قتل رومینا به دست پدر؛ «چرا»ها و «اگر»ها / کشتیم که کشتیم، دختر خودمان را کشتیم!
قتل دختر 13 ساله به دست پدر، «چرا» ها و «اگر» های زیادی را برای افکار عمومی ایجاد کرده. از جمله این که «اگر خون پدر از سر غیرت به چوش آمده بود چرا سراغ پسر نرفته و با داس به جان دختر خودش افتاد»؟ پاسخ ساده به این پرسش این است: چون خود را مالک جان پسر نمیدانسته اما مالک جان دخترش میدانسته است. شبیه استدلال شبان سریال "سلطان و شبان" که «اگر خوردیم، مال خودمان را خوردیم»، اینجا هم «اگر...
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - قتل «رومینا» دختر جوان تالشی به دست پدر، «چرا»ها و «اگر»های زیادی را درجامعه برانگیخته و از جنبههای مختلف به این جنایت، پرداخته میشود. رومینا اشرفی دختر 13 ساله در «سفید سنگان لمیر» از بخش «حویق» شهرستان «تالش» در استان گیلان به خاطر آن که به قصد ازدواج با مردی که دوست داشته خانه را ترک کرده بود قربانی خشم پدر شد. پدر برای یافتن و بازگرداندن او از پلیس کمک می خواهد. او را در خانه خواهر پسر می یابند و هر چند دختر هشدار می دهد که پدرم مرا خواهد کشت، تحویل خانواده میدهند و مرد خشمگین، شباهنگام با داس سراغ دختر میرود و او را به طرز فجیعی به قتل میرساند.
نخستین «چرا»یی که در ذهن شکل میگیرد این است که اگر خون غیرت مرد به جوش آمده بود چرا سراغ پسر (بهمن) نرفت و او را نکشت؟
چون گناه اصلی را متوجه دخترش می دانست که از خانه گریخته بود؟ یا چون میدانست اگر پسر را بکشد، قصاص خواهد شد حال آن که مطابق ماده 220 قانون مجازات اسلامی سابق و ماده 301 قانون فعلی مجازات اسلامی، پدر در جایگاه «ولی دم» در قتل فرزند قصاص نمیشود وبه جای آن مشمول «دیه» و «تعزیر» میشود؟ «چرا» ی دوم این است که وقتی دختری از خانه میگریزد، ازاحساس ناامنی حکایت می کند. چرا دوباره به همان خانه ناامن و پدر تحویل شده است؟ چرا تحویل بهزیستی ندادند یا حداقل به خانواده مادر دختر؟ «چرا» ی سوم این است که اگر پسر، رومینا را فریب داده و زمینه را فراهم ساخته چرا پس از یک بازداشت کوتاه مدت، آزاد شده است؟ «اگر»هایی هم مطرح شد. از جمله این که اگر اجازه میدادند اکران فیلم «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری ادامه یابد و دوباره از پرده پایین نمی کشیدند در این باره در جامعه بحث درمیگرفت اما با این اتهام که سیاه نمایی میکند یا تعصب خانوادگی را زیر سؤل میبرد یا خشونت را ترویج میدهد اجازه ادامه اکران ندادند و به همین خاطر کارگردان آن فیلم به طعنه گفته است: «قتل رومینا شایعه است. من باور نمیکنم. از این اتفاقات نمی افتد!» در فیلم او «ملوک» در خانه پدری به قتل میرسد و دفن میشود و در عالم واقع و پس از قریب 100 سال و در روزگار ما رومینا در خانه پدری به دست پدر به قتل میرسد. یک «اگر» را هم خانم کبرا خزعلی دختر آیتالله خزعلی و از قانون گذاران فرهنگی در شوراهای عالی مطرح کرده و آن هم این که اگر به ازدواج در سن نوجوانی انگ «کودک همسری» نمیزدند این اتفاق پیش نمی آمد. در فضای مجازی این پرسش هم شکل گرفته که اگر مادر شباهنگام سراغ مردی برود که دخترش را کشته با او چه رفتاری خواهد شد؟ مهمترین پرسش و «چر» اما همان است که چرا به نهاد اجتماعی و بهزیستی تحویل نشد و البته منتقدان احکام اعدام و «کودک همسری» هم به چالش کشیده میشوند که چرا در این فقره به دنبال اعدام پدر رومینا هستید و انتقاد میکنید که چرا حداکثر به 10 سال حبس محکوم میشود؟ یا مگر نمیگفتید که ازدواج در سن پایین، کودک همسری است؟ چگونه حالا هوادار آن شدهاید؟ داستان را اما از زاویه دیگر هم میتوان دید. پدر رومینا چرا دختر نوجوان را کشته؟ چون خود را «مالک» او میدانسته است! چرا سراغ بهمن نرفته؟ چون خود را مالک او نمیدانسته! 37 سال از پخش سریال «افسانه سلطان و شبان» میگذرد و هنوز برخی از دیالوگهای آن ورد زبانهاست و ضربالمثل شده است. از جمله آنجا که سلطان با بازی زیبای مهدی هاشمی در جلد شبانی میرود که به جای او به قصر رفته بود تا مشمول تقدیری شود که در خواب دیده بود.
روزی از سر گرسنگی سراغ مرغهای یک روستایی میرود و دلی از عزا درمیآورد. وقتی احساس دستبرد به مال دیگری به او چنگ میزند خود را این گونه دلداری میدهد: «خوردیم که خوردیم، مال خودمان را خوردیم!» یعنی ما سلطانایم و صاحب و مالک جان و مال رعیت و این مرغها هم در زمره اموال ماست و همانگونه که در قصر میخوردیم در جامه چوپان نیز میتوانیم خورد!
رضا اشرفی هنوز حرفی نزده اما مهمترین دفاع و توضیح رضا اشرفی پدر رومینا میتواند این باشد که «کشتیم که کشتیم. دختر خودمان را کشتیم!» نگاه مالکیتی به سلطان اجازه میدهد جان و مال رعیت را بستاند. نگاه مالکیتی هم به پدری مانند رضا اشرفی اجازه می دهد دختر خود را بکشد. اتفاقا این کار حاصل جنون آنی نبوده چرا که به گواه مادر رومینا (خانم رعنا دشتی) بارها دخترشان را تهدید و حتی توصیه به خودکشی کرده بود. اگر بحث صرفا «غیرتی» بود علیالقاعده باید سراغ پسر میرفت. اما نرفت. چرا؟ چون خود را مالک او نمی دانست و از پلیس کمک خواست. در حالی که مشخص بود کجاست. دختر خود را اما «ملک طلق» خود میدانسته که دست خود را به خون او آغشته است. این نکته البته نفیکننده چراها و اگرها نیست. اگر تحویل بهزیستی شده بود و اگر در مدرسه آموزش دهند و اگر مطابق نیازهای زمانه قوانینی تصویب شود که پدرها گمان نبرند مالک جان فرزندان خود هستند و بدانند فرزندان امانتهای خداوند نزد آناناند و هر کاری جز حمایت و کشف استعداد و پرورش آن و بسترسازی فرآیند رشد و از جمله آسیب وارد کردن به بدن آنان، خیانت در این امانت است.
لینک کوتاه: asriran.com/00343i