مثل یک لیوان آب شفاف هستم / دیگران را بیشتر از خودم دوست دارم
جویس کرول اوتس نویسنده در جدیدترین مصاحبهاش درباره روند نوشتن داستان، کتاب جدید و علاقهاش به سریال «پیکی بلایندرز» سخن گفت.
جویس کرول اوتس نویسنده در جدیدترین مصاحبهاش درباره روند نوشتن داستان، کتاب جدید و علاقهاش به سریال «پیکی بلایندرز» سخن گفت.
به گزارش خبرگزاری مهر؛ جویس کرول اوتس نویسنده نامدار آمریکایی بهتازگی و برای نخستین بار به عنوان رییس هیات داوران بینالمللی جشنواره نوشاتل سوییس حضور پیدا کرد. وی که نویسنده بیش از 150 رمان و داستان در طول بیش از 60 سال نویسندگی است، به عنوان فینالیست جایزه پولیتزر و 5 بار برنده جایزه برام استوکر، خود را به عنوان ناظری بیرحم از جامعه آمریکا شناسانده است.
او با بیش از 136 هزار توییت در توییتر هم بسیار فعال است و از بیعدالتیهای جامعه مینویسد و از مخالفان سرسخت دونالد ترامپ هم بوده و هنوز هست.
ماه آینده جدیدترین کتاب کرول اوتس با عنوان «پرستار بچه» که بر مبنای ماجراهای یک قاتل زنجیرهای منطقه دیترویت - در زمانی که خود اوتس هم آنجا زندگی می کرد - نوشته شده، وارد بازار میشود. اینرمان احساس ترس و اضطرابی را که درست در میانه وقوع یک ماجرا تجربه میکنیم و درماندگی افراد را در حالتی که آن اضطراب در هوا معلق است، منتقل میکند نه این که پس از پایان کار بخواهد به بررسی آن رویداد بپردازد.
ایننویسنده که در 84 سالگی هنوز در دانشگاه پرینستون به تدریس نویسندگی خلاق میپردازد توصیه کرد: پیش از شروع به نوشتن فکر کنید، خیالپردازی کنید، مراقبه کنید، به تنهایی به پیادهرویهای طولانی بروید و در خلال این کارها به آنچه میخواهید بنویسید فکر کنید.
هر بار که متنی را تمام میکنید و میدانید که خوب نوشتهاید، حس شادی و کامل شدن دارید. یک رمان میتواند بار سنگینی بر دوش نویسنده باشد. زیرا ممکن است سالها و سالها طول بکشد تا تمام شود و به نوعی میتواند نویسنده را متوقف کند یا پایین بکشداو خودش هر روز صبح زود بیدار میشود و یعد از یک ساعت دویدن یا پیادهروی شروع به نوشتن میکند. میگوید: وقتی میدوم، به صحنههایی که در حال رخ دادن هستند فکر میکنم. فعل و انفعالاتی که منجر به چیزی میشود را مجسم میکنم و این روندی است که قبل از نوشتن هر چیزی باید طی شود.
توصیه دیگر وی به شاگرانش این است که کار نوشتن را با متنهای کوتاه شروع کنند. میگوید: هر بار که متنی را تمام میکنید و میدانید که خوب نوشتهاید، حس شادی و کامل شدن دارید. یک رمان میتواند بار سنگینی بر دوش نویسنده باشد. زیرا ممکن است سالها و سالها طول بکشد تا تمام شود و به نوعی میتواند نویسنده را متوقف کند یا پایین بکشد. بسیاری از نویسندگان دچار مالیخولیا میشوند و به افسردگی تمایل دارند، بنا براین شما باید از تمام این چیزها آگاه باشید.
وی درباره داستانهایی که ننوشته هم گفت از همه این ناگفتهها میترسد و ناراحت است نتواند همهشان را بنویسد. اوتس گفت: مانند بیشتر نویسندگان، من هم پوشهها و کشوهایی دارم که پر از طرح و هزاران صفحه یادداشت اشت. رمانهایی دارم که به آنها امیدوارم و دارای جزییاتی عالی و کامل هستند، اما وقت نوشتنشان را ندارم. میتوانم تنها روی یکی کار کنم. خیلی بیشتر از آنچه زندگی خواهم کرد کار دارم و این موجب میشود حس بدی داشته باشم.
خانم اوتس با اشاره به این که برای نخستین بار است که به سوییس سفر میکند اظهار کرد: از حضور در سوییس بسیار متاثر و خوشحال هستم، اول به این دلیل که کشوری متمدن است و این تمدن برای فردی از آمریکا شگفتانگیز و بدیع است؛ آن هم پس از سال 2016 که مبارزات شرورانه انتخابات ریاست جمهوری، کل جامعه را عمیقا دوقطبی کرده است.
این نویسنده که به مسایل اجتماعی توجه خاصی دارد، افزود: پس از سال 2016 به وضوح دو آمریکا وجود دارد. آمریکای امروز مانند قرن هجدهم و نوزدهم است و به زنان نگاهی انسانی ندارد و به آنها به عنوان شهروندان درجه 2 نگاه میکند. در حالی که عدهای تصور میکردند از جامعه 1960 عبور کرده و از دیدگاه آن زمان فراتر رفتهایم، اما امروز که تحصیلکردهتر هم هستیم، با وضعیت پیچیدهای در کشور روبه روایم و قدرت در دست اقلیتی از افراد سیاستمدار است.
جویس کرول اوتس با تاکید بر این که به نسل جوان بسیار خوشبین است، افزود که این اقلیت سیاستمدار سالخورده رو به افول است و همین دلیل اخیرا بسیار جنگطلب هم شده است. وی گفت به فردا امیدوار است زیرا باور دارد شمار مهاجران بیشتر میشود و آنها فرزندان بیشتر وتحصیلکردهتری تحویل جامعه میدهند و اکثریت دانا قویتر خواهند شد. وی وقوع چنین تغییری را برای 20 سال آینده یا بیشتر پیشبینی کرد.
اوتس درباره نوشتن از منظرهای متفاوت گفت: تقاوتی بین نوشتن از دید یک مرد یا زن، از دید یک کودک یا فرد سالخورده وجود ندارد. بلکه چالش نویسنده با خودش است که باید بتواند به زبانی دستیابد که به اندازه کافی اصالت داشته باشد. بنابراین یافتن زبان مناسب و موثر است که چالش است.
من داستانی ندارم. ما فقط یک داستان نداریم. یک ساعت یا یک روز از زندگی شما میتواند یک داستان کامل باشد. هیچ وقت حس نکردم که بخواهم درباره خودم بنویسم. من به دیگران خیلی بیشتر علاقه دارماین نویسنده در مصاحبههای پیشین خود نیز در اغلب موارد خود را فردی بدون داشتن شخصیت توصیف کرده و میگوید از تحمیل دیدگاه خودش بر شخصیتی که خلق کرده امتناع میورزد. وی میگوید: من مانند یک لیوان آب شفاف هستم وبه جای تحمیل سایه خودم بر آنچه مینویسم بیشتر به انعکاس پیچیدگی واقعیت علاقهمندم. اگر موقعیت پیچیدهای وجود داشته باشد، مایلم تمام جنبههای آن را بررسی کنم نه این که فقط دیدگاه خودم را تبلیغ کنم.
وی در پاسخ به این سوال که آید قصد دارد داستان زندگی خودش را بنویسد، گفت: اصلا در این باره بحثی وجود ندارد. من داستانی ندارم. ما فقط یک داستان نداریم. یک ساعت یا یک روز از زندگی شما میتواند یک داستان کامل باشد. هیچ وقت حس نکردم که بخواهم درباره خودم بنویسم. من به دیگران خیلی بیشتر علاقه دارم.
اوتس که در حال تحقیق برای نوشتن کتاب بعدیاش با عنوان «قصاب» است که داستانش در نیوجرسی قرن نوزدهم رخ میدهد، اقتباس اندرو دومینیک از کتاب «بلوند» را که سال 2000 منتشر شده و فیلم آن به زودی اکران میشود را تجربهای خوب خواند و گفت این فیلم درباره زندگی مریلین مونرویی است که از سوی مردان هالیوود مورد استثمار قرار گرفته و فیلم به خوبی آن را تصویر کرده است.
وی درباره تجربه خود در هیات داوران این جشنواره فیلم نیز که برای نخستین بار در زندگیاش رخ داده و درباره تماشای 3 یا 4 فیلم دریک روز گفت: هرگز این همه فیلم را یک جا تماشا نکرده بودم. این یک تجربه غیرمعمول است و برای من ایدهآل نیست چون سازندگان سالها برای ساخت فیلمشان کار میکنند و برای احترام به کیفیت منحصر به فرد هر کار، واقعا به فضایی نیاز است که زمان بیشتری بدهد، اما جشنواره طبیعتا شلوغ است و تماشاگران مشتاق. آنها دست میزنند و سروصدا میکنند. اما من هم آگاهانه تلاش کردم تا فقط به فیلمها فکر کنم و یادداشت برداری کردم. گروه داوری با هم غذا میخوردند و بارها و بارها درباره فیلمها صحبت کردیم تا درباره برداشتمان به اجماع برسیم.
اوتس درباره تماشای فیلم هم گفت: پیش از کووید با دوستانم سینما میرفتم. اما کووید موجب شد تا در خانه فیلم تماشا کنیم و یکی از چیزهای فوقالعادهای که دیدم سریال «پیکی بلایندرز» بود. به نظرم فیلمنامهاش غیرمعمولترین بود. به نوعی شبهرنالیسم تشدید شدهای که تقریبا شبیه اپرا میشد. استفاده از موسیقی معاصر بسیار بدیع بود وهمه بازیگرانش هم بسیار خوب بودند و از عناصر سورئال به خوبی استفاده شده بود. این دورانی از تاریخ انگلستان و مربوط به پس از جنگ جهانی اول بود که من چیزی از آن نمیدانستم و در عین حال رفتن به سمت جنگ جهانی دوم و ظهور فاشیسم را تصویر میکرد. ترکیب شخصیتهای تاریخی و داستانی بسیار خوب انجام شده بود.
منبع: ورایتی و اسکرین دیلی