لیلی گلستان؛ مولف مستقل و مترجم مسلط به ادبیات معاصر جهان
تهران - ایرنا - لیلی گلستان مترجم، مولف و گالریدار نام آشنایی ایرانی است که پس از زمانی نه چندان طولانی توانست با اتکا به غنا و عمق آثار ادبی و هنری اش نام خود را از زیر سایه پدرش «ابراهیم گلستان» و مادرش «فخری گلستان» جدا کند و هویتی مستقل و تازه برای خود به وجود آورد.
دموکراسی در خانه ما اصلا وجود نداشت. اگر دمکراسی را خیلی ساده این طور تعریف کنیم «هر کاری هر کسی دلش میخواهد انجام بدهد اما در حدی که به کسی ضرر نزند.» این در خانواه ما نبود و هنوز هم نظرم همین است. البته این رفتار پدرم، روی من کمتر فشار آورد، چون به هر حال، هم بچه اول بودم و دختر بودم. انگار کمی رعایت میکرد اما روی کاوه خیلی فشار آورد... آرامش مستمر نداشتم، یعنی مدام نگران بودم که الان اتفاقی میافتد، پدرم چیزی به من میگوید یا حرکتی میکند که رنجیده خاطر شوم. در حوزه تربیتی، یکجور خشونت و استبداد در ذاتش بود. این اتفاقها هم میافتاد، به صورت دائم! یک وقتهایی با خودم فکر میکردم که میخواسته با این روشها من را تربیت کند. ولی میتوانست نرمتر و مهربانانهتر باشد. این گلهمندی را از پدرم دارم.
اینها بخشی از گفت و گوی صریح لیلی گلستان فرزند ابراهیم گلستان فیلمساز و نویسنده، خواهر کاوه گلستان عکاس و روزنامه نگار و مادر مانی حقیقی فیلمساز و بازیگر سینمای ایران است. لیلی گلستان مترجم و گالری دار است، در مدرسه هنرهای تزیینی پاریس، طراحی پارچه و ادبیات فرانسه و تاریخ هنر جهان را در کلاس های آزاد دانشگاه سوربن خوانده است. در طول زندگی اش با برجسته ترین چهره های هنری سده گذشته دیدار کرده و شخصی نیست از صادق هدایت تا تارکوفسکی که او ندیده و نشناخته باشد. این ها اما همه سویه فعالیت های حرفه ای او نیست؛ در سوی دیگر، نام فامیلی اش سنگینی می کند و ما را به یاد پدرش، برادرش، همسرش، فرزندانش و ماجراهایی از تاریخ ادبیات ایران می اندازد.
در زندگینامه لیلی گلستان (تقوی شیرازی) چنین آمده که او در 23 تیر 1323 خورشیدی در تهران به دنیا آمد. پدرش ابراهیم گلستان در آن زمان کارمند شرکت نفت بود و مادرش فخری گلستان معلم. پدر لیلی به محافل روشنفکری ایران رفت و آمد داشت و یکی از جاهایی که زیاد رفت و آمد داشت کافه نادری بود. کافه نادری در آن زمان پاتوق شاعران، نویسندگان و روشنفکران بود. او گاهی لیلی را نیز با خود به این کافه میبرد که در همان جا وقتی حدود چهار ساله بود چند بار صادق هدایت را میبیند که در یکی از این ملاقاتها صادق هدایت پرترهای از او میکشد. با منتقل شدن پدر به آبادان لیلی دوران خردسالی خود را در آن شهر گذراند و در همین شهر به مدرسه رفت و در همان جا بود که برادرش کاوه به دنیا آمد. آنها در همان سالهای نخست تحصیل ابتدایی به تهران بازگشتند.
ابراهیم گلستان در محله دروس خانهای می سازد و خانواده به آن جا می روند. لیلی گلستان خود درباره این خانه مینویسد: «بعدها آن خانه تبدیل شد به مرکز فرهنگی هنری تهران. همه نقاشها و نویسندهها و شعرا جمعهها خانه ما بودند. جلال آل احمد، چوبک، پرویز داریوش، اخوان ثالث، بعدها یدالله رویایی، فرخ غفاری، جلال مقدم، سیمین دانشور و گاهی جوان ترها مثل بهرام بیضایی، محمد علی سپانلو یا احمدرضا احمدی. من هم تماشگر یک تئاتر بزرگ بودم.»
لیلی گلستان در آینه تالیفات و ترجمه ها
نخستین کتاب لیلی گلستان در 1348 خورشیدی منتشر شد و مورد استقبال علاقه مندان به ادبیات قرار گرفت و راه را برای او در حیطه ترجمه و ادبیات باز کرد: زندگی، جنگ و دیگر هیچ اثر اوریانا فالاچی درباره جنگ ویتنام.
تیستوی سبزانگشتی کتابی است به نویسندگی موریس دروئون نویسنده فرانسوی که در 1957 میلادی برای کودکان نوشته شدهاست. این کتاب در ایران برای نخستین بار در 1352 خورشیدی با ترجمه لیلی گلستان از سوی سازمان انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد، این کتاب از سوی نشر ماهی نیز انتشار یافتهاست. داستان این کتاب درباره پسرکی به نام تیستو است که درمییابد انگشتانش خاصیت سبزکننده دارند. بذر هر گیاهی که با انگشتان تیستو تماس برقرار کند، سبز میشود و به سرعت به گیاهی زیبا تبدیل میشود. تنها دوست و همدم او باغبان پیریست به نام سبیلو که به تیستو میآموزد ویژگی منحصر به فرد انگشتان او میتواند تغییرات شگرفی در دنیای اطرافش ایجاد کند.
لیلی گلستان در آشنایی، شناخت و انس فارسیزبانان از ادبیات معاصر جهان و به خصوص ادبیات فرانسه سهمی آشکار و انکارناشدنی داشتهاند؛ در مورد او البته باید به این سابقه ادبی، سابقه کار ترجمه متون هنری و گاهی فلسفی را نیز باید افزود، یعنی کتابهایی که ایشان در معرفی هنرمندان بزرگ جهان از جمله پیکاسو و روتکو و ونگوگ به فارسی ترجمه کردهاند و ترجمهای از فیلسوف بزرگ اتریشی انگلیسی لودویگ ویتگنشتاین، «درباره رنگها» و همچنین باز گفتوگوهای درخشان ایشان با احمد محمود که باید اعتراف کرد، یکی از بهترین یادگارهای این نویسنده فقید است.
گلستان در کتاب «حکایت حال» با عنوان فرعی «گفتوگو با احمد محمود» پرسشهای بنیادین و مهمی را با این نویسنده در میان میگذارد: خلاقیت ادبی، تعهد و مسوولیت، اندیشیدن به مخاطب و واکنشهای او به هنگام نوشتن، نقد ادبی، فرهنگ و نظیر اینها. پرسشهایی کوتاه بود که احمد محمود را وامی دارد از خود سخن بگوید.
دو تالیف گرانبها درباره علی حاتمی (کتابی دوجلدی درباره علی حاتمی و آثارش) و سهراب سپهری (سهراب سپهری، شاعر - نقاش) از دیگر آثار شاخص و پرتیراژ گلستان در ایران به شمار می آیند. غرض از ذکر و یادآوری کارها و یادگارهای ارزشمندی که به همت لیلی گلستان برای هنر و ادبیات ایرانیان به جای مانده است، این بود که تلاش های ایشان صرفا نباید در مقام مترجم خلاصه شو، بلکه در بهترین حالت، گلستان به نوعی واسطه 2 زبان یا 2 فرهنگ بوده است. فارغ از نامهایی چون اوژن یونسکو و گابریل گارسیا مارکز و رومن گاری و ایتالو کالوینو، نفس انتخاب یک متن در کار یک مترجم گویای نکتههای مهمی است و به جهان درونی و دانش شخصی وی بازمیگردد.
لیلی گلستان در کتاب «لیلی گلستان» (از مجموعه تاریخ شفاهی ایران) از «پدر» با کاربرد فعل ماضی چنین یاد کردهاند: «پدرم مرد بافرهنگ و آگاهی بود. دائم به ما چیز یاد میداد. جذاب بود و خیلی فعال. سالم و ورزشکار بود. قبولش داشتم و تا سالیان سال، هر کاری میکردم و هر تصمیمی که میگرفتم، از خودم میپرسیدم او این کار را قبول دارد یا نه؟ تایید میکند یا نه؟ بکنم یا نکنم؟ بسیار زیر سلطه او بودم. تا آرام آرام خودم شدم. عیب بزرگ او خودپسندی و «تافته جدابافته» بودنش بود. هیچکس را قبول نداشت. خودش را خیلی قبول داشت!» آنچه در سراسر گفتوگوها هویدا است، البته احترامی است که لیلی گلستان برای پدر ابراهیم گلستان قائل است، احترامی که با برخی انتقادات و حتی مخالفتها با گرایشهای سیاسی و اجتماعی پدر توام شده و در برخی خاطرات ایشان در لفافه و به آرامی ذکر شده است.
لیلی گلستان در مقدمه کتاب مجموعه خصوصی لیلی گلستان همچنان نوشته است: تا به حال در ایران هیچ مجموعهداری آثارش را در قالب کتاب نمایش نداده است. با خیلیها صحبت کردم که بیایید همه این کار را بکنید، خیلیها گفتند ما دوست نداریم مردم بدانند ما چه چیزهایی داریم. این حرف برایم خیلی عجیب بود. به نظرم مردم باید بدانند که سهراب سپهری، زنده رودی و سایر هنرمندهای مهم، چه کارهای دیگری کردهاند که هنوز کسی ندیده است. این کارها در خانه من است و دیده نشده و فقط کسانی که به خانهام آمدند، این ها را دیدهاند. باید همه این آثار را ببینند. من فکر کردم حتما این کار را انجام بدهم. بالاخره با نشر چشمه وارد صحبت شدم و این اتفاق افتاد. خیلی با من همراهی کردند و واقعا درست و حرفهای رفتار شد. این کتاب 2 مقدمه دارد؛ یکی مقدمه خودم و یکی مقدمه دکتر مجابی که خیلی جذاب نوشتهاند و تاریخ مجموعهداری در ایران را روایت کردهاند. مشخصه جالب این کتاب این است که من برای هر اثر یک یادداشت چند خطی نوشتهام.
منابع:
1.«درباره کارنامه لیلی گلستان / نام پدر!» نوشته ای از مجتبی گلستانی
2. گفت و گوی لیلی گلستان با سعید برآبادی نویسنده و روزنامه نگار
*س_برچسبها_س*