مرجعیت رسانه ای را پس بگیریم
انتشار اخبار درهم آمیخته به اطلاعات درست و غلط توسط رسانه های برون مرزی، بازنشر در سطح وسیع و برانگیختگی مخاطب و متعاقبا واکنش رسانه های رسمی کشور و انتشار تکذیبیه ها و سعی مداوم برای اثبات جعلی بودن خبر؛ چرخه ای که بیش از چهار هفته مداوم تکرار شده و همچنان قرار است که ادامه دار باشد.
صحبت از مرجعیت رسانه ای است؛ مرجعیتی که در جریان وقایع ماه های اخیر به وضوح مشخص شد به اضمحلال رفته است که اگر غیر از این بود، این سطح از اخبار جعلی و فیک نیوزها، جامعه را ملتهب و رسانه های رسمی و افکار عمومی داخل کشور را دچار مشکل نمی کرد. مرجعیت رسانه ای و خبری، به گزینشگری و امکان انتخاب اخبار توسط مخاطبین اشاره دارد؛ اینکه بیشتر افراد در وهله نخست به چه رسانهای مراجعه و از آن استفاده میکنند و چه موضوعاتی موردعلاقه آنهاست. با در نظر گرفتن این تعریف، رسانه های داخل کشور را نمی توان دارای مرجعیت ذکر کرد، زیرا محدوده مخاطبین و دامنه تاثیرگذاری آنها در فضای عمومی همانند گذشته گسترده و تاثیرگذار نیست و مخاطب در اولین قدم، به روایت رسانه های داخلی اعتماد نمی کند.
اگرچه توسعه تکنولوژی های ارتباطی و ظهور شبکه های اجتماعی، انحصار روایت گری توسط رسانه های رسمی را در هم شکست اما در همین شرایط هم، تریبون های رسمی داخل کشور باید دست برتر را در روایت اولیه وقایع و رویدادها داشته باشند که شرایط کنونی، امری خلاف این مسئله را نشان می دهد و خروجی آن چیزی جز بی اعتباری و مرجعیت زدایی از رسانه ها نبوده است.
از عواملی که در وقایع اخیر به التهابات جامعه دامن زد، تولید و گسترش فیک نیوزها در غیاب میدان داری رسانه های رسمی داخل کشور بود. از 25 شهریور ماه تاکنون، نخستین روایتگر اتفاقات رخ داده شبکه های ماهواره ای و فیک نیوزها بودند و صدا و سیما و رسانه های رسمی داخل ایران هیچ گاه نتوانستند قدم نخست را برای تنویر افکار عمومی بردارند و این چنین امنیت روانی جامعه ایران به دست تریبون های متخاصمی افتاد که هدفی جز نابودی و فروپاشی جامعه ایران ندارند. اگر چه نمی توان این ضعف را تنها به عدم توانایی رسانه های داخلی نسبت داد بلکه برخی محدودیت ها و خط قرمزهای موهوم نیز نقش غیرقابل انکاری در رقم زدن این وضعیت ایفا کردند و ته مانده اعتبار رسانه های رسمی کشور، به یغما رفت.
جمیع شرایط، وضعیتی را رقم زده که نیاز به تغییر ریل گذاری ها و سیاست های رسانه ای حس می شود و نمی توان در عصری که سرعت تحولات و انعکاس آن در رسانه به کمترین حد رسیده، اجازه میدان داری و ارائه روایت نخست و غالباً غلط را به رسانه های معاند داد. بازگشت مرجعیت رسانه ای به داخل کشور اولین قدم برای کاهش التهابات و آلام جامعه است؛ جامعه ای که علاوه بر ترور اقتصادی، از سوی بنگاه های خبرپراکنی غربی هر روز ترور روانی می شود.
نخستین گام برای انتقال مرجعیت رسانه ای به داخل کشور، باید حضور پررنگ آنها در بطن تحولات و بازتاب مطالبات جامعه معترضین باشد. وقتی رسانه های رسمی داخل ایران به سرعت و با دقت، اولین روایت از وقایع را بدون محدودیت ارائه دهند، فرصت عرض اندام از اینترنشنال ها و بی بی سی ها و شبکه های زردی چون من و تو گرفته و بستری برای رشد فیک نیوزها مهیا نخواهد شد. البته این امر نیاز به یک تغییر نگرش کلی نسبت به ماهیت رسانه و اهمیت آن از سوی متولیان دارد و این ضرورت باید درک شود که رسانه ها در عصر کنونی ابزار مهمی برای تامین منافع ملی و امنیت روانی جامعه هستند و با درک این مسئله، ضروری است که سیاست گذاری ها رو به تغییر و تحول حرکت کند.