ماجرای دیدار شریعتمداری با عامل ترور خاتمی چه بود + جزییات
شدیداً یکه خوردم ولی سعی کردم به روی خودم نیآورم تا رشته سخنش را قطع نکند و از پشت صحنه احتمالی ماجرا و میزان جدی بودن آن باخبر شوم و
روزنامه شرق در روزهای پایانی سال 1401 خاطره ای از مرحوم هاشمی رفسنجانی در سال 1379 را منتشر کرد که در آن به نقشه ترور آقای خاتمی توسط یکی از محافظانش اشاره شده است.
درخاطره آیت الله هاشمی آمده: «پیش از ظهر دکتر حسن روحانی (دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی) آمد. دو ساعتی درباره مسائل مهم کشور و انقلاب مذاکره کردیم. ایشان از قول آقای علی ربیعی گفت یکی از محافظان آقای خاتمی، قصد ترور ایشان را داشته و دستگیر شده است. میگویند به خاطر مشاهده جریانهای غیراسلامی و عدم قدرت و تحلیل وضع موجود، به این فکر افتاده و از یکی از مراجع هم سوال کرده است. گرچه ایشان، او را نصیحت کرده که این افکار را از سر بیرون کند ولی او منع را نفهمیده است».
اولین عکس عامل ترور سیدمحمد خاتمی | محافظ سیدمحمد خاتمی: میخواستم خاتمی را با خودم «منفجر» کنم
از آنجا که پیش از این در برخی محافل درباره نقشه ترور آقای خاتمی و نقش حسین شریعتمداری در خنثی کردن این نقشه گزارش و مطالبی مطرح شده بود، به سراغ مدیرمسئول کیهان رفتیم و از وی خواستیم چگونگی آن ماجرا را برای اطلاع بیشتر مردم و ثبت در تاریخ مطرح کند. شریعتمداری ابتدا مایل نبود در این باره صحبت کند ولی در مقابل اصرار خبرنگار ما و این که توضیح ماجرا می تواند عبرت انگیز باشد، به درخواست فارس پاسخ مثبت داد.
شریعتمداری گفت: روایت مرحوم هاشمی رفسنجانی که در روزنامه شرق و برخی از سایت ها و خبرگزاری ها از قول ایشان نقل شده است، صحت دارد ولی تمام ماجرا نیست و به قول کلیم کاشانی «اول و آخر این کهنه کتاب افتاده ست»؛ اما آن ماجرا اینگونه بود:
«آخر شب بود که آقای طالقانی، مسئول دفتر اینجانب با بنده تماس گرفت و گفت یکی از برادران اصرار دارد که حتماً امشب با شما ملاقات داشته باشد. میگوید کار بسیار مهمی دارد و پای یک مسئله حساس در میان است و هرچه به او اصرار میکنم که موضوع را مطرح کند و یا لااقل اشارهای به آن داشته باشد، قبول نمیکند و فقط اصرار میکند که یک مسئله سرنوشتساز است که باید حتماً همین امشب با فلانی (شریعتمداری) در میان بگذارم. بالاخره قرار شد صبح فردا ساعت 7 به دفتر بیاید. فردا صبح به کیهان آمد و از آنجا که احتمال میدادیم قصد سوئی داشته باشد، قرار شد در اتاق بنده نیمه باز باشد و آقای طالقانی صحنه را زیر نظر بگیرد و آقای میرزاباقی که از برادران سپاه حفاظت بود نیز پشت در به حالت آماده حضور داشته باشد. بعد از تعارفات معمول و حال و احوال، درحالی که صدایش را پائین آورده بود گفت : من طولابی هستم و از محافظان حلقه دوم (یا سوم) آقای خاتمی رئیس جمهور هستم و میتوانم در یک فرصت مناسب به سمت ایشان شلیک کرده و کارش را بسازم! (ظاهراً همین تعبیر را به کار برد). شدیداً یکه خوردم ولی سعی کردم به روی خودم نیآورم تا رشته سخنش را قطع نکند و از پشت صحنه احتمالی ماجرا و میزان جدی بودن آن باخبر شوم و چنانچه واقعاً توطئهای در میان است برای خنثی کردن آن چارهای بیندیشیم.