مرد ناآرام به سیاره اش بازگشت
دیه گو مارادونا، مرد افسانه ای فوتبال جهان روز گذشته درگذشت ولی یاد و خاطره ها پاها و دست چپ جادویی اش هیچگاه برای نسل های مختلف مردم جهان زنده خواهد.
فرقی نمی کند در کدام سال دهه شصت به دنیا آمده باشی. حتی در کدام روش. فقط همین که یک دهه شصتی باشی کافی است که ذهن قهرمان پرورت عاشق اسم هایی باشد که در ذهن و خاطر همه کودکان و نوجوانان آن دهه ثبت شده باشد که یکی از آنها قطعا و قطعا "دیه گو آرماندو مارادونا" است.
مردی که شاید بازی های او را چندان به یاد نداشتیم ولی پخش صحنه های اعجاب برانگیزش، بخصوص گل جادویی اش به انگلیس در جام جهانی مکزیک همه را انگشت به دهان می کرد. همان گلی که گزارشگر بازی در وصف اش گفت که "دیه گو تو از کدام سیاره آمدی؟"پدرم همیشه این نقل قول را می کرد که مارادونا از یک سیاره دیگر آمده است. وقتی در عالم کودکی از او می پرسیدم که سیاره دیگری یعنی چی؟ می گفت او در آن سیاره همه مردم را دریبل زده است و به زمین آمده. در زمین هم همه را دریبل میزند.
این جملات همیشه در گوشم می چرخید. بارها در فانتزی های کودکانه می دیدم که بالاخره وقت کوچه ما هم رسیده و مارادونا به محله ما آمده که ما را هم دریبل بزند و برود محله بعدی.
البته مارادونا هم دلخواه مردم ایران بود. همیشه با کارها و حرف ها و عملکردش کاری میکرد که به مذاق ما بیشتر خوش بیاید. مثل ما ایرانی ها ضد آمریکا و سرمایه داری بود. مثل ما دوست فیدل کاسترو بود. مثل ما ایرانی ها حامی فقیران بود در مقابل ثروتمندان. طبع پایین شهری داشت. حال و هوای سوسیالیستی داشت ولی بی خدا نبود.
عاشق چریک ها بود و به همین دلیل آرام و قرار نداشت. در اسپانیا بین رئال و بارسلونا به سمت شهری رفت که مردمش فقیرتر و ضد حکومت فرانکو بودند. درحالی که حکومت مرکزی نظامی آرژانتین او را ممنوع الخروج کرده بود. در ایتالیا هم به جنوب رفت که از دیرباز تا همین امروز معدن کارگران و فقرا و مستمندان است. او در این شهر فقیر کاری کرد که تا امروز از هر 4 مادر یکی اسم دیه گو را روی پسرش میگذارد.
در آرژانتین هم هر مادری به این رویا پسرش را به دنیا می آورد که مارادونای دوم این کشور باشد. با همه حاشیه هایش. با همه دق مرگ کردن دوستدارانش. با همه زبان تند و تیز و طبع سرکشش. روزی نبود در خبرها بیاید که یکی مثل مارادونا در آرژانتین پیدا شده است از پابلو آیمار و سانتیاگوسولاری و مسی، همه را مارادونای دوم آرژانتین می گفتند ولی تنه مسی بودکه مثل دیه گو بود. هم کوتاه قد بود و هم چپ پا و هم هنرمند.
آن روز که مسی 24 ساله همه بازیکنان ختافه را با الگوی مارادونا دریبل زد همه دنیا خیالشان راحت شد که در زمان حیاتشان یکی مثل مارادونا زاده شده است و آنها می توانند از دیدن بازی های او لذت ببرند. گرچه هیچگاه مسی سعی نکرد مارادونای دوم باشد. او میخاست امپراتوری خودش را در قلب های مردم جهان بگستراند.
مارادونا را ما ایرانی ها بیشتر از دیگر ستاره ها دوست داشتیم چون از فوتبال فقط دنبال توپ دویدن را بلد نبود. عاشق جنجال بود. رهبری بزرگ بود که می دانست چگونه بر قلب ها حکومت کند. گرچه در تیم ملی آرژانتین هیچ بازیکنی در حد و اندازه اش نبود ولی یک تنها تیمش را قهرمان می کرد و از بازیکنان 20 درصد ستارگاه 120 درصدی ساخت.
او را دوست داشتیم چون مثل ستارگان آلمان و انگلیس صورتش از سنگ و یخ نبود. یاد التماس هایش به داور فینال جام جهانی نود همانگونه با شکوه بود که گل کردن آن توپ جادویی از روی دست دروازه بان انگلیس. همانی که نامش را گذاشت "دست خدا"! انقدر در دل مردم و پیر و جوان نشسته بود که هیچ کس نمی خواست حواشی اعتیاد و مافیا و دوپینگ و.. او را باورکند. هیچ کس نمیخاست باور کند که او می تواند در خلوت خودش آدم خوبی هم نباشد. همه دوست داشتند این چهره مهربان و خاکی و تو دل بروی خودشان را همینجوری که میخاستند باور کنند.
مرد استرس زا، مرد سورپرایزهای هر روزه، مرد ناآرام و بی قرار بالاخره رفت و چیزی که از آن می ترسیدیم بالاخره خیلی زود رسید. او برای ترک اعتیاد به الکل به تیمارستان هم رفت و در کنار معتادان و دیوانه ها هم زندگی کرد تا به زندگی سالم برسد ولی به قول پدرم سالم بودن به دیه گو نمی ساخت و در اولین روزهای پاکی پاکی پاکی قلبش از تپش ایستاد.
مارادونا همیشه میگفت من الگوی خوبی برای شما جوانان در خارج از مسابقه فوتبال نیستم. مردمی که وصیت کرد روی قبل از توپ های زندگی اش تشکر شود. چون میدانست که ما باید مارادونایی را بینیم که در زمین بود. نه مارادونایی که نمی دانست توپ های بیرون از زمین را چگونه گل کند.
مارادونا، مرد استرس ها، مرد سورپرایزهای بزرگ، مرد آزادی خواه، دیگر رفته است. دیگر برای همیشه یک خبر حاشیه ساز از اخبار ورزشی دنیا کم می شود. او برای همیشه رفت تا تنها یاد گل ها و بازی های خوبش برای مردم دنیا به یادگار بماند. چنانچه مصححان چیره دست، هزلیات را از دیوان شاعران بزرگ پاک می کنند، تدوین گران نیز از این روز به بعد سعی می کنند که مارادونا را فقط با همان گل های زیبایش به نسل های بعدی معرفی کنند.
انتهای پیام