فوت و فن روانشناسی؛ تجربیات کودکی چه بلایی سر ما میآورد؟

تجربه رویدادهای دشوار در دوران کودکی، مانند سوءاستفاده یا غفلت والدین، با احتمال بالاتر توسعه ویژگیهای شخصیتی نامطلوب در زندگی بزرگسالی مرتبط است.
فرارو - تجربیات مثبت دوران کودکی، مانند داشتن والدین حمایتگر و احساس تعلق در مدرسه، میتوانند تأثیر این تجربیات منفی را بر برخی از ویژگیهای زیانآور کاهش دهند.
به گزارش فرارو به نقل از سای پست، به نظر میرسد تجربیات مثبت تا حدی از توسعه ویژگیهای روانپریشی و سادیسمی جلوگیری میکنند، اما این اثر محافظتی زمانی که فرد در سالهای اولیه زندگی با سختیهای زیادی مواجه شده باشد، محدود میشود. محققان این مطالعه جدید به دنبال درک بهتر چهارگانه تاریک بودند، گروهی از چهار ویژگی شخصیتی که اغلب منجر به پیامدهای منفی اجتماعی میشوند. این ویژگیها شامل:
روانپریشی که با بیاحساسی و بیتوجهی به دیگران همراه است.
خودشیفتگی که شامل حس ارزشمندی بیش از حد از خود است.
ماکیاولیسم که بر دستکاری استراتژیک و جدایی عاطفی تمرکز دارد.
سادیسم که شامل لذت بردن از رنج دیگران میشود.
محققان علاقهمند به مطالعه این ویژگیها بهطور همزمان شدند، زیرا همگی شامل عناصر بیرحمی، بهرهجویی و بیتوجهی به همدلی هستند، در حالی که هر ویژگی خصوصیات منحصر به فردی نیز دارد. مطالعه جدید با این فرض آغاز شد که تجربیات ناخوشایند در کودکی، مانند سوءاستفاده، غفلت یا اختلال در خانواده، اغلب پیشبینیکننده توسعه ویژگیهای شخصیتی مشکلساز در بزرگسالی هستند. در عین حال، تحقیقات کمتری در مورد این موضوع انجام شده بود که چگونه تجربیات مثبت کودکی ممکن است اثر این رویدادهای استرسزا را کاهش دهند.
جیکوب دای، محقق ارشد در مؤسسه جهانی سلامت جورج، در این زمینه توضیح داد: «شواهد زیادی نشان میدهند که مواجهه با سختیها در کودکی، مانند کمبود غذا، بیثباتی مسکن، فقدان یا دریافت بیش از حد محبت والدین، سوءاستفاده جسمی یا عاطفی، و غفلت، میتواند منجر به پیامدهای منفی در بزرگسالی شود. یکی از این پیامدهای مستند، افزایش احتمال توسعه ویژگیهای شخصیتی انحرافی مانند روانپریشی، خودشیفتگی، ماکیاولیسم و سادیسم است.» وی افزود: «با این حال، تحقیقات اخیر نشان میدهد که تجربیات مثبت دوران کودکی ممکن است این اثرات منفی را کاهش دهند و بهعنوان یک عامل محافظتی عمل کنند. ما علاقهمند بودیم ببینیم این تجربیات مثبت چگونه میتوانند رابطه بین سختیهای کودکی و ویژگیهای شخصیتی انحرافی را تعدیل کنند.» برای انجام این مطالعه، محققان دادههای 931 فرد بزرگسال از سنین و جنسیتهای مختلف را که در کشورهایی مانند استرالیا، ایالات متحده و بریتانیا زندگی میکردند، جمعآوری کردند. شرکتکنندگان در چندین پرسشنامه آنلاین شرکت کردند، از جمله:
پرسشنامهای برای ارزیابی سختیهای دوران کودکی، که شامل سوءاستفاده، غفلت یا اختلالات خانوادگی بود.
پرسشنامهای درباره تجربیات مثبت دوران کودکی، مانند حمایت خانوادگی پایدار یا داشتن حداقل یک دوست صمیمی.
پرسشنامههایی برای سنجش ویژگیهای روانپریشی، سادیسم، خودشیفتگی و ماکیاولیسم در بزرگسالی.
محققان از روشهای آماری برای بررسی ارتباط بین سختیهای اولیه زندگی و این ویژگیها استفاده کردند، در حالی که اثر تجربیات مثبت دوران کودکی و عوامل جمعیتی مانند سن و جنسیت را نیز در نظر گرفتند. یافتههای این مطالعه نشان داد هرچه افراد سختیهای بیشتری را در دوران کودکی تجربه کرده بودند، امتیاز آنها در ویژگیهای روانپریشی، سادیسم و خودشیفتگی بالاتر بود. به نظر میرسد که رویدادهای منفی، مانند خشونت خانوادگی یا غفلت شدید، میتوانند رشد رفتارهای مضر یا بیاحساس را در آینده تقویت کنند. از سوی دیگر، تعداد بیشتری از تجربیات مثبت دوران کودکی با سطوح پایینتر روانپریشی، سادیسم و ماکیاولیسم مرتبط بود.
اما نکته جالب این بود که این تجربیات مثبت با سطح بالاتری از خودشیفتگی نیز همراه بود. این موضوع میتواند نشاندهنده این باشد که بخشی از خودشیفتگی، که شامل عزتنفس قوی و احساس خاص بودن است، ممکن است در یک محیط حمایتی تقویت شود. دای در این زمینه توضیح داد: «سختیهای دوران کودکی با توسعه ویژگیهای خودشیفتگی در بزرگسالی مرتبط بودند. اما، مشابه با برخی مطالعات قبلی، ما دریافتیم که داشتن تجربیات مثبت زیاد در دوران کودکی نیز میتواند با افزایش ویژگیهای خودشیفتگی همراه باشد.» مهمترین یافته این بود که تجربیات مثبت اولیه توانستند تأثیر سختیهای دوران کودکی بر ویژگیهای روانپریشی و سادیسم را کاهش دهند، اما فقط در مواردی که سختیها در سطح کم یا متوسط بودند.
به بیان دیگر، یک تربیت حمایتی میتواند نقش محافظتی برای افرادی داشته باشد که سختیهای شدیدی را در کودکی تجربه نکردهاند و احتمال بروز ویژگیهای بیرحمانه یا مخرب را کاهش دهد. اما در مواردی که فرد در دوران کودکی سختیهای شدید و مکرری را تجربه کرده است، این تجربیات مثبت تأثیر چندانی بر کاهش ویژگیهای منفی شخصیتی نداشتند. دای در این رابطه گفت: «اگرچه سختیهای دوران کودکی یکی از مهمترین عوامل پیشبینیکننده ویژگیهای نامطلوب شخصیتی در بزرگسالی است، اما در برخی موارد، داشتن تجربیات مثبت میتواند اثر آن را کاهش دهد. با این حال، هنگامی که افراد با سختیهای شدید و مکرر مواجه شده بودند، میزان ویژگیهای روانپریشی و سادیسمی در آنها بالا باقی میماند، صرفنظر از اینکه چقدر تجربیات مثبت داشتهاند.»
یکی از محدودیتهای مطالعه این بود که بر اساس خاطرات گزارششده توسط شرکتکنندگان انجام شد. از آنجا که افرادی با ویژگیهای شخصیتی تاریک ممکن است دوران کودکی خود را به شکل متفاوتی به یاد آورند، این امر میتواند بر میزان دقت ارتباطات کشفشده تأثیر بگذارد. تحقیقات آینده میتوانند افراد را در طول زمان مورد بررسی قرار دهند تا مشخص شود که چگونه رویدادهای مثبت یا منفی دوران کودکی بهطور مستقیم بر ویژگیهای شخصیتی تاریک تأثیر میگذارند. همچنین، استفاده از گزارشهای مستقل یا ارزیابیهای استاندارد بالینی میتواند دقت اندازهگیری شرایط دوران کودکی را افزایش دهد. دای در پایان تأکید کرد: «درک چگونگی تأثیر تجربیات خوب و بد دوران کودکی بر رشد افراد و تبدیل آنها به بزرگسالان سالم و کارآمد اهمیت زیادی دارد. این تجربیات تأثیرات مادامالعمر دارند و بنابراین بهبود دوران کودکی افراد، نهتنها برای آنها، بلکه برای کل جامعه مفید خواهد بود.»
از دست ندهید