دوشنبه 5 آذر 1403

معادله معنا دار به‌حاشیه‌رانده شدگان و مهاجرت

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
معادله معنا دار به‌حاشیه‌رانده شدگان و مهاجرت

آرام آرام داریم به سمت فرار انگیزاننده‌ها پیش می‌رویم. حس تحقیر و از دست رفتن کرامت انسانی مهم‌ترین ویژگی مهاجرت ایرانیان است. مهم‌ترین عوامل تسریع‌کننده مهاجرت حاشیه رانده‌های حرفه‌ای، سیاسی و اجتماعی هستند. جامعه‌ای که دچار خشکسالی درازمدت است تمایل به مهاجرت در آن بیشتر است. یک تصور یا حسی در ما وجود دارد که کسی که رفته است، برده و کسی که مانده، باخته است. یکی از مهم‌ترین دافعه‌های...

اعتماد نوشت: چه شده که ایرانیان تا این اندازه مشتاق مهاجرت شده‌اند و چگونه مهاجرت تبدیل به موفقیت شده است؟ دلیل شدت یافتن مهاجرت در یکی، دو سال گذشته چیست و این موضوع تا چه اندازه برای حاکمیت اهمیت دارد؟ «سمیه توحیدلو» جامعه‌شناس و عضو هیات‌مدیره انجمن جامعه‌شناسی ایران در خوانشی جامعه‌شناسانه از این پدیده به افزایش تعداد حاشیه رانده‌شدگان در سال‌های گذشته می‌پردازد و معتقد است این سیاست‌ها به گشوده‌تر شدن در‌های خروج از کشور منجر شده است.

توحیدلو در مورد ویژگی‌های مهاجرت ایرانیان می‌گوید: «حس تحقیر و ازدست رفتن کرامت انسانی» مهم‌ترین ویژگی مهاجرت ایرانیان است. در روز‌هایی که هر طرف را نگاه می‌کنیم یا با انبوه آدم‌های در صف مهاجرت روبه‌رو می‌شویم یا کسانی که عکس‌هایی از ویزای خود را در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنند و خبر مهاجرت پزشکان و پرستاران و کارآفرینان هم دیگر به امری روزمره تبدیل شده از مهاجرت حرف زدیم تا بازخوانی از علت‌ها و انگیزه‌ها یا بی‌انگیزگی‌ها برای جلای وطن داشته باشیم.

خانم توحیدلو! این روز‌ها شاهد شدت گرفتن مهاجرت گسترده اصناف مختلف مانند پزشکان، استارت‌آپی‌ها و پرستاران هستیم. چه عللی باعث شده که همه می‌خواهند از ایران بروند؟

در حال حاضر در یکی از پیک‌های زمانی مهاجرت هستیم که این پیک دلایل مختلفی دارد. در مورد چرایی مهاجرت؛ به لحاظ تئوریک و نظری یک‌سری مسائل عام داریم و یک‌سری مسائل خاص و زمان‌مند که تفکیک کردن این مسائل از هم مهم است. در موضوعات عام چیزی که در مورد مهاجرت می‌گویند این است که به‌هم ریختن توازن بین دافعه مبدا و جاذبه مقصد برای افراد مختلف باعث مهاجرت می‌شود. عملا یک‌سری عوامل تسریع‌کننده این حرکت وجود دارد و یک‌سری عوامل بازدارنده است. وقتی عوامل تسریع‌کننده از عوامل بازدارنده پیشی بگیرد بازهم مهاجرت شدت می‌گیرد. عوامل بازدارنده مانند بحث وطن‌دوستی، ملی گرایی، تعلق خاطر سرزمینی، تعلق خاطر به خانواده یا حتی مقوله‌های خاص مانند تعلق خاطر قومی یا مذهبی؛ اینکه در یک جایی هستید که می‌توانید هویت خودتان را از آنجا بگیرید. این‌ها جزو عوامل بازدارنده مهاجرت است.

یک‌سری عوامل تسریع‌کننده داریم که جدا از آن جاذبه‌ها و دافعه‌ها است. در عوامل تسریع‌کننده یک‌سری نکات وجود دارد که زمان‌مند است و بسیار به شرایط خاص مبدایی که مهاجرت از آن شکل می‌گیرد، بستگی دارد. در ایران نظام‌های تبعیض یکی از عوامل تسریع‌کننده است؛ وجود نظام‌های تبعیض که می‌تواند قومی، مذهبی، سیاسی و نژادی باشد. نظام تبعیض این امکان را ایجاد می‌کند که آدم‌ها ناراضی باشند و دچار محرومیت نسبی بشوند. این وضعیت از تداخل توقعات فزاینده ناشی از تبلیغات، سبک زندگی و نرسیدن‌ها و محرومیت نسبی حاصل می‌شود. از طرفی این نظام‌های تبعیض کثرت حاشیه‌ها در جا‌های مختلف را افزایش می‌دهند.

یکی از مهم‌ترین عوامل تسریع‌کننده مهاجرت حاشیه‌رانده‌های حرفه‌ای، سیاسی و اجتماعی هستند. هرچه تعداد حاشیه‌ها به متن غلبه پیدا کند تعداد کسانی که از متن گسسته می‌شوند و به راحتی امکان مهاجرت دارند بیشتر می‌شود. شما ممکن است با این مواجه شوید که امنیت شغلی ندارید یا به لحاظ اقتصادی با بحران عدم همخوانی هزینه‌ها و درآمد‌ها روبه‌رو باشید. به لحاظ زیرساخت‌های حرفه‌ای مشکل داشته باشید، اساسا نبود ارتباط بین تحصیل و تخصص وجود داشته باشد. این‌ها شما را از منظر حرفه‌ای به حاشیه می‌راند. حاشیه رانده شده سیاسی نیز مفهوم مشخصی دارد. اینکه شما آرام آرام از قطار سیاست پیاده شده باشید و عضو گروه‌های بیرون از نظام تصمیم‌گیری باشید و امکان مشارکت سیاسی برای شما وجود نداشته باشد. اساسا انگیزه‌ای هم نداشته باشید. وقتی از حاشیه حرف می‌زنیم یکی از تبعات حاشیه‌ها این است که انگیزه و هر نوع تقلایی برای رسیدن به متن را از بین می‌برد، اینجا است که حاشیه‌نشین‌ها تلاش می‌کنند که در صورت امکان به متن‌های دیگر مهاجرت کنند.

از دیگر تسریع‌کننده‌های مهاجرت تضاد‌های ایدئولوژیک است. در جامعه‌ای که مفاهیم اصلی و بنیان‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حول ایدئولوژی‌های خاص و مشخصی می‌گردد، احتمال اینکه شما درگیر تضاد شوید زیاد است. ازجمله این ایدئولوژی‌ها می‌توان به ملی‌گرایی، اسلام‌گرایی، تجددخواهی و عدالت خواهی اشاره کرد. جامعه‌ای که ایدئولوژیک است همیشه تقابلی دوگانه یا چندگانه از این ایدئولوژی‌ها را با خود به همراه دارد. در هر دوره تاریخی شاهد یک شکلی از این تقابل هستیم. در هر تقابلی هم یک مساله یا یک رخدادی در فضای جامعه می‌بینید. هر کدام از این رویداد‌ها مانند انواع جنبش‌ها، انقلاب‌ها و شورش‌ها یکی از عوامل تسریع‌کننده مهاجرت است. به دلایلی هم اثر‌های خودش را می‌گذارد.

واقعیت این است که اساسا اتفاقات سیاسی، جنبش‌ها و آن چیزی که تضاد‌های ایدئولوژیک و حاشیه رانده شده‌ها آن را بروز می‌دهند، موجب پیک مهاجرت می‌شود. برای همین در ایران شاهد هستیم که یک پیک مهاجرت در سال 88 داریم یک پیک مهاجرت در 98 داریم، یک پیک در 78 داریم و حالا در 1402 درون یکی از قله‌های مهاجرت به لحاظ آماری هستیم. عوامل مربوط به توسعه پایدار هم تسریع‌کننده مهاجرت است. مسائل اقلیمی و محیط‌زیستی، کمبود آب یا آلودگی هوا، این‌ها عاملی برای مهاجرت‌های داخلی و خارجی می‌تواند باشد. شما وقتی به جامعه‌ای که دچار خشکسالی درازمدت است نگاه می‌کنید تمایل به مهاجرت را بیشتر می‌بینید.

یک نکته دیگری که مهاجرت‌های بین‌المللی از آنجا به وجود می‌آید ماجرای جهانی شدن و رسانه‌ها است. یعنی شما می‌دانید در دنیا چه خبر است. در بازار و نظام جهانی به لحاظ فردی حضور دارید و می‌دانید اوضاع در جهان چگونه است و این باعث ایجاد توقعات فزاینده می‌شود و رسانه‌ها عامل این توقعات بیشتر هستند. شما در لحظه می‌دانید در کجا چگونه می‌توانید زندگی کنید و چه سبک زندگی‌ای داشته باشید. این محرکی است برای تجربه آنچه می‌خواهید و در کشور مبدا آن را نمی‌یابید. یک نکته دیگر که در ایران جزو عوامل تسریع‌کننده است سهم آموزش عالی و لشکر تحصیلکردگان بیکار است. وقتی آمار می‌گوید تحصیلکردگان تحصیلات تکمیلی یعنی کارشناسی ارشد و دکترای ما بالای 65 درصد بیکار هستند. یا اگر هم اشتغالی هست متخصصانه نیست. یعنی نسبت بین تخصص و اشتغال اندک است. یعنی شما رشته‌ای درس می‌خوانید و جای دیگری کار می‌کنید. همه این‌ها عواملی است که باعث می‌شود انگیزه‌های داخلی ماندگاری کم و انگیزه مهاجرت بیشتر شود.

یکی از مسائلی که به خصوص در شبکه‌های اجتماعی شاهد آن هستیم نگاهی است که به مهاجرت وجود دارد، به عنوان مثال کاربری عکسی از ویزای خود می‌گذارد و از گرفتن این ویزا مانند یک موفقیت یاد می‌کند. آیا مهاجرت از ایران امروز یک موفقیت است؟

یک تصور یا حسی در ما وجود دارد که کسی که رفته است برده و کسی که مانده، باخته است. فرهنگ روانی مردم تحصیل و کار در خارج را مثبت ارزیابی می‌کند و مهاجرت به یگانه راه ارتقا از منظر نخبگان تبدیل شده است؛ این‌ها عواملی است که فشار سوال «چرا نرفتی؟» را روی خود احساس کنید. یعنی فکر می‌کنم هیچ جوان و تحصیلکرده‌ای نباشد که در آخرین دوره‌های پنجره جمعیتی ایران حضور داشته باشد و مدام با این سوال مواجه نشود که «مانده‌ای که چه بشود؟» همین فرهنگ روانی یکی از عوامل تشدیدکننده است؛ چون مدام شما درگیر این هستید که در حال باختن آینده و شغل و سرمایه هستید و مدام چیزی از شما کم می‌شود. از علم و سن و سرمایه و توانت و این حس چیزی از شما کم شدن، عاملی است که جدا از واقعیت داشتن یا نداشتن کاملا یک مساله اجتماعی یا ویژگی اجتماعی و روانی محسوب می‌شود و احساس تعلق را پایین می‌آورد. در کنار موضوعاتی مانند رخداد‌های اجتماعی که در بالا گفتم جنگ و تحریم جزو عوامل تهییج آدم‌ها به مهاجرت است. وقتی امکان دسترسی شما به بسیاری از منابع اطلاعاتی یا منابعی که برای شغل و درس لازم دارید یا منابعی که برای سلامتی نیاز دارید، کم می‌شود؛ همه می‌تواند از عوامل تسریع کردن مهاجرت باشد.

ما مدام اخباری در رابطه با تورم کشور‌های اروپایی، متاثر از جنگ روسیه با اوکراین یا اخباری از تاثیر تغییرات اقلیمی در کشور‌های پیشرفته می‌شنویم. آیا با وجود چنین اخباری که این‌طور القا می‌کند که وضعیت جهان هم چندان خوب نیست باز هم مهاجرت موفقیت است؟ آیا همه ویژگی‌های مقصد جذاب است؟ آیا هزینه‌ها به منافعی که به دست می‌آورند، می‌ارزد؟

حس روانی جامعه این را به مخاطب تلقین می‌کند که رفتن به ماندن می‌ارزد. واقعیت این است که در شرایط نارضایتی ما جاذبه‌های مقصد را بیشتر و جاذبه‌های مبدا را کمتر می‌بینیم. بنابراین یک واقعیتی وجود دارد که هزینه‌ها را کمتر می‌بینیم و هزینه‌انگاری از مهاجرت پایین به نظر می‌رسد. اما برخی که با چشمان باز می‌روند و از مهاجرت راضی هستند یک دلیل عمده دارند و آن این است که در زندگی به یک‌سری کیفیت‌ها دست پیدا می‌کنند که این کیفیت‌ها لزوما به معنی این نیست که همه چیز را به دست می‌آورند. یکی از مهم‌ترین کیفیت‌ها، حکمرانی خوب است.

موضوع حکمرانی یکی از دافعه‌های جدی جامعه ما است. کشور‌های توسعه یافته و دموکراتیک ویژگی‌هایی در حکمرانی دارند که ما نداریم. شرایط اقتصادی و ثباتی را ایجاد می‌کنند که ما نداریم. یک‌سری عوامل زیربنایی توسعه‌ای را ایجاد می‌کنند که شما ناخواسته در آن نفس می‌کشید. یعنی ممکن است شما هزینه زیادی بدهید، شغل ثابتی نداشته باشید یا مشاغل پایینی را برای چند سال داشته باشید تا به شغل اصلی برسید، اما یک زیربنا‌هایی را برای شما اعم از بیمه، خدمات و نظام سلامت، نظام مسکن به عنوان رفاه حداقلی ایجاد می‌کند. البته مهاجرت داریم تا مهاجرت و مهاجرت‌های اجباری مانند پناهندگی فضای متفاوتی دارد. در مهاجرت اختیاری واقعیت این است که کیفیت زندگی و عوامل زیربنایی که حکمران دراختیار شما قرار می‌دهد مهم است.

از طرفی شرایط فرهنگی و اجتماعی مهم است. یکی از مهم‌ترین دافعه‌های ما بی‌انگیزگی است. بی‌انگیزگی که ناشی از کوتاه بودن افق و نداشتن آینده است. اینکه حس می‌کنید هیچ چیز از آینده برای شما محاسبه‌پذیر نیست و همه چیز با ریسک همراه است؛ این به نوعی عاملی برای بی‌انگیزگی است، چون هیچ نوع برنامه‌ای برای فردا نمی‌شود داشت و این نداشتن برنامه برای بسیاری از زندگی‌ها و کسانی که یک تمکن خوبی از زندگی می‌خواهند آزارنده است. وقتی شما افق نداشته باشید و بی‌انگیزه باشید خودبه‌خود جاذبه کشور مقابل برای شما افزایش پیدا می‌کند.

ما در کشور با جنگ داخلی و خارجی روبه‌رو نیستیم، هنوز با قحطی گسترده روبه‌رو نشدیم، البته همه از آثار تورم و گرانی هم مطلع هستیم. با این اوصاف، اما بازهم شاهد این موج مهاجرت هستیم. آیا مهاجرت ایرانی‌ها ویژگی‌هایی متفاوت از موج مهاجرت از برخی کشور‌های خاورمیانه دارد؟

چیزی درباره ایرانی‌ها می‌گویند که سختی‌ها نیست که آن‌ها را از پا درمی‌آورد. حس تحقیر و از دست رفتن کرامت انسانی است که ایرانی‌ها را می‌آشوبد. مهاجرت هم همین است. جدای از رسیدن به رشد و کیفیت بیشتر، برخی از کسانی که مهاجرت می‌کنند، به خاطر احساس تحقیر دست به مهاجرت می‌زنند. موضوعات اقتصادی و دارایی‌ها این روز‌ها بسیار در مهاجرت اثرگذار است. آمار بانک جهانی در رابطه با مسکن می‌گوید ساکنان کشور توسعه یافته با حقوق پایه باید بتوانند زیر 8 سال صاحب خانه بشوند. ما در یک دوره‌هایی 12 سال برای خانه‌دار شدن زمان می‌خواستیم، اما الان برای خانه‌دار شدن 35 سال زمان می‌خواهیم (برای یک خانواده با درآمد متوسط، دهک‌های پایین را شامل نمی‌شود) و این یعنی احساس تحقیر یعنی بی‌آینده بودن و بی‌انگیزه بودن. اسلاونکا دراکولیچ در کتاب کافه اروپا می‌گوید؛ جایی که انگیزه ندارید، جایی که شما امکانی برای ساختن آینده ندارید و همان چیزی که دارید را مصرف می‌کنید آن کسی که می‌ماند و مهاجرت نمی‌کند خرده خرجی می‌کند و کار‌های کلان نمی‌کند. سرمایه‌گذاری نمی‌کند. عامل رشد اقتصادی نمی‌شود. روزخرجی می‌کند. کاری که می‌تواند را انجام می‌دهد.

آن کسی که کمی بیشتر از این خرده‌خرجی‌ها پول دارد سرمایه و علم دارد و در حاشیه مانده، دنبال جایی است که برود و سرمایه اجتماعی و انسانی و اقتصادی خود را شکوفا کند. درواقع به این دلایل است که مردم از ایران می‌روند نه به این دلیل که مهاجرت ساده است. اینکه مقصد جاذبه دارد به معنای نبود سختی نیست. طبیعتا شما در کشور‌های دیگر شهروند درجه یک نیستید. در کلان‌شهر‌هایی که مهاجرپذیر است شرایط فرق دارد، اما در شهر‌های اروپایی شما همیشه شهروند درجه دوم می‌مانید. مخصوصا حالا که در کشور‌های امریکا و اروپایی ماجرای اسلام‌هراسی و بحث تروریسم است و یک نگاه بدی به کشور‌های خاورمیانه وجود دارد. بنابراین این‌ها شاید برای بعضی احساس تحقیر ایجاد کند. بعضی که گرایش وطن‌دوستانه، ملیت‌خواهانه یا اسلام‌گرایانه دارند این چیز‌ها را می‌بینند و رنج می‌برند. اما برخی خودشان را با کشور مقصد همخوان می‌کنند. مساله‌ای نیست که بخواهیم کلی بگوییم، اما باید همه عوامل تاریخی، اقتصادی و اجتماعی را کنار هم ببینیم.

آیا حاکمیت از مهاجرت اصناف و اقشار مختلف مردم احساس خطر می‌کند؟ چرا ما از طرفی با نقل‌قول‌هایی طرف هستیم که مردم را از کشور می‌راند و از طرفی با شعار‌هایی مواجه هستیم که از رسیدن به قله می‌گوید و می‌خواهد به مردم احساس امیدواری دست‌کم اقتصادی بدهد. سیاست و رویکرد کلی نظام در رابطه با مهاجرت را چگونه می‌بینید؟

من فکر نمی‌کنم شعار‌هایی مانند به قله نزدیک هستیم را برای کسانی که هوای مهاجرت به سر دارند گفته باشند. من باورم این است که اگر حاکمیت با مهاجرت مساله داشت امسال دست‌کم 6 هزار پزشک از ایران مهاجرت نمی‌کرد، آماری آمده که بالای 80 درصد رتبه‌های خوب رشته‌های ریاضی و فنی و اغلب المپیادی‌های ما در ایران زندگی نمی‌کنند. رتبه‌های خوب تازه قبول شده در دانشگاه، با سودای مهاجرت انتخاب رشته کرده و وارد دانشگاه می‌شوند. کسی که با این کیفیت مهاجرت می‌کند، می‌گوید در نظام جهانی من هر جا باشم خدمت می‌رسانم. من مریم میرزاخانی می‌شوم و در هر کجای دنیا به علم خدمت می‌کنم. واقعیت، اما این است که ما زیرساخت‌ها را نساختیم. نگاه حاکمیت یک نگاه ایدئولوژیک است. در این نگاه آن کسی همراه است که با آن ایدئولوژی همخوان باشد، آن کسی در متن است که هم از منظر سیاسی هم از منظر قومیتی هم از منظر مذهبی هم نژادی در آن ایدئولوژی حاکم بگنجد.

برای آن‌ها رفتن معنادار نیست و باید آن‌ها را نگه داشت. آن‌هایی هم که نزدیک به این متن هستند را باید نگه داشت. اما کسانی که به حاشیه رانده شده‌اند و حاکمیت آن‌ها را به حاشیه رانده است با انواع روش‌ها مانند ستاره‌دار کردن در فضای دانشگاه، انواع لایحه‌ها، محدودیت پلتفرم‌ها، فیلترینگ و... موضوع مورد توجه حاکمیت نیستند. این‌ها نشان می‌دهد حاکمیت در حال به حاشیه راندن یک عده است. می‌گویند اگر نمی‌خواهید جمع کنید و بروید و ما این را به زبان‌های مختلف شنیده‌ایم. به نظر می‌رسد حاکمیت هیچ مشکلی با رفتن آدم‌ها ندارد و فکر می‌کند اگر این‌ها بروند موفق می‌شوند و برای همین ممنوع‌الخروجی ایجاد می‌کند. انگار که ماندن در وطن برای بعضی مانند زندانی شدن است. برای اینکه حاکمیت فکر می‌کند شما در حاشیه هستید و می‌خواهد شما را در حاشیه نگه دارد. از این منظر به نظر نمی‌رسد حاکمیت علاقه‌مند باشد کسانی که در تعارض با ایدئولوژی آن‌ها هستند را در جامعه نگه دارد.

از یک طرف نگاه می‌کند که با مشکل و معضل پیری و سالمندی مواجه است. آرام آرام پنجره جمعیتی در حال بسته شدن است و خروج متخصصان را می‌بیند؛ حالا چکار می‌کند؟ نمی‌گوید نروید؛ می‌آید سیاست‌های جمعیتی را می‌گذارد و می‌گوید آن‌ها که با ما هستند جهاد فرزندآوری بکنند. انواع سهمیه‌ها را می‌گذارد، به سهمیه‌های پزشکی و دندانپزشکی نگاه کنید که زیاد شده است. با انواع این سهمیه می‌خواهد جایگزین متخصصین را ایجاد کند. به دنبال حل و رفع عواملی که موجب کم شدن مهاجرت می‌شود، نیستند. دنبال جایگزینی آن‌هایی هستند که رفته‌اند. به نظر می‌رسد سیاست‌های حاکمیتی بیشتر به دنبال جایگزینی است و علاقه‌مندی به مهاجرت کسانی که با بدنه سخت قدرت متمرکز مشکل دارند. خوشحال می‌شوند که این آدم‌ها بروند، چون می‌توانند جمعیت را با بدنه جوان حلقه‌های خودی جایگزین کنند. البته راه به جایی نمی‌برد. می‌دانیم که کیفیت‌های علمی در این شرایط تغییر می‌کند. می‌دانیم که آدم‌ها وقتی متخصص می‌شوند نگاه‌شان تغییر می‌کند. تضاد‌های ایدئولوژیک بیشتری پیدا می‌کنند. چرخش‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خواهند داشت. با همه این اوصاف این داعیه را دارد که نیازی به مابقی ندارد.

یکی از جامعه‌شناسان نوشته‌ای را در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرده بود که در آن پیک مهاجرت فعلی را اثر ذهنی رسیدن به نقطه بی‌بازگشت می‌دانست. افرادی که تصور می‌کنند تلاش‌های آن‌ها برای تغییر رویه‌های حاکمیتی به بن‌بست خورده است و کشور دیگر توان اداره خود و استفاده از منابع برای جبران خسارت‌ها را ندارد. واقعا ما به نقطه بی‌بازگشت رسیده‌ایم؟

اگر کلی بخواهم به عنوان یک شهروند ایرانی جواب بدهم تاریخ ما مملو از این فراز و فرود‌ها است. آدم‌هایی که به قول دکتر فراستخواه کنشگران مرزی ما بودند سختی‌هایی بیش از این را برای حفظ وطن تحمل کردند. به عنوان یک فرد مهاجرت برای من ارزش نیست، به نظر من ماندن و ساختن مهم است. اگر فردی کنشگر است باید بماند و این وضعیت را به نفع جامعه و وطن تغییر بدهد. اما همه کنشگر نیستند. البته چند مدل مهاجر داریم. ما یک مهاجران سیاسی دایمی داشتیم که از قبل انقلاب و تا بعد از آن رفتند. اما حرف ما این است که حاشیه‌نشینان ما بسیار زیاد شدند. حاشیه‌نشینان سیاسی ما آرام آرام زیاد شدند.

یک‌سری مهاجرت‌ها علمی است که همیشه بوده است و خیلی به نهاد‌ها و زیرساخت‌های علمی و توسعه‌ای مربوط بوده است. کسانی که مهاجرت علمی داشتند فرض می‌گرفتند اگر موقعیت علمی داخل کشور بود برمی‌گردم و کار می‌کنم؛ بسته به شرایط بوده و گاهی هم در این حوزه مهاجرت معکوس داشته‌ایم. در هر صورت ما همیشه روندی از مهاجرت را داشتیم. سال 1378 ما یک پیمایش ملی در دانشگاه انجام دادیم. سوال این بود که اگر شرایط برای شما مهیا باشد مهاجرت می‌کنید یا خیر؟ پاسخی که ما گرفتیم در آن سال 67 درصد می‌گفتند حتما مهاجرت می‌کنند. نزدیک 20 درصد گفتند اصلا مهاجرت نمی‌کنند. در مجموع چیزی حول و حوش 67 درصد علاقه به مهاجرت وجود داشت. در سال 1402 با دانشجو‌هایی که حضور دارند آمار میل به مهاجرت نزدیک به 90 درصد است. این تعداد زیاد شده است. اما اتفاق جدیدی که امروز درباره‌اش زیاد می‌گویند مهاجرت مشاغل هستند. وقتی آرایشگر و مکانیک و استارت‌آپی می‌رود، می‌شود بی‌انگیزگی در ماندن را بیشتر رصد کرد.

موضوع اشتغال در رشته‌های مختلف زمینه مهاجرت شده است، مهاجران تا پیش از این بیشتر برای دریافت علم یا خدمت از کشور مقصد مهاجرت می‌کردند، اما حالا زمینه، شرایط، درآمد و تبعات اشتغال در اینجا برای برخی سنگین‌تر از مهاجرت شده است. به عنوان مثال در یک‌سری رشته‌ها به خصوص در فضای علوم انسانی می‌بینید، پتانسیل کار‌های بین‌المللی وجود دارد، اما در صورت انجام دادن انگ جاسوسی می‌خورید. به نوعی نه در وطن جای پژوهش وجود دارد نه در خارج پس تصمیم می‌گیرید از ایران بروید. یا می‌شود مشکلاتی که برای استارت‌آپ‌ها درست می‌کنند مثال زد. جوانانی که به صورت جدی شروع می‌کنند به کار، اما با انواع محدودیت‌ها مواجه می‌شوند، متاسفانه نقل‌هایی هم می‌آید که می‌گویند باید استارت‌آپ‌ها را برای خودمان کنیم این‌ها همه فضای بدی برای این مشاغل ایجاد می‌کند.

چرا اولین کشوری که مهاجرپذیر شده امارات است، چون پول خوبی می‌دهند، نزدیک هستند، خصوصا در فضای آی‌تی و برنامه‌نویسی شما با شرکت‌های مرتبط با آی‌تی مصاحبه کنید، می‌بینید بزرگ‌ترین آن‌ها معضل مهاجرت نیروی انسانی است، چون ارزش مادی کار این اصناف و دستمزدی که در کشور‌های دیگر می‌گیرند سطح بسیار متفاوتی دارد. آرام آرام این وضعیت به مشاغل پایه رسیده است. حتی به مشاغل خدماتی رسیده است. یعنی شما حاضرید در کشوری غریب راننده شوید، اما در کشور خودتان این کار را نکنید. البته به شرط اینکه شرایط مهاجرت را داشته باشید.

وضعیت اقتصادی اصلا قابل مقایسه نیست. حالا در میان اعضای هیات علمی دانشگاه‌ها در رشته‌های مختلف به صورت سالانه اساتید زیادی به اسم فرصت مطالعاتی از کشور می‌روند در مرحله بعدی می‌گویند مرخصی بدون حقوق می‌خواهند و درنهایت دیگر بر نمی‌گردند. آن استاد با خودش می‌گوید به نظر چیزی درست نمی‌شود، ارزش پول ملی را نگاه کنیم. اقتصاد رانتی و فساد و وضعیت غیرشایسته سالارانه را نگاه کنیم. حتی یک راننده امکان تحرک عمودی در مهاجرت دارد، اما اینجا این امکان را نمی‌بیند. حس می‌کند کسی به او نگاه نمی‌کند. بنابراین وقتی چنین فضایی دارید می‌بینید دیگر ماندن نمی‌صرفد. متاسفانه دامنه و تنوع مهاجرین خیلی زیاد شده است.

به نظر شما نهایت این داستان چیست؟ آیا می‌شود با این وضعیت کشور را اداره کرد؟ وقتی شاهد متخصصین سهمیه‌ای هستیم و حاکمیت هم برای متخصصان خود آن ارزشی که شایسته آن هستند را قائل نمی‌شود؛ سال‌های آینده با چه چیزی روبه‌رو هستیم؟

یک زمانی فرار مغز‌ها داشتیم، اما حالا شاهد فرار انگیزه‌ها هستیم و آرام آرام داریم به سمت فرار انگیزاننده‌ها پیش می‌رویم. وقتی خود به خود انگیزه و امید از جامعه رخت ببندد، جامعه از درون تهی می‌شود. با ادامه این وضعیت کسانی که در متن هستند و مانده‌اند و احساس فراخی مکان دارند هم احساس خوبی نخواهند داشت، چون از فضای جامعه دور می‌افتند. ما دیگر پشت در‌های بسته نیستیم. وقتی مدام کسانی از متن به حاشیه رانده می‌شوند و متن کوچک و کوچک‌تر می‌شود می‌رسیم به جایی که این حاشیه‌ها به متن تبدیل می‌شوند یا متن خود را خواهند ساخت و لاجرم این اتفاق خواهد افتاد. اگر در لحظه ببینیم همه‌چیز در شرایط فعلی سیاه است، اما وقتی تاریخی نگاه می‌کنیم یک‌سری از عوامل مهاجرت جایگزین و عوض شده است. به عنوان نمونه قبلا سبک‌های زندگی و فشار‌های عوامل خانوادگی بود، اما الان نیست.

ما زمانی مهاجرت کارگران را داشتیم که الان به آن صورت شاهد آن نیستیم و مهاجرت مغز‌ها و انگیزه‌ها را می‌بینیم. وقتی به آینده نگاه کنیم به نظرم روزی می‌رسد که به عنوان مثال در نبود پزشک مجبور خواهند شد در‌ها را باز کنند. ما در آینده شاهد سیاست‌های شکست خورده خواهیم بود و به عقب برخواهیم گشت. اما این اتفاق کند خواهد افتاد طوری که شاید جان خیلی‌ها قربانی شود و عده زیادی بروند. اما این وضعیت نخواهد ماند و نمی‌تواند بماند. شما نه می‌توانید طالبانی شوید، نه کره‌شمالی خواهید شد حتی اگر بخواهید. وقتی روند تاریخی را نگاه می‌کنید می‌بینیم ما مدام در چنین وضعیتی بوده‌ایم و یک عده در برابر چنین فشار‌هایی ایستادگی کردند. من به عنوان یک جامعه‌شناس محکوم هستم به امیدواری و باید بگویم اگر تاریخی نگاه کنیم این‌گونه نخواهد ماند و تغییراتی رخ می‌دهد. این حاشیه‌ها می‌آیند متن خود را می‌سازند و تغییر و تحولات جدی رخ خواهد داد کما اینکه در مورد سبک زندگی شاهد این هستیم. تاریخ ایران فراز و فرود زیاد داشته است ما بسیار به عقب برگشتیم، جلو رفتیم دوباره به نقطه ابتدایی رسیدیم، اما این‌طور نبوده که به نقطه بسیار منفی برسیم.

از میان اخبار

برای خروج نخبه‌ها از کشور فرش قرمز پهن کرده‌ایم

فرار متهم از چنگ دو سرباز خاطی