال اظهارات این زوج تحصیلکرده، قاضی به آن‌ها گفت زندگی فرازونشیب‌های زیادی دارد، باید صبور و بردبار باشند، با مشکلات زندگی مبارزه کنند، آستانه تحمل خود را بالا ببرند و برای زوجینی که تازه زندگی‌شان را آغاز کرده‌اند، الگو باشند.

پس از صحبت‌های قاضی پرونده خانم دکتر گفت: آقای قاضی سال‌ها است بدرفتاری‌های خشونت‌آمیز همسرم را تحمل کرده‌ام، اما دیگر نمی‌خواهم با او زندگی کنم چرا‌که از این وضعیت خسته شده و توان ادامه زندگی با وی را ندارم. می‌خواهم جدا شوم و مابقی عمرم را در آرامش و آسایش سپری کنم؛ بنابراین مرد به پرداخت مهریه کامل زن محکوم شد و قاضی حکم جدایی این زوج تحصیلکرده را صادر کرد.

نظر کارشناس

مسعودغفاری، روانشناس و مشاور خانواده در این خصوص به خبرنگار ما گفت: هر گونه ارتباط بین دو نفر که بین آن‌ها واژه هم برقرار باشد مانند همسر، همکار، همسایه، همخانه، همشهری و حتی هم‌میهن، مهم‌ترین عامل که نقش سازنده یا آسیب‌زا بازی می‌کند، روان‌درستی یا روانپریشی است؛ بنابراین در یک زندگی اندازه خرد مانند زن و شوهر یا اندازه کلان مانند شهروندی حتماً به یک روان‌درستی کافی نیاز داریم.

وی با اشاره به اینکه امروزه در جامعه کمترین افراد از روان‌درستی کافی برخوردارند، افزود: بیشتر افراد دچار ایراد‌های تربیتی، شخصیتی و رفتاری هستند و بزرگ‌ترین دردسر این است که به طور معمول افراد نه ایراد خود را می‌شناسند و نه می‌پذیرند، بنابراین در پی درمان آن نیستند، اما ایراد دیگران را با بزرگنمایی بالا می‌بینند، می‌شناسند و در پی دگرگون کردن آن‌ها هستند و این رخدادی است که همه ما را به زندگی‌های عاری از کیفیت و غیردوست‌داشتنی و گونه‌ای هم‌زیستی می‌کشاند که ما به آن زندگی تحمیلی می‌گوییم.

این روانشناس ادامه داد: همان مدل نسل‌های پیش‌تر ما که به آن مدل سوختن و ساختن می‌گفتند و این مدل امروزه از دید منِ کارشناس گریبانگیر بیش از 50 درصد خانواده‌ها است. این الگوی زندگی 4 پیامد سخت به دنبال دارد؛ پیامد یک - کسانی که در این مدل زندگی به سر می‌برند کم‌کم به بیماری‌هایی دچار می‌شوند که پیش‌تر دچارش نبودند و زمانی که پزشکان در درمان آن‌ها به بن‌بست می‌رسند به بیمار می‌گویند مشکل توعصبی است.

دکتر غفاری گفت: چنانچه کسی موهایش ریزش دارد، در گوشش وز‌وز احساس می‌کند یا خواب خوبی ندارد یا مشکلات گوارشی، زنانگی، یائسگی و مردانگی پیدا می‌کند، وقتی این جمله را از پزشکی می‌شنود که مشکل تو عصبی است، یعنی تو از زندگی راضی نیستی و از مدل تحمیلی پیروی می‌کنی که حتی می‌تواند سبب مرگ شود.

پیامد 2- مشکلات روانشناختی مانند پرخاشگری که در 80 درصد موارد نتیجه احساس ناکامی است، 20 درصد باقی‌مانده می‌تواند دلایل پزشکی داشته باشد و در پیشینه زندگی تمام افراد، هم کامیابی وجود دارد و هم ناکامی. افراد مشکل‌دار آن‌هایی هستند که تجربه کافی کامیابی در کارنامه دوران کودکی، نوجوانی وحتی میانسالی آن‌ها وجود ندارد.

این روانشناس معتقد است کسانی از آرامش نسبی و سازگاری برخوردارند که در گذشته تجربه کامیابی بیشتری داشته اند. گرفتاری دوم، روانشناختی افسردگی است که فراگیر‌ترین بیماری روانی در دنیا است. این بیماری نیز 80 درصد به دلیل احساس باخت پدید می‌آید، 20 درصد باقی‌مانده دلایل پزشکی دارد مانند یائسگی در خانم‌ها، کم‌کاری تیروئید و ضربه‌ها و عفونت‌های مغزی.

افسردگی هر گاه ژرف شد، به اعتیاد و آن‌گاه که بسیار ژرف شد، به خودکشی می‌انجامد و خودکشی آن کاری است که هر کسی با انجام آن عملاً به بازماندگانش پیام می‌دهد که من خودکشی‌کننده به هیچ‌وجه از زندگی راضی نبودم و با انتخاب خودم زیر خاک را به روی خاک ترجیح دادم. پیامد 3- مشکلات فرزندان است که خانواده‌ها آینده روشن و دلپذیری نخواهند داشت.

پیامد 4- خیانت. اگر امروز قرار است یک زندگی خانوادگی دلنشین آینده‌داری داشته باشیم نخست باید این راز‌های روانشناختی مانند ایراد‌های رفتاری‌مان برطرف و اصلاح شود، دوم آموزش خانوادگی، سوم درمان خانوادگی و زوج درمانی است.

از میان اخبار

بارداری «ایران» از اول دروغ بود؟!

4 دزد بار ثروت خود را بستند؛ دزدی میلیاردی در ولنجک تهران