مردان متوقع، دختران نازپرورده؛ دو روی یک سکه!
کارشناس امور خانواده: گاهی یک عده که میخواهند زیرآب اشتغال زنان را بزنند، از اشتغال زنان به عنوان عامل طلاق نام میبرند، این دیدگاه نگرانکننده است، باید توجه داشت در این میان، عوامل واسط و متغیرهای دیگری وجود دارد که نقش آنها نادیده گرفته میشود.
گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم طیبه مجردیان: به تناسب افزایش سطح تحصیلات زنان و بهبود موقعیت آنها در خانواده و اجتماع شاهد چانهزنی بیشتر زنان در خانواده با همسرانشان بر سر تقسیم وظایف و توزیع قدرت در خانواده هستیم. به خصوص که این روزها زنان به دلیل قرار گرفتن بر سر دوارهی مادری / اشتغال و تقلا برای جمع نقشها نیازمند گرفتن حمایت جدی از سمت همسرانشان در کارهای خانه و فرزندپروری هستند. از سوی دیگر برخی اتفاقاً مسأله افزایش سطح تحصیلات و اشتغال زنان را بر هم زننده نظم سنتی سابق و عامل ایجاد اختلاف و افزایش طلاق میدانند و از منظری انتقادی آن را تحلیل میکنند و در برابر این تغییرات مقاومت میکنند. بنابراین با توجه به تغییر شرایط جامعه و سبک زندگی زنان، بررسی و تحلیل پدیده اختلافات زوجین از منظر هویتی میتواند وجوه جدیدی از مسائل زنان و هویت زن امروز را شفاف کند و در طراحی هندسه نوین روابط میان زنان و مردان در خانواده و جامعه راهگشا باشد. در همین راستا خبرگزاری تسنیم در راستای پرونده زن اجتماعی جدید با خانم دکتر شهره روشنی هیأت علمی دانشگاه الزهرا و پژوهشگر حوزه زنان و خانواده گفتگو کرده و به "تحلیل پدیده جدایی و اختلافات زوجین از منظر هویت زن امروز" پرداخته است که در ادامه از نظر میگذرانید.
مهترین علتهای طلاق
سوال: با توجه به فراتحلیلی که در پژوهشهای مرتبط با طلاق انجام دادهاید، درباره مهمترین عواملی که امروزه به اختلافات زناشویی و نهایتاً جدایی منجر میشوند، توضیح بدهید.
در حوزه طلاق، پژوهشهای بسیاری صورت گرفته است، حتی در زمینه فراتحلیل نیز مطالعات متعددی داریم. در سال 1397، پژوهشی انجام دادیم که در آن تحقیقاتی که در دو دهه گذشته (1377 تا 1397) انجام شده بود، بررسی شد. از میان این پژوهشها، بر اساس معیارهایی مانند اعتبار علمی، روششناسی و دیگر ملاکها، هفتاد مطالعه (عمدتاً مقاله و پایاننامه) را انتخاب کردیم. در تحلیل محتوای این پژوهشها، به دو محور اصلی پرداختیم: یکی علل و عوامل طلاق و دیگری پیامدهای آن.
در بحث علل و عوامل طلاق، بر اساس منشأ این عوامل به چهار دسته اصلی رسیدیم:
1. همسرگزینی نادرست: عواملی مانند ازدواج ناآگاهانه، نداشتن بلوغ لازم برای ازدواج، عدم سلامت روانی و شخصیتی، ضعف ایمان، عدم واقعگرایی در معرفی خود و شناخت همسر، و نبود تناسب فردی و خانوادگی.
2. نقص دانش و مهارت همسران: عواملی مانند انتظارات غیرمنطقی، ضعف در مهارتهای رفتاری و شخصیتی، نداشتن شناخت کافی از هم، عدم تفاهم و درک متقابل، ناتوانی در حل اختلافات، نارضایتی جنسی و عاطفی، و برآورده نشدن نیازها.
3. عملکرد نامطلوب همسران: عواملی مانند مسئولیتپذیر نبودن، عدم انجام وظایف نقش همسری، تعارض نقش، تقسیم کار نامناسب، مصرفگرایی، استفاده نادرست از فضای مجازی، خشونت و سوء رفتار، معاشرتهای غیراخلاقی، اعتیاد، و خیانت.
4. شرایط نامطلوب اقتصادی: عواملی مانند چالشهای تامین هزینههای خانواده به دلیل تورم، عدم امنیت شغلی، بیکاری مرد، و ناتوانی در تامین مسکن مناسب.
این عوامل اصلی که بر اساس تحلیل هفتاد پژوهش استخراج شدند، نقش مهمی در اختلافات زناشویی و نهایتاً جدایی دارند.
ضرورت بازاندیشی در مورد ازدواج؛ آیا عینک درستی به چشم زدیم؟
سوال: همانطور که فرمودید پدیده طلاق و جدایی، علل و عوامل مختلفی دارد مثل همسرگزینی نادرست، نقص دانش و مهارت، عملکرد نامطلوب، و ایضاً شرایط اقتصادی نامطلوب. اما سوال من این است که آیا از بدو شروع زندگی مشترک و حتی پیشتر تصور زوجین ما نسبت به ازدواج درست است؟ و آیا خود این تصورات غلط باعث به وجود آمدن خیلی از اختلافات میان زوجین نمیشود؟
بسیاری از اختلافات میان زوجین ناشی از تصورات و تعاریف اشتباهی است که درباره ازدواج، زندگی زناشویی و انتظارات از زندگی مشترک داریم.دیدگاه صحیح در ازدواج این است که برویم یاوری برای رشد یکدیگر پیدا کنیم ولی متأسفانه در حال حاضر این نگرش وجود ندارد و بسیاری به این فکر میکنند که در ازدواج چه چیزی قرار است به دست آورند و وقتی وارد رابطه میشوند و انتظاراتشان برآورده نمیشود، نارضایتیها شروع میشود.
در واقع همین تصورات غلط باعث همسرگزینی نادرست میشود. وقتی من تعریف و تصور درستی از ازدواج و ماهیت زندگی زن و شوهری ندارم، بر اساس همین تعاریف و تصورات غلطی که از همسر خوب، ازدواج و زندگی خوب دارم دست به انتخاب میزنم و از همان ابتدا دچار خطا میشوم.
سکون و آرامش مهمترین علت ازدواج
سوال: چه تصورات غلطی معمولاً نسبت به ازدواج وجود دارد؟
یک موضوع مهم در ازدواج این است که تعریف ما از ازدواج چیست؟ آیا آن را بهعنوان یک مرحله از زندگی میبینیم که باید طی کنیم، مثل درس خواندن، مدرسه رفتن، یا کار کردن، بدون اینکه بدانیم قرار است با ازدواج به چه نقطه و هدفی برسیم؟ بسیاری از جوانان تصورات آرمانگرایانهای از ازدواج دارند، مثلاً انتظار دارند با کسی ازدواج کنند که زندگی راحت و خوبی برایشان فراهم کند یا صرفاً پاسخگوی نیاز آنها باشد.
اما در حقیقت، هدف اصلی ازدواج، رسیدن به آرامش است. در آیات قرآن (21 سوره روم و 181 سوره اعراف) این هدف بهوضوح بیان شده است "وَمِن آیَاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزوَاجًا لِتَسکُنُوا اِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَکُم مَوَدَهً وَرَحمَهً" سکون و آرامش تنها هدفی است که در قرآن با لام تعلیل یعنی به عنوان علت ازدواج بیان شده است. حتی جایی که حفظ نسل به عنوان یکی از اهداف ازدواج ذکر شده لام تعلیل نیامده یعنی هدف اصلی ازدواج رسیدن به سکون و آرامش است. اگر این هدف را درک نکنیم، ممکن است هر هدف دیگری را جایگزین کنیم. برای مثال، بعضی وقتها دختران ما ازدواج میکنند تا آزادی پیدا کنند و راحت باشند. اما این آزادی و راحتی مقارن با مسائل دیگری مثل عدم مسئولیتپذیری در یکسری از حوزهها است. وقتی من با این تصور غلط وارد زندگی میشوم حاضر نیستم دشواریهای زندگی کردن با فردی دیگر و دیدن نیازها و انتظارات یک آدم دیگر را بپذیرم چون از اول به دنبال راحت طلبی بودم.
ازدواج در جهت رشد و تعالی مشترک نه منفعت فردی!
حالا چرا دنبال راحت طلبی هستیم؟ اگر یک گام به عقب برگردیم، بحث فردگرایی مطرح میشود. وقتی فرد به این درک نرسیده که در ازدواج، تنها خودش نیست، بلکه یک "ما" وجود دارد و مصالح جمعی خانواده باید همواره مقدم بر منافع فردی باشد، هر چیزی که منافع شخصی او را به خطر بیندازد، به عامل تعارض و مشکل تبدیل میشود. و هرچه زندگی جلوتر میرود و طرفین هم بلد نباشند تعارضاتشان را حل کنند از یک جایی به بعد این وضعیت غیر قابل تحمل میشود.
وقتی هدف از ازدواج رشد نیست که من بروم ازدواج کنم تا به یک آدم دیگر کمک کنم و او هم به من کمک کند تا در مسیری که پیش رو داریم بهتر بتوانیم حرکت و رشد کنیم و در واقع همه نگاه من به خودم هست یعنی دو تا من در کنار همدیگر قرار میگیرند تا هرکدام فقط امتیازات و خدماتی بگیرند و برنامههای خودشان را دنبال کنند، ما هنوز به بلوغ لازم برای ازدواج نرسیدیم. در این صورت به یک رابطه سالم و سازنده نمیرسیم واحتمال بروز مشکلات و تعارضات در زندگی مشترک بسیار زیاد میشود.
سوال: یاد جمله عمره همسر مختار در سریال مختارنامه افتادم. او در جواب این سوال که چرا از بین کرور کرور خواستگار صاحب منصب میخواهی زن یک مرد زارع شوی که بوی علف میدهد یا به عبارتی در بیان نوع نگاهش به ازدواج گفت "تفاوت عمره با دخترانی چون خودش این بود که آنها در پی شوهر بودند و من در پی همسفر. آنها همبالین میخواستند و من همراه. من به دنبال یک مرام بودم که مریدش باشم، مرامی که نشانش حب علی است". بنابراین اگر در جوانی به این بلوغ فکری برسیم که به همسر آینده به عنوان یاوری برای رشد نگاه کنیم، میتوانیم انتخاب سنجیدهتری داشته باشیم و از بسیاری از شتابزدگیها در انتخاب و گذاشتن خشت کج در ابتدای ازدواج نجات پیدا کنیم.
فردیت زن در ازدواج نباید از بین برود
سوال: حالا اگر بخواهیم از دریچه نگاه زن امروز به همین مسئله نگاه کنیم، این مشکل برای خانمها چگونه رقم میخورد؟
به عنوان مثال اگر آقا این نگرش را نداشته باشد که درست است این خانم، همسر و مادر است ولی خودش هم یک اهداف و برنامههایی دارد و من وظیفه دارم به رشد او کمک کنم و صرفاً توقع یکسری خدمات از همسرش داشته باشد اینکه بچهها را تر و خشک کند، کارهای خانه را انجام بدهد، غذا همیشه حاضر باشد! طبیعتاً اختلاف به وجود میآید چون او فقط خودش و فرزندانش را میبیند و توقع دارد همسرش ذوب در خانواده شود.
آدمها همواره با هم تعارض منافع دارند و به طور طبیعی هر کسی در یک رابطه، اول به منفعت خودش فکر میکند. شاید یکی از تعاملاتی که در این زمینه استثناست تعاملات والد فرزندی است که ذات عطوفتی که پدر و مادر نسبت به بچه دارند باعث میشود خیلی مواقع خلاف نفع خود عمل کنند. بنابراین در ازدواج تعارض منافع قطعی است و هر کسی که هنوز این قابلیت را پیدا نکرده که به جز خودش به دیگری هم فکر کند و اهمیت بدهد نباید ازدواج کند چون قطعاً شکست میخورد.
سوال: یک عده از آقایان فکر میکنند خانمها همیشه باید کوتاه بیایند و ازخودگذشتگی کنند اما همانطور که رهبر انقلاب به زوجین جوان میفرمایند "بروید با هم بسازید" این گذشت و مدارا واقعاً یک مسئله طرفینی است. اما مسئله این است که ما هم فردگرایی به معنای مثبت داریم و هم منفی و گاهی پرداختن به خود به نوعی خودخواهی تعبیر میشود. مرز میان فردگرایی به معنای مثبت و منفی کجاست؟
ببینید بحث اصلی هدف و نیت من هست و یک مسئله دیگر تعادل میان سه گانه خودم، رابطه با فرزندانم و رابطه با همسرم هست. یعنی اگر مثلثی را فرض کنیم که یک رأس آن خودم و دو رأس دیگر همسر و فرزندانم هستند؛ این تعادل نباید از بین برود و من ذوب در یک نقش شوم و تمام پتانسیل و انرژی من صرف یکجا شود. اگر من خیلی روی خودم تمرکز کنم از همسری و مادری باز میمانم. اگر خیلی روی مادری تمرکز کنم از خودم و همسرم باز میمانم. اگر خیلی در نقش زناشویی بروم البته معمولاً این اتفاق نمیافتد که ما انقدر در نقش زناشویی ذوب شویم که به بچه نرسیم بیشتر عکس این حالت هست اما در هرصورت این تعادل باید برقرار باشد.
البته شاید یک زمانی من شرایط زندگی خودم را که نگاه کنم ببینم الآن شرایط زندگی من طوری نیست که هم بخواهم تحصیلاتم را ادامه بدهم هم بچه بیاورم. با یک آگاهی و با یک نیت درست که من فعلاً به خاطر خدا که الان اولویت در شرایط زندگی خانوادگی من فرزندآوری است، ایثار کنم ولی میدانم طرف حساب من دیگری است.
حریم خصوصی یکدیگر را حفظ کنیم
ضمن اینکه در زندگی مشترک مدام نخواهیم از همه چیز سر در بیاوریم و حریم خصوصی هم را نقض کنیم. زن و مرد باید قائل به یک حوزه سه گانه فردی، خانوادگی و اجتماعی باشند. گاهی بعضی از افراد فکر میکنند بعد از ازدواج، همسرشان فقط متعلق به آنان است ولی همسر من، دوستان و ارتباطاتیدارد یا خلوتی برای خودش دارد. اصلاً دوست ندارد من از یکسری مسائل شخصی او مطلع شوم. بنابراین باید به حریم خصوصی هم احترام بگذاریم و فردیت همدیگر را انکار نکنیم. این مسئله زن و مرد هم ندارد که بگوییم آقایان مجاز هستند ولی خانمها نه.
چرا نگاه درستی نسبت به ازدواج نداریم؟
سوال: بسیاری مشکلات به همین فهم غلط و ناپختگی و فردگرایی که فرمودید برمیگردد اما به نظر میرسد این نگرشهای غلط ورای نگاههای فردی نشان دهنده پدیدههای فراگیر فرهنگی در جامعه است. نگرشهای غلطی که به مرور زمان تبدیل به فرهنگ غلطی شده و همین کلیشههای فرهنگی به اختلافات زوجین دامن میزند. به عنوان مثال همین مورد که فرمودید بعضی آقایان فکر میکنند یک خانم باید خودش را تماماً وقف خانواده کند. سوال این است که فهم نادرست ما از ازدواج به چه عواملی برمیگردد؟
منشأ فهم نادرست ما از ازدواج، تا حد زیادی ریشه در مسائل فرهنگی و تربیتی یا به نوعی جامعهپذیری دارد. جامعهپذیری فرآیندی است که طی آن افراد ارزشها، نگرشها و کنشهای مناسب را به عنوان اعضای یک جامعه و فرهنگ خاص میآموزند. در گذشته عوامل جامعهپذیری محدودتر بود و عمدتاً محدود به خانواده میشد ولی در حال حاضر منابع جامعهپذیری متکثر شده است از جمله خانواده، دوستان، مدرسه، رسانهها مثل تلویزیون و شبکههای مجازی.
به عنوان مثال در ارتباط با مسئلهای که مطرح کردید اینکه بعضی آقایان انتظار دارند خانمها خودشان را وقف خانواده کنند، باید ببینیم ما چه تصویری از ازدواج، زندگی زناشویی و یک زن خوب و ایدهآل در رسانه به تصویر کشیدیم؟ در کتابهای درسی زن را چگونه معرفی کردیم؟ در کل سیستم آموزش از اول دبستان تا دبیرستان زن را دارای چه وظایف و حقوقی معرفی کردیم؟ چرا وقتی این پایههای فرهنگی و آموزشی را درست نچیدیم انتظار داریم جوانان ما با دیدگاه صحیح ازدواج کنند؟
از ماست که برماست!
وقتی در فرهنگ ما به پسران آموزش داده میشود که تمامی وظایف خانه بر عهده زن است و زن مسئول اصلی تربیت فرزند است، این نگرش در ازدواجهای آینده آنها نیز بازتولید میشود. بنابراین چرا انتظار داریم پسر جوان ما وقتی میخواهد ازدواج کند با این دیدگاه به زن نگاه کند که او نیز حق دارد برای رشد فردیاش برنامهریزی کند و کل بار فرزندپروری به عهده زن نیست چون بار فرزندآوری به عهده اوست. اتفاقاً در ادبیات دینی ما مسئولیت عظیمی در امر تربیت فرزند داریم که متوجه پدر است و اینگونه نیست که شریعت ما کل وظیفه تربیت فرزند را روی دوش مادر بگذارد.
این مسئله در مورد کارهای خانه نیز صادق است. هدف ازدواج این نیست که یک سرویسدهنده از مادر به همسر تبدیل شود. برخی مردان ممکن است بگویند که قبل از ازدواج، مادرشان کارهایشان را انجام میداد و حالا خانمی دارند که باید همان وظایف را به عهده بگیرد و همیشه خانه را مرتب و تمیز نگه دارد. این انتظار از کجا آمده است؟اتفاقاً منِ مادر خیلی از وقتها با تربیت نادرست این فرهنگ غلط مردسالاری را بازتولید میکنم، یعنی "از ماست که بر ماست." پسری که همیشه به او سرویس داده شده و هیچ مسئولیتی به او محول نشده است، چگونه میتواند در زندگی مشترک مسئولیتپذیر باشد؟ او اینگونه یاد گرفته که همیشه زنانی در اطراف او هستند که باید نیازهایش را برآورده کنند.
مردان متوقع، دختران نازپرورده!
بعضی از زنان اساساً به پسرانشان میآموزند وظایف خانهداری و مراقبت از فرزندان صرفاً به عهده زنان است. مثلاً موقعیتی را فرض کنید که یک مادر در حال انجام کاری هست یا در دسترس نیست و بچه سه سالهاش میخواهد دستشویی برود. پدر کنار بچه ایستاده و بیکار است اما مادرشوهر صدا میزند مامانش بچه را ببر سرویس! بنابراین وقتی با مردی روبه رو هستیم که هنوز مادرش نگران این هست که مبادا سر پسرش کلاه برود و در خانه برای همسرش کار کند و سالیان سال او را به روشی غلط تربیت کرده، چطور میتوان توقع داشت این فرد در زندگی مشترک به همسرش در کارهای خانه کمک کند؟ متأسفانه در حال حاضر غیر از پسرها، دخترها هم اینگونه تربیت شدند یعنی پیش فرضشان این است که نباید کار کنی، چرا خودت را خسته کنی؟! اگر قرار باشد زن و شوهر کار نکنند پس چه کسی باید کارهایشان را انجام بدهد؟
بعضی از مادرها افتخار میکنند دخترشان به سیاه و سفید دست نزده!
سوال: اتفاقاً من با روانشناسی صحبت میکردم ایشان از موردی متعجب شده بودند و برای من تعریف کرد یکی از مراجعه کنندگان از او پرسیده "دختر من باید در خانه شوهرش ظرف بشورد یا نه؟" یعنی بعضی افراد تا این حد ناآگاهاه هستند که مرز احترام به خود و دیگری را طوری گم کردهاند که چنین سوالاتی برایشان به وجود میآید.
بله چون منِ مادری که با کارهای خودم بهطور ناخودآگاه این پیام را به فرزندم رساندم که همیشه کسی باید این کارها را برای او انجام بدهد حتی وقتی دخترم ازدواج کرد هم به او میگویم کار نکن تا روی همسرت زیاد نشود! و فکر میکنم دارم به نفع زندگی دخترم کار میکنم در حالی که دارم به او ضرر میزنم و بنیان زندگی او را خراب میکنم.
ضرورت بازاندیشی نسبت به رویههای همیشگی
در حالی که منِ مادر دلسوز اگر منطقی و عقلانی و با در نظر گرفتن مصلحتهای واقعی فکر کنم باید از باب اتفاقاً همان دوست داشتن پسرم و دخترم فرقی ندارد به او یاد بدهم که به همسرش احترام بگذارد و کمک کند چون نفع و خیر خود او هم در این کمک کردن است و به شخصِ خودش برمیگردد. یعنی اگر ما حتی بر اساس نفع شخصی هم فکر کنیم این رویکرد نه تنها به نفع همسران آنهاست، بلکه در نهایت به نفع خودشان نیز خواهد بود.
خیلی از رفتارهای فعلی ما اشتباه است. ما باید با تأمل و تحلیلگرانه به رفتار هایمان فکر کنیم و نسبت به مسیری که همیشه و تا به حال توسط مادران و مادربزرگهایمان طی شده تفکر انتقادی داشته باشیم.
چرا زنان با گارد وارد زندگی مشترک میشوند؟
سوال: به نظر شما یکی از دلایل پرخاشگری بعضی از دخترخانمهای امروزی و حق طلب بودنشان و گاردی که نسبت به آقایان دارند همین نیست که عمری وضعیت تحت ظلم مادر را دیدند اینکه پدرشان چقدر بیانصافانه در زندگی خودش با همسرش رفتار کرده و حالا آنها میخواهند آن زندگی سنتی و قواعدش را پس بزنند و میترسند که مبادا به وضعیت مادرشان دچار شوند و با چنین پیش فرضهایی وارد زندگی مشترک میشوند؟
بله. بعضی دخترخانمهای امروزی یک مرد ستیزی عجیب و غریبی دارند واز اول با پیش فرضهای بدی و با گارد وارد زندگی میشوند که من میدانم چه کار کنم یا من نمیگذارم زندگیم فلان شود همان استراتژی گربه را دم حجله کشتن که میتواند به یک نوع مقاومت یا حتی پرخاشگری تبدیل شود.
چرا بعضی از دختران امروزی مردستیزی عجیبی دارند؟
چه اتفاقی افتاده که خشونت علیه مردان به وجود آمده است؟ این مسئله بسیار مهم است. زن، که ذاتاً جنس لطیف است و در قرآن همواره سفارش شده که به او ظلم نشود؛ خداوند در قرآن مردان را مدام به «عاشروهن بالمعروف» سفارش میکند، یعنی با زنان بهخوبی رفتار کنید. در این دستورات قرآنی، تأکید بر رفتار شایسته از سوی مردان است و حتی یک بار هم خطاب مستقیمی به زنان در این زمینه نمیشود. این مشابه توصیه قرآن به فرزندان است که احترام پدر و مادر را نگه دارند و آنها را اذیت نکنند، زیرا میداند که پدر و مادر بهطور ذاتی فرزندان را مورد آزار قرار نمیدهند. به همین ترتیب، زنان هم ذاتاً لطیف و مهربان هستند و معمولاً نسبت به همسر خود خشونت نمیکنند. اما حالا چه شده که برخی از زنان امروز مرتکب خشونت میشوند؟ البته هنوز هم مردان به دلیل قدرت بدنی و اقتصادی بیشتر، بیشتر خشونت میکنند، اما ناسازگاری و تنش در میان برخی از زنان نیز به میزان قابلتوجهی افزایش یافته است.به نظر میرسد وقتی دختری نابرابریهای رفتاری یا بیانصافیهایی را که مادرش تجربه کرده، میبیند، ممکن است به این نتیجه برسد که باید از همان ابتدا از خود و حقوقش محافظت کند. این نگرش ممکن است او را به سمت "مردستیزی" یا داشتن گارد قوی در برابر شوهر سوق بدهد. حتی این دختران ممکن است بخواهند از نقشهای سنتی فاصله بگیرند و نقشهای جدیدی برای خود تعریف کنند تا به وضعیت مادرانشان دچار نشوند و کلاً تأکید بیشتری بر حقوق و دستاوردهای فردی داشته باشند. در حالی که اگر این دختر زندگی سالمی را تجربه میکرد، تفکر افراطی حق طلبانه در او شکل نمیگرفت. البته این مسئله یکی از علتهاست و عوامل دیگری مثل هژمونی گفتمان فمنیستی از سمت رسانهها هم تأثیر زیادی داشته است.
آیا اشتغال زنان عامل طلاق است؟
گاهی میبینیم یک عده که میخواهند زیرآب اشتغال زنان را بزنند از اشتغال زنان به عنوان عامل طلاق نام میبرند، این دیدگاه بسیار نگرانکننده است، زیرا باید توجه داشت در این میان، عوامل واسط و متغیرهای دیگری وجود دارد که نقش آنها نادیده گرفته میشود. اگر به رابطه بین اشتغال زنان و طلاق بهعنوان یک گزاره منطقی نگاه کنیم، به این معنا نیست که اگر زنی شاغل شود، حتماً این امر به طلاق منجر میشود. اشتغال بهتنهایی علت طلاق نیست، اما نقشش چگونه است؟ وقتی زنی شاغل است و استقلال مالی دارد، ممکن است بهعنوان مثال دیگر حاضر به تحمل شرایط سخت یک طلاق عاطفی نباشد و اقدام به جدایی کند. بنابراین، نکته اصلی این است که استقلال مالی میتواند منجر به افزایش موارد طلاق شود، اما خود علت طلاق نیست؛ بلکه به زن قدرت و توانایی میدهد کهخودش را از یک زندگی آسیب زا نجات بدهد.
سوال: یک عده معتقد هستند که خانمها باید تحت هر شرایطی و با هر کیفیتی به زندگی خودشان ادامه بدهند به اصطلاح بسوزند و بسازند.
ما هم نمیگوییم طلاق خوب است ولی بعضی وقتها هم طلاق خیلی بهتر از طلاق عاطفی است که منجر به آسیبهای روانی و حتی متأسفانه روابط خارج از چارچوب خانواده شود. شایددو نفر هر دو آدمهای خوبی باشند ولی با هم متناسب نباشند و به هیچ وجه امکان کنار آمدن با هم را نداشته باشند؛ چرا باید کل عمرشان را تلف کنند و فرصت یک زندگی خوب را از خودشان و فرزندانشان بگیرند. گاهی یک نفر از خودگذشتگی میکند و به خاطر فرزندانش شرایطی را تحمل میکند و با مشکلات کنار میآید اما گاهی یک نفر اصلاً با شرایط کنار نمیآید و در عین طلاق عاطفی با همسر صرفاً زیر یک سقف میماند. در چنین شرایطی اگر فرزندی هم باشد در زمهریری از بیمهری زندگی خواهد کرد. این ماندن چه بسا آسیبهای بسیار بیشتری داشته باشد.
زنان مظلوم دیروز، دختران سرکش امروز؛ دو روی یک سکه
بنابراین بسیاری از خانمهای ما در دهههای گذشته در زندگی خودشان هیچ دریافتی ما به ازای خدماتی که سالهای سال به خانواده دادهاند، نداشتند و هیچ قدرشناسی ندیدند. چون مادر دریافتی نداشته، دختر هم مادر را میبیند و میگوید من این روند را در زندگی خودم تکرار نخواهم کرد. حتی خود مادر هم که پشت کنشی که داشته، هدفمندی و نیت الهی نداشته یا ابتدا داشته ولی همسر با او رفتار بدی داشته الان خودش را دچار خسران میبیند و نمیخواهد دخترش دچار خسران شود و اتفاقاً توصیه میکند که خودت را فدا نکن. مثلاً مادر ممکن است به دخترش بگوید: "من اشتباه کردم، تو این اشتباه را تکرار نکن."یعنی یک فرهنگ غلط رویه غلط دیگری به وجود میآورد و به چالشهای جدیدی در زندگی زناشویی دامن میزند.
میدانستم مادری ارزشمند است ولی نمیتوانستم باور کنم!
سوال: من با خانمی مصاحبه میکردم ایشان میگفت ما همیشه از کودکی پس ذهنمان این بود که نباید مثل مادرمان بشویم چون فکر میکردیم خیلی اوقاتش به بطالت میگذرد و کارش نه ارزش مادی دارد و نه ارزش معنوی. میگفت خود مادرم هم مدام به ما توصیه میکرد درس بخوانید، شاغل شوید تا مثل من زندگی نکنید. ایشان دانشجوی دانشگاه شریف بودند و میگفتند بعد از ازدواج وقتی موقعیت شغلی و تحصیلی خوبی پیش روی من بود به من گفتند باید مثل مادرت بنشینی در خانه و بچه بزرگ کنی. میگفت میدانستم مادری ارزشمند است اما نمیتوانستم باور کنم چون یک عمر خلاف این گزاره را با چشمان خودم دیده بودم. یعنی دیده بوده که مادرش نه خودش برای کارش اجر معنوی قائل هست و نه اینکه خانواده برای کار او ارزش مادی و معنوی قائل هست. حتی شاید این خانم میدیده پدرش خیلی از اوقات سر همسرش منت گذاشته که تو در این خانه چه کار میکنی!
بله دقیقاً همینطور است. یکی از علتهای تمایل بسیار زیاد دختران امروزی به اشتغال، دیده نشدن زحمتهای مادر خانهدار است. چقدر در محاسبات اقتصادیمان ارزش اقتصادی کار خانگی زنان را دیدهایم؟ شما اگر ارزش کاری که خانمهای خانهدار ما در خانه انجام میدهند، محاسبه کنید؛ نگهداری از کودک، آشپزی، تمیز کردن خانه، آموزش و تربیت کودک و... ارزش این کارها خیلی بالاست. به عنوان مثال اگر یکی از صبح تا شب بیاید و ما به ازای این کارها را انجام بدهد چقدر دستمزد میگیرد؟ اما وقتی هیچ کجا ارزش این کارها را ندیدیم آن مرد هم نمیبیند. خیلی وقتها قانون فرهنگ میسازد و بعضی وقتها هم فرهنگ، قانون می سازد. یعنی یک رابطه متقابل بین فرهنگ و قانون وجود دارد. ما وقتی اینها را هیچ کجا در محاسباتمان نمیبینیم و هیچ کجا قدردانی نمیکنیم، نتیجه این میشود که میبینیم. یکی از دوستان میگفت وقتی خانهداری خیلی اهمیت دارد چرا ما روز زنان خانه دار نداریم؟ به نظر من یک کوتاهی بسیار جدی در این حوزه طی چهار دهه گذشته اتفاق افتاده است.
برنامههای توسعه را بدون اینکه با زیست بوم و فرهنگ ما تناسب داشته باشد پیاده کردیم
به نظر من یکی از دلایل مهمش این بود که ما برنامههای توسعه را بدون اینکه سازگار با فضا و فرهنگ ما باشند، پیاده کردیم. شما در شاخصهای توسعه جنسیتی؛ تحصیلات زنان، اشتغال زنان و تعداد زنان متخصص حرفهای، مدیران متخصص و... را میبینید ولی هیچ وقت مادری و کار خانگی دیده نمیشود. به نظر شما این نگاه که برای بچهها افت دارد بگویند مادرم خانهدار است و برعکس کلاس دارد که بگویند مادرم شاغل است از کجا آمده؟ به نظر من از برنامههای توسعه و رسانه میآید.