فرهاد آییش: ابتدا از همکاری با کیمیایی میترسیدم / بازی در نقش مصدق چالش بزرگی بود
بازیگر فیلم «خائن کشی» گفت: در ابتدا از همکاری با وی می ترسیدم زیرا نمیدانستم که به چه صورت میخواهد از من بازی بگیرد و می ترسیدم که سربلند از این چالش بیرون نیایم.
فرهاد آییش در گفتوگو با میزان، پیرامون ایفای نقش در فیلم سینمایی «خائن کشی» گفت: آنچه من همیشه در بازیگری به آن توجه داشته و همواره سعی در رعایت آن داشته ام این است که خودم را در آن نقش ببینم، حال چه بخواهم نقش یک قاتل را بازی کنم که به خودم میگویم اگر من آن قاتل بودم چه میکردم و چه بخواهم نقشی همچون سقراط یا دکتر مصدق را بازی کنم.
وی در همین رابطه ادامه داد: این شیوه در بازیگری همواره با من همراه بوده است، حتی گاها اگر نقشی سطحی به من پیشنهاد شده آن را جدی بازی کردهام، به جرات میتوانم بگویم که نود و پنج درصد کاراکترهایی که به من پیشنهاد شده را جدی گرفته ام و از هیچ کدام به راحتی عبور نکرده ام.
- بیشتر بخوانید:
- برای مشاهده آخرین خبرها از سینما اینجا کلیک کنید
بازیگر فیلم خائن کشی درباره نگاه خود به عرصه بازیگری اضافه کرد: همواره چالش این را داشته ام که خودم را در هر نقشی و با هر موقعیتی قرار داده و آن را ببینم. حد فاصل من و کاراکتری که نوشته شده را اگر دو دایره در نظر بگیریم، آنجایی که این دو دایره با هم تلاقی پیدا کنند را شناسایی کرده و آنجا سرمایه گذاری می کنم.
وی در همین رابطه ادامه داد: در مورد نقشهای تاریخی و مستند اما این شیوه را جلو نمی برم، زیرا مثلا کاراکتری مثل مصدق که فیلم ها و تصاویر و نوشته های فراوانی از وی وجود دارد من نمی توانم به عنوان یک بازیگر به آن ذهنی و خیالی نگاه کنم. بنابراین باید بیش از نقشهای دیگر خارج از خودم این کاراکتر را تحلیل می کردم. در ایفای نقش مصدق باید خودم را حذف می کردم با اینکه بسیار سخت است.
این بازیگر پیشکسوت سینما در همین رابطه اذعان کرد: ایفای کاراکتر مصدق در فیلم سینمایی «خائن کشی» برای من بسیار جالب بود اما این خطر وجود داشت که بعد از ایفای این نقش مقایسه شوم. ما در مقاله هنر یک عینیت و یکی ذهنیت داریم، در مقوله ایفای نقش های تاریخی باید کاملا براساس واقعیت پیش برویم و این سختی ایفای نقش مصدق برای من بود.
وی درباره همکاری با مسعود کیمیایی اضافه کرد: در ابتدا از همکاری با وی می ترسیدم زیرا نمیدانستم که به چه صورت میخواهد از من بازی بگیرد و می ترسیدم که سربلند از این چالش بیرون نیایم. چیزهای زیادی راجع به وی شنیده بودم اما باور نمی کردم اما دیدم که چقدر راحت و بدون پیچیده کردن قضیه با یکسری کدهای کوچک و نگاه شما را به نقش نزدیک می کرد. گاهی یک لبخند و یا یک اخم کوچک توسط وی به من می فهماند که مسیر را چگونه انتخاب کنم که در نوع خود جالب و تکرارنشدنی بود.