ماجرای کینه یک دختر از رضاخان در «ای کاش گل سرخ نبود»
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب «ای کاش گل سرخ نبود» نوشته منیژه آرمین، یک رمان واقعگرای اجتماعی سیاسی است که به مسائل سالهای حکومت رضاخان و سپس محمدرضا پهلوی اشاره میکند.
مهمترین ویژگی این رمان استفاده از زمانبندی است؛ یعنی زمان حال راوی در خانه سالمندان است، اما اصل رمان بازگشت به گذشتههایی است که ماجراهای اصلی رمان را بیان میکند.
کتاب «ای کاش گل سرخ نبود» مشتمل بر هفت فصل است و زنی به نام گللر شخص اول این رمان است. وی دختر یکی از روحانیون مشهد است و به پسر همسایه (مهدی) دل میبندد، در حالیکه پدرش مخالف این ازدواج است، اما در نهایت تسلیم میشود.
مهدی افسر ارتش است و در ماجرای کشف حجاب و جشنهای مختلف از پیشگامان اجرای این طرح میشود، اما با مرگ مرموز او، گللر از رضا شاه کینه به دل میگیرد و میخواهد از رضا شاه انتقام بگیرد و....
در بخشی از کتاب «ای کاش گل سرخ نبود» میخوانیم:
فردای بله برون، سر و کله فضولباشیها پیدا شد. اول از همه سلطنت خانم آمده؛ با هیکل درشت و ابروهای پهن و چشمهای سرمه کشیده. نفس نفس میزد. در را باز کرد و وارد حیاط شد. مادر جون، لب حوض نشسته بود و دعا میخواند. هنوز تعقیبات نماز صبح را تمام نکرده بود. دخترها رفت و روب میکردند. سلطنت خانم، چشمی به دور حیاط گرداند و روی هره دم در نشست. آهی کشید و گفت: «جوانی کجایی که یادت به خیر! دو کوچه پیاده آمدهام، قلبم دارد میآید توی حلقم. هر چی به درشکه چی بیانصاف التماس کردم، تو کوچه نیامد. رحم و انصاف از همهچیز و همهکس رفته است.»