سه‌شنبه 6 آذر 1403

مادر شهید اقتدار: عملیات وعده صادق دلم را آرام کرد

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
مادر شهید اقتدار: عملیات وعده صادق دلم را آرام کرد

مادر شهید رنجبر گفت: بعد از عملیات وعده صادق در هفته گذشته، از خوشحالی بال نداشتم پرواز کنم. رو کردم به عکس شهدا و به آنها گفتم: الهی قربانتان بروم که دل مردم با تلاش شما اینطور شاد شد.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یک هفته از عملیات وعده صادق می‌گذرد. عملیاتی که طی آن ایران در یک اقدام تنبیهی مواضعی از رژیم صهیونیستی را با موشک و پهپاد مورد اصابت قرار داد.

پس از این عملیات همه آزادی خواهان به جشن و شادی پرداختند. در ایران نیز خانواده شهدا، خصوصاً آنهایی که به نوعی عزیزانشان توسط اسرائیل به شهادت رسیده بود مسرور شدند و شادی کردند.

مادر شهید وحید رنجبر از شهدای اقتدار که همراه شهید حسن طهرانی مقدم به شهادت رسیده بود در گفت و گو با تسنیم گفت: خدا به من وحید را در 4 آبان سال 61 داد و در 21 آبان سال 90 نیز به شهادت رسید.

وی افزود: وحید فرزند ارشدم بود و نامش را خودم انتخاب کردم. با تب کردنش میمردم و بسیار به او وابسته بودم زیرا بچه بسیار مهربانی بود. از کلاس اول ابتدایی همیشه داخل بسیج بود و ورزش و درس و همه فعالیت‌هایش سر وقت انجام می‌شد. هر چقدر هم که خسته بود وقتی به خانه می‌آمد به من خیلی کمک می‌کرد. باید بگویم این هم از توفیقات خدا بود که بعد از شهادتش با آن همه دلبستگی آرام بودم و حتی شکر کردم.

این مادر شهید به خاطره‌ای از حضور شهید طهرانی مقدم در خانه شان اشاره کرد و گفت: وحید یکبار هم در حین کار مجروح شد. حتی سه ماه برادرانش زیر بغلش را می‌گرفتند تا راه برود. هر وقت می پرسیدم پسرم درد داری؟ می‌خندید و چیزی نمی‌گفت. پس از چند روز حاج حسن آمد خانه مان برای ملاقات وحید. وقتی ناراحتی و نگرانی مرا نسبت به پسرم دید با همان لبخند و خوش رویی گفت: مادر ما نام وحید را در لیست شهدا نوشته بودیم، اما الان کنار شماست.

وی ادامه داد: اتفاقاً مدتی بعد از مجروحیت یکی از دوستانش گفته بود وحید برو کارت جانبازی بگیر، درصدت هم خیلی بالا می‌شود. پسرم با شنیدن این صحبت بسیار ناراحت شده بود و گفته بود: من برای آخرت، اسلام و رهبرم هر کاری می کنم نه برای این حرف ها.

مادر شهید رنجبر با اشاره به حادثه انفجار در شهرستان ملارد که منجر به شهادت فرزندش شد، بیان داشت: ما در فردیس زندگی می‌کنیم. آن روز من نمازم را خوانده و سر سجاده بودم. با شنیدن صدا سریع رفتم کنار پنجره صلوت فرستادم و با خودم گفتم: خدایا یعنی رعد و برق بود؟ دوباره نشستم و تلویزیون را روشن کردم. دیدم دارد می‌گوید پادگان سپاه انفجار شده. من نمی دانستم وحید دقیقاً کدام قسمت سپاه کار می‌کند. هر بار هم که می پرسیدم می خندید، یعنی از من سوال نکنید. چون دروغ نمی‌گفت.

وی گفت: با اعلام خبر شهادت عده‌ای در این حادثه می زدم توی سرم و گریه می‌کردم. پسر کوچکم گفت: مامان اینا همه سرباز بودند، من هم که خانه ام، چرا بی تابی می کنی؟ داد زدم گفتم: مجید! مگر فقط من مادرم؟ اینها همه جوانند و پدر مادر دارند. مجید خیالش راحت شد که من پس از چیزی خبر ندارم. خودش هم مضطرب می‌رفت و می آمد. حسین پسر دیگرم هم که خبر داشت سریع رفته بود پادگان و دیده بود همه چیز می سوزد. آمد خانه. به بچه ها گفتم: امروز خودتان غذا بخورید، من بدنم جان ندارد. انگار به قلب مادر الهام می‌شود. آنها گفتند ما هم گرسنه نیستیم. البته پسرهایم هم قطعی نمی‌دانستند که وحید شهید شده.

حال و هوای خانه شهید طهرانی‌مقدم بعد از عملیات «وعده صادق»

مادر شهید رنجبر خاطرنشان کرد: فردا صبحش پسرها گفتند مامان می‌خواهیم برویم جلوی پادگان ببینیم چه خبر است، تو هم می آیی؟ گفتم: بله. روز قبلش به وحید زنگ زدم موبایلش خاموش بود. بعد که زنگ زد گفت: مامان ببخشید ما مشغول کار مهمی هستیم و گوش ام خاموش است. برای همین آن روز اصلاً پیگیر وحید نشدم و گفتم مشغول کارش است. اما وقتی رفتیم توی راه دیدم بچه ها یک جوری صحبت می‌کنند. گفتم: خدایا چکار کنم؟ نکند وحید آنجا بوده. تسبیح را برداشتم تا ذکر بگویم. او همیشه دنبال شهادت بود. گفتم: خدایا هر چه شد فقط من را به خودم وامگذار.

وی افزود: وقتی رسیدیم بچه ها رفتند پرس و جو کنند که یکی از دوستان وحید آمد پرسید خانم شما که هستید؟ گفتم: مادر وحید رنجبر هستم، من از ام البنین (س) بالاتر نیستم، تو را به خدا اگر چیزی شده به من بگویید. که بالاخره متوجه شدم وحیدم به آرزویش رسده است.

این مادر شهید اقتدار گفت: بعد از عملیات وعده صادق در هفته گذشته، از خوشحالی بال نداشتم پرواز کنم. رو کردم به عکس شهدا و به آنها گفتم: الهی قربانتان بروم که دل مردم با تلاش شما اینطور شاد شد. سپاه کاری کرد طوری دلم بعد از شهادت وحید آرام شد که انگار آبی ریختند روی آتش.