مسئول همدرد با مردم کجاست؟
ناصر بزرگمهر - روزنامه نگار
یکی در دنیای مجازی نوشته بود: «30 سال پیش میخواستم برم شیراز. رفتم پایانه و سوار اتوبوس شدم. صندلی جلو من زن و شوهری نشسته بودند که یک بچه تپل و شیرین 3یا 4ساله داشتند. اتوبوس راه افتاد. اون موقعها شیراز تا تهران حدود20 ساعتی راه بود. طی راه بچه تپل و شیرین که صندلی جلو من بود، دائم به سمت من نگاه میکرد و میخندید. چند بار باهاش دالیبازی کردم و بچه کلی خندید. دست بچه یک بیسکویت کاکائویی بود که نمیخورد. توی دالیبازی یهو یک گاز از کاکائو بچه زدم؛ بچه کمی خندید. کمی بعد مادر بچه با خوشحالی به شوهرش گفت: ببین؛ بالاخره کاکائو رو خورد. دیدم پدرومادرش خوشحالند؛ با خودم گفتم بذار بیشتر خوشحال بشن. خلاصه 3 تا کاکائو را کمکم از دست بچه یواشکی گاز زدم و بچه هم میخندید. مدتی بعد خسته شدم. چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم که یهوای وای... دیدم از دلپیچه، دل و رودهام داره میاد توی دهنم. سرگیجه گرفته بودم و داشتم میترکیدم. دویدم رفتم جلو و وضعیت اورژانسی خودم را به راننده توضیح دادم. راننده با غرغر کنار یک کافه ایستاد. عین سوپرمن پریدم پایین و رفتم دستشویی و رفع حاجت کردم. برگشتم و از راننده تشکر کردم و روی صندلی نشستم. اتوبوس دوباره راه افتاد؛ هنوز 10 دقیقه نگذشته بود که دوباره دلپیچه شروع شد؛ طوری که صندلی جلوی خودم را گاز میگرفتم و میخواستم از درد داد بزنم. چه دلپیچه وحشتناکی داشتم. تمام بدنم را میکشیدند؛ای خدا به دادم برس. دویدم پیش راننده و با التماس وضعیتم را گفتم. او دوباره ایستاد و من هم پریدم بیرون و دقایقی بعد به اتوبوس برگشتم و تشکر کردم. بعد از دقایقی، بازهم دلپیچه شروع شد و از درد داشتم میمردم. دهنم خشک شده بود و چشمانم سیاهی میرفت. نمیتوانستم روی صندلی بنشینم و هی پیچ و تاب میخوردم و خجالت میکشیدم باز به سراغ راننده بروم. با خودم میگفتم چرا اینجوری شدم؛ حتما غذایی که خوردم، فاسد بوده.
یهو دیدم باز هم توی دست بچه کاکائو هست. از پدر بچه پرسیدم: بچهتون کاکائو خیلی میخوره؟
پدرش گفت: نه؛ کاکائو برایش خوب هم نیست.
مادرش گفت: حقیقت بچهمون یبوست داره؛ روی کاکائو مسهل مالیدم تا شاید افاقه کنه.
تا حالا دو سه تا خورده، اما بیفایده بوده.
من بدبخت میخواستم گفتوگو را ادامه دهم که یهو دلپیچه دوباره آمد. دلم میخواست داد بزنم و کف اتوبوس غلت بزنم. رفتم پیش راننده؛ راننده با خشونت گفت: خجالت بکش؛ وسط بیابونه، ماشین که شخصی نیست، برو بشین.
بین درد و خجالت مانده بودم که فکری به ذهنم رسید.
برگشتم پیش پدر و مادر بچه و با عذرخواهی گفتم: من هم یبوست دارم، میشود به من هم از این کاکائوها بدهید؟
مادر بچه 3 کاکائوی مسهلی به من داد و من هم بردم برای راننده عصبی و با ترس و خنده گفتم: برادر عزیز چرا داد میزنی؟ نوکرتم، فدات بشم؛ دنیا ارزش ندارد؛ شما ناراحت نشو؛ جون همه ما دست شماست. معذرت میخوام، بیا و دهنت را شیرین کن.
راننده هم که سبیلکلفت و لوطی بود گفت: ایول؛ دمت گرم؛ بامرامی؛ آخر مردای عالمی. خلاصه 3 تا بیسکویت کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سر جام نشستم و از درد عین مار به خودم پیچیدم.
10 دقیقه نشده بود که راننده صدام کرد وگفت: داداش، جون بچهات چی به خورد من دادی؟
داستان کاکائو و بچه را برایش گفتم. راننده زد بغل جاده و گفت: خدا لعنتت کنه، بیا بریم پایین. خلاصه تا شیراز هر نیم ساعت میزد کنار و میگفت: بیا رفیق، همدرد هستیم. مسافرها هم که اعتراض کردند، راننده گفت: پلیس راه گفته یه گروه نامرد، توی جاده میخ ریختند؛ من هم تند تند باید لاستیکها را کنترل کنم که ته دره نرویم. ملت هم ساکت بودند و دعا به جان راننده میکردند.»
این حکایت را عرض کردم و نوشتم که بگویم برای رفع هر مشکلی، مسئولش باید همدرد مردم باشد تا حس کند که طرف مقابل چه میکشد.
آقای رئیسجمهوری
در تقویم روز 16 تیر، روز ملی مالیات نامگذاری شده و هفته مالیاتی است. ایرانیان از دیرباز تاریخ و حداقل از زمان هخامنشیان برای دریافت و پرداخت مالیات کشور، دفتر و دستکی داشتهاند. مالیات حسب تعریف سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) پرداختی الزامی و بلاعوض در همه دنیا از طرف شخص، موسسه و... به دولتها برای اداره کشورها است. مالیات در واقع انتقال بخشی از درآمدهای جامعه به دولت یا بخشی از سود فعالیتهای اقتصادی مردم به دولت است که دوباره باید بهعنوان هزینههای خدماتی صرف همان مردم شود.
آقای رئیسجمهوری
بهنظر میرسد هیچ کس با اصل تعریف و جایگاه مالیات مشکلی نداشته باشد، اما آنچه که بحث و مناظره و انواع فرارهای مالیاتی را شکل داده، نحوه عمل سازمانهای مالیاتی و فشارهای نامناسب به تولیدکنندگان و نحوه محاسبه مالیات است. بارها خبر تعطیلی کارخانهها و کارگاههایی را خوانده و شنیدهایم که بهدلیل فشارهای مالیاتی یا شیوه عمل بانکها اتفاق افتاده است.
آقای رئیسجمهوری
مالیات، مچگیری و زورگیری سر گردنه نیست؛ مالیات باید براساس کار کارشناسی و اختیارات ممیزان و با عدالت و توافق مؤدیان تعیین و اخذ شود. باید کارکنان امور مالیاتی کشور دستی بر آتش داشته و در هر حوزهای با نظر اتحادیهها و دست اندرکاران آن حوزه به اعداد و ارقام مناسب دست پیدا کنند. سازمان امور مالیاتی کشور نیاز به بازتعریف و زیرورو شدن دارد. باید مسئولان مالیاتی، دو سه عدد بیسکویت کاکائویی مصرف کنند تا بتوانند با مسافر فلکزده همدردی کنند.
آقای رئیسجمهوری
فکر نکنم در سازمان امور مالیاتی کشور، هیچ مسئولی احساس همدردی با تولیدکنندگان و صنعتگران و کارآفرینان و مردم داشته باشد.