شنبه 10 آذر 1403

موسیقی سنتی و فاخر ما دچار سردرگمی است / ای‌کاش خوانندگان موسیقی کلاسیک ایرانی، در کنار آثار پاپ، زمانی را به اجرای ردیفی و دستگاهی اختصاص دهند

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
موسیقی سنتی و فاخر ما دچار سردرگمی است / ای‌کاش خوانندگان موسیقی کلاسیک ایرانی، در کنار آثار پاپ، زمانی را به اجرای ردیفی و دستگاهی اختصاص دهند

«قسمت مهم موسیقی ما موسیقی تک‌نوازی و ارائه شعر است که نباید اجازه دهیم از بین برود؛ اما از آنجایی که ما ایرانی‌ها گروه‌نوازی را بیشتر دوست داشتیم، آن‌قدر به آن اهمیت دادیم که آرام‌آرام با بزرگ شدن گروه‌های موسیقی، موسیقی سنتی به موسیقی پاپ تبدیل شد. ای‌کاش خوانندگان خوب موسیقی کلاسیک ایرانی، در کنار آثار پاپی که اجرا می‌کنند زمانی را هم به اجرای ردیفی و دستگاهی - بدون ترس از اینکه...

سمیه تاج‌الدین:24 سالگی به ایتالیا رفت تا در شهر فلورانس دوره تکمیلی نقاشی‌اش را بگذراند؛ با آن‌که تحصیلاتش در نقاشی و «اتوموزیکولوژی» را تمام کرد اما در ایتالیا ماند و به موسیقی ایرانی مشغول شد، او تنها نوازنده‌ی است که در ایتالیا موسیقی ایرانی تدریس کرده و کنسرت برگزار می‌کند. او یک گروه موسیقی ایتالیایی تأسیس کرد که در آن تمام اعضای گروه با سازهای ایرانی (تار، سه‌تار و...) موسیقی ردیفی می‌نوازند و فارسی می‌خوانند.

پژمان تدین در دو سال گذشته روی یک پروژه جدید کار کرد، او برای اولین بار بر اساس ردیف میرزاعبدالله زیر نظر استاد «داریوش طلایی» عودنوازی کرد، کاری که دو سال زمان برد و نتیجه آن تولید و انتشار آلبوم «ردیف میرزا عبدالله» در ایتالیا شد. دانشگاه ساپینزای ایتالیا از این آلبوم رونمایی کرد و به خاطر سال‌ها فعالیت هنری از استاد داریوش طلایی تجلیل به عمل آورد. داریوش طلایی در شهرهای ونیز و رم ایتالیا به دعوت مرکز مطالعاتی cini ونیز، دانشگاه ساپینزا و مرکز آرشیو موسیقی ایتالیایی شهر رم کنسرت و سمینار موسیقی ردیفی ایرانی برگزار کرد. به این بهانه از با پژمان تدین به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می‌خوانید.

لطفاً درباره‌ی کتاب استاد داریوش طلایی و نحوه‌ی کار با او توضیح دهید؟

ردیف میرزا عبدالله برای تار و سه‌تار اجرا شده است که طی همکاری با استاد طلایی ردیف میرزا عبدالله برای اولین بار با عود نواخته شد. کاری که پیش‌تر انجام نشده بود. پیش‌تر ردیف عود بر اساس آموزه‌های استاد ابوالحسن صبا بود که استاد نریمان آن را اجرا کرده بود که تفاوت زیادی با ردیف میرزا عبدالله دارد؛ طی دو سال با داریوش طلایی در ارتباط بودم و شروع به ضبط ردیف بر اساس کتاب او کردم. هر دستگاهی که تمام می‌شد، برای او ارسال می‌کردم و او هم تصحیح می‌کرد.

به نظر من کتاب آموزشی و تحلیلی ردیف میرزا عبدالله استاد طلایی با روشی دیگر برای یادگیری ردیف مناسب‌تر از نمونه‌های مشابه است؛ چرا که بر اساس دانش او ردیف ساده‌سازی شده است و برای محققین بسیار مناسب‌تر است. همچنین به خاطر اینکه ردیف حتماً باید به روش سینه‌به‌سینه آموزش داده شود، این کتاب کمک شایانی است به ثبت شالوده‌ی اصلی ردیف. سپس توسط استادان، ظرایف دیگر ردیف را که نمی‌توان با خط نت نوشت، آموزش دهند.

همیشه معلم‌ها و اساتید خوب، مطالب را به‌سادگی یاد می‌دهند تا برای دانش‌آموز و دانشجو قابل‌فهم باشد؛ در ردیف میرزا عبدالله به روایت استاد طلایی هم همین‌طور است. او بعد از سال‌ها کار روی ردیف توانسته است مطلب اصلی را با آنالیزی دقیق از لحاظ جمله‌بندی به‌صورت ساده ارائه کند. بدون اینکه لطمه‌ای به شالوده‌ی اصلی ردیف وارد شود. همان کاری که استاد نورعلی برومند به‌نوعی دیگر انجام داد. برومند می‌گوید «این ردیف را بر اساس سلیقه‌ی خودم و سلیقه‌ی آن روز جامعه و بر اساس برداشت شخصی خودم مرتب کردم.» هر استادی یک زمانی اجازه پیدا می‌کند که بر اساس سلیقه‌ی خود در موسیقی دخل و تصرف داشته باشد که جامعه‌ی موسیقی آن را می‌پذیرد. مثلاً استاد کسایی یا صبا قطعاتی را به ردیف اضافه کردند. این اساتید می‌توانند؛ زیرا مراحلی را طی کرده‌اند که بر اساس ادراکشان نتیجه‌گیری کرده‌اند که می‌توانند تغییراتی ایجاد کنند. همین امر باعث می‌شود ردیف ایرانی همیشه زنده بماند و تکراری نباشد.

استادان قدیمی از شجریان و مشکاتیان، لطفی و علیزاده و طلایی... نسلی هستند که آرام‌آرام دارند پیر می‌شوند؛ برخی هم دیگر نیستند. این‌ها کسانی هستند که موسیقی اصیل ایرانی را از استادان خیلی خوبی فرا گرفتند. مثل شهناز، دوامی، هرمز، فروتن و... تمام این افراد سن کمی داشتند و استادان آن‌ها مسن بودند. این‌ها نسلی بودند که توانستند موسیقی ردیف ما را زنده نگه‌دارند. البته ما بین این دو نسل نسلی دیگر و بسیار مهم هم داشتیم؛ مثل استادانی چون کسایی، یاحقی، پایور و... که آن‌ها هم تحت تأثیر استاد صبا موسیقی دستگاهی و ردیفی را زنده نگه داشتند. ولی ردیف آن‌ها به‌روزتر شد و مطابق با سلیقه‌ی دوران پهلوی بود. به‌عبارتی‌دیگر صبا ردیف قاجاری را به ردیف دوران پهلوی تبدیل کرد که بسیار هم کار زیبایی ست.

قبل از انقلاب با به وجود آمدن رادیو، موسیقی ردیفی قاجاری داشت کاملاً به موسیقی دستگاهی دوره‌ی پهلوی تبدیل می‌شد که عادی و به نظر من درست هم بود. ولی گنجینه‌ی ردیف نسل‌های پیش داشت فراموش می‌شد که استادانی چون لطفی، علیزاده و طلایی که در مرکز حفظ و اشاعه‌ی موسیقی بودند تحت آموزش اساتیدشان - که از آخرین بازماندگان موسیقی قاجاری و اوایل پهلوی بودند - تلاش کردند تا موسیقی ردیفی اواخر قاجار نیز از بین نرود. به نظر من این دو سلیقه، ردیف قاجاری و دوره‌ی پهلوی را نباید با هم مقایسه کنیم و هر کدام را باید به‌عنوان روند تدریجی تغییر ردیف به رسمیت بشناسیم. اتفاقاً تفاوت در داشتن ردیف‌های زیاد به روایت‌های زیاد باعث زنده ماندن موسیقی دستگاهی ما می‌شود.

متأسفانه در ایران این مشکل وجود دارد که ما در هر دوره‌ی تاریخی فقط دنبال یک نوع موسیقی می‌رویم و از سایر مکاتب هنری باز می‌مانیم و آن را فراموش می‌کنیم. مثلاً زمانی فقط موسیقی رادیو و سبک اساتیدی مثل عبادی یا شهناز یا شریف یا حتی برنامه‌ی گل‌ها مهم بود و توجهی به موسیقی مانده از دوران قاجار نمی‌شد. در دوره‌ی بعدی بسیاری از همین اساتید رادیو را فراموش کردیم و بیشتر به ردیف میرزاها پرداختیم. الآن در دوره‌ای هستیم که موسیقی سنتی و فاخر ما دچار سردرگمی شده، انواع موسیقی‌های پاپ با کیفیت پایین و تقلیدی از دنیای غرب رواج پیدا کرده تا جایی که تمام خوانندگان موسیقی کلاسیک ایرانی به خواندن ترانه‌های پاپ روی آورده اند با استمرار این شرایط موسیقی سازی و آواز ما فراموش می‌شود.

در دوره‌ای یک نوازنده با یک خواننده روی سن می‌رفتند و موسیقی اصیل ایرانی اجرا می‌کردند. الآن این تک‌نوازی‌ها کم شده است. مثلاً استادان موسیقی مانند شجریان یا لطفی با یک نوازنده روی سن می‌رفتند. استاد لطفی به این مسئله واقف بود و معمولاً خودش با یک تنبک‌نواز روی سن می‌رفت. افرادی مثل استاد طلایی هم دارند روی همین قسمت کار می‌کنند. در کنسرتی که در ایتالیا داشت. قسمت اول خودش تک‌نوازی کرد. نزدیک به 400 نفر گوش می‌کردند. 20 دقیقه سه‌تار می‌زد. جمعیتی که آمده بودند می‌خواستند صدای تک سازها را گوش کنند؛ زیرا دنبال یک صدای خاص بودند. در ایتالیا یک استاد از هند با یک سیتار می‌آید و تکنوازی می‌کند.

قسمت مهم موسیقی ما موسیقی تک‌نوازی و ارائه شعر است که نباید اجازه دهیم از بین برود؛ اما از آنجایی که ما ایرانی‌ها گروه‌نوازی را بیشتر دوست داشتیم، آن‌قدر به آن اهمیت دادیم که آرام‌آرام با بزرگ شدن گروه‌های موسیقی، موسیقی سنتی به موسیقی پاپ تبدیل شد. ای‌کاش خوانندگان خوب موسیقی کلاسیک ایرانی، در کنار آثار پاپی که اجرا می‌کنند زمانی را هم به اجرای ردیفی و دستگاهی - بدون ترس از اینکه مخاطب کمی دارد - اختصاص می‌دادند. ما ایرانی‌های خارج از ایران که عاشق موسیقی ایرانی هستیم متوجه می‌شویم که موسیقی تک‌نوازی دارد از بین می‌رود.

با توجه به صدای گیرایی که از عود شنیده می‌شود متأسفانه در گروه‌های موسیقی عودنوازی کمتر مشاهده می‌شود. در واقع آن‌چنان که باید عود شناخته شده نیست. چرا؟

عود تقریباً از دوره‌ی صفوی از موسیقی ایرانی دور می‌شود. در دوره‌های مختلف سه ساز عود، قانون و چنگ از خانواده سازهای ایران دور می‌شوند، یکی از دلایل این اتفاق حرام بودن موسیقی است و تشدید این مسئله در دوره صفوی است، مشکلات دیگری پیش می‌آید؛ اما موسیقی راه خود را از به شیوه‌های متفاوت از جمله تعزیه ادامه می‌دهد؛ بنابراین یک‌سری سازها باقی می‌مانند که به دوران قاجار می‌رسند. اگر دیده باشید در دوران قاجار اولین عکس‌هایی که می‌بینیم در آن تار و سه‌تار است و کمانچه و سنتور؛ اما دیگر از عود، قانون و چنگ خبری نیست. حدود دویست سیصد سالی عود نبوده است؛ تا اینکه در اواخر پهلوی آرام‌آرام عود وارد موسیقی می‌شود. استادان عبدالوهاب شهیدی و نریمان نقش مهمی را در برگرداندن دوباره‌ی عود به موسیقی ایرانی داشتند.

عود سازی ایرانی است. بزرگان عود نواز دنیا نیز قبل از اسلام بیشتر ایرانی بودند. نقاشی‌ها و کاسه‌های سفالی، مسی، مفرغی و... نشان‌دهنده‌ی این موضوع است. بعدازاین همه سال دوباره عود بازگشت؛ اما بیشتر خواننده‌های ما ترجیح می‌دهند با سازهای دیگر بخوانند.

عود به‌عنوان ساز بم در گروه‌های موسیقی بیشتر کاربرد دارد. ردیف تار و سه‌تار را می‌توان با عود اجرا کرد. البته مشکلاتی هست که باید یک سری از تکنیک‌ها را تغییر داد.

گفته می‌شود که بربط و عود با هم تفاوت دارند؛ اما هیچ‌گونه مدرکی برای این تفاوت هنوز نداریم. در رساله‌های قدیمی اندازه‌ها به‌صورت دقیق مشخص نشده است. در این چند دهه عود عربی از لحاظ سوناریته به سلیقه‌ی ایرانی‌ها خیلی خوش نمی‌آمد. برای همین تغییراتی در ساخت آن طی سال‌های اخیر ایجاد شد تا با صدادهی مطلوب به گوش ایرانی نزدیک شود؛ ولی این صدادهی از سلیقه‌ی جهانی عودنوازی کمی دور شده است. اغلب دیده‌ام که نوازندگان عود دیگر کشورها خیلی از صدای نرم بربط ایرانی لذت نمی‌برند و بیشتر صدای تثبیت شده‌ی عود کشورهای عربی یا ترکی را ترجیح می‌دهند. البته این امری است سلیقه‌ای. امروز عود یک ساز جهانی است و در تمام کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و سواحل مدیترانه و حتی اروپا اجرا می‌شود. در اجرای این ردیف سعی کردم با استانداردهای یک عود کلاسیک ساز بزنم. عودی که به گوش افراد خارجی هم خوش بیاید.

اسم‌گذاری‌های عود به عود عربی، ایرانی یا ترکی به لحاظ شکل و ساختار آن اطلاق می‌شود یا علت دیگری دارد؟

عود ایرانی را بربط می‌گویند. بربطی که طرح آن را استاد ابراهیم قنبری مهر با همکاری حسین بهروزی نیا این ساز را احیا و وارد جامعه‌ی موسیقی ایران کرد. دسته‌ی این ساز بلندتر است و کاسه‌ای کوچک‌تر دارد. ولی صدای آن امروزه در ایران جا افتاده است. صدای عود کلاسیک عربی خشن‌تر است و صدای برخورد مضراب با سیم‌ها بیشتر شنیده می‌شود. ما ایرانی‌ها از آن خوشمان نمی‌آید و صدادهی نرم‌تری را ترجیح می‌دهیم. ولی در کشورهای دیگر کاملاً برعکس است. صدای برخورد مضراب با سیم‌ها آزار دهنده نیست. حتی از مضراب‌های سخت‌تری نیز استفاده می‌کنند که البته در هر فرهنگی تفاوت‌هایی هم در صدادهی وجود دارد.

بنابراین هر کشوری در دنیا سلیقه‌ی خودش را دارد. در ایران که عود وارد موسیقی شد سلیقه‌اش هم شکل گرفت؛ اما سؤال این است آیا این صدا را در یک جشنواره‌ی عودنوازی عربی می‌پسندند؟ باید این صدا جا بیفتد. ایرادی که برخی از نوازنده‌ها به عودی که من دارم می‌گیرند این است که صدایش ایرانی نیست. من به فکر صدای ایرانی آن نبودم بلکه هدفم این است که ردیف ما در کشورهای دیگر نیز معرفی شود با صدادهی آشنا با گوش آن‌ها. من دقت کرده‌ام اروپاییانی که می‌خواهند ردیف ما را یاد بگیرند صدای عود را نسبت به تار و سه‌تار ترجیح می‌دهند. چراکه مخصوصاً در سه‌تار ارتعاش دیگر سیم‌های دست باز ساز به‌صورت هم‌زمان با ملودی اصلی ردیف باعث سردرگمی‌شان می‌شود.

در واقع چنین می‌شود برداشت کرد که تکنیک‌نوازی ایرانی را که شاید ارتباط جهانی‌اش کمتر است کم شده و هسته مرکزی و ایده‌ی اصلی ردیف دستگاهی را برجسته کردید تا برد بیشتر منطقه‌ای و جهانی داشته باشد.

همان‌طور که گفتم من بر اساس کتاب نت‌نویسی تحلیلی استاد طلایی بر اساس ردیف میرزا عبدالله عود زدم. در این کتاب تزئینات اضافی کم شده و شالوده‌ی اصلی ردیف نوشته شده است. علتش این است که در ردیف ساز ایرانی نمی‌توان همه‌چیز را نوشت. در اجرای ردیف هر استادی از استادی دیگر متفاوت است. استاد باید ریزه‌کاری‌ها را بعداً به‌صورت سینه‌به‌سینه آموزش دهد. همین مشخص کردن شالوده و اسلوب باعث می‌شود موسیقی ردیفی زنده بماند. کتاب داریوش طلایی هم از همین جهت اهمیت دارد.

بیشتر بخوانید:

تجلیل از داریوش طلایی در ایتالیا

صداوسیما در بسیاری موارد انتظارات حوزه‌ی موسیقی را پایمال می‌کند / «عود» ساز ایرانی است که اعراب از آن خود کردند

چه کسی گفته آوازخوانی زیر پل خواجو ممنوع است؟/ «آهنگ‌های نامتعارف» می‌خواندند جلوی‌شان را گرفته‌اند

شما در جریان قدمت آوازخوانی زیر پل خواجو هستید که این امر با استقبال مردم مواجه می‌شود؛ اما چندی پیش اجازه‌ی آوازخوانی داده نشد. علت را هم‌آوازهای ناهنجار گفتند. سؤال این است که زیر پل خواجو حتماً باید آواز سنتی خوانده شود؟ و دیگر اینکه ممنوعیت آوازخوانی چه آسیب‌هایی را به این سنت دیرینه می‌زند؟

همان‌طور که می‌دانید در سبک اصفهان صداها خیلی رسا و قوی بوده است. این‌ها مرهون آب روان زاینده‌رود زیر پل خواجو بود. آن‌ها زیر پل خواجو آواز می‌خواندند تا علاوه بر اینکه صدایشان قوی شود سبب اذیت و آزار مردم نشود. مثلاً استاد شجریان در کوه آواز می‌خواند تا صدایش باز شود. اصفهانی‌ها هم زیر پل خواجو می‌خواندند که صدایشان با صدای آب مخلوط شود.

این که چرا برای آوازخوانی درزیر پل خواجو ممانعت ایجاد کرده‌اند را نمی‌دانم اما این موضوع همیشه بوده است. این مشکل فقط مربوط به مذهب و این دوره نیست در تاریخ با موسیقی مشکل داشتیم. مسئله فرهنگی است. ما به واقع هنوز نمی‌دانیم کسانی که در گذشته آنجا آواز می‌خواندند، آیا از لحاظ اجتماعی خیالشان راحت بوده است یا نه؟ یا فقط به خاطر صدای آب و محو شدن صدای خودشان می‌خواندند؟ این یک سوی ماجرا است از سوی دیگر در آنجا محافل ادبی شکل می‌گرفت. تاج آنجا از سعدی می‌خواند. محفل هنری و ادبی در سطح بالا ایجاد می‌شد. اگر هنوز هم‌چنین محافل هنری پیدا شود و کسی جلویش را بگیرد، این اشتباه است؛ اما اگر اینجا منظورم زیر پل خواجو است تبدیل به مکانی شود که هرکسی بیایید و هر شعر بی‌ربط و بدی را به شکل ناهنجاری بخواند، کسی خوشش نمی‌آید. به‌طور مثال من می‌خواهم از صدای آب لذت ببرم؛ اما اگر موسیقی خوبی نشنوم، لذت نمی‌برم.

هر مکانی با یک‌جور موسیقی اُخت شده که باید همان هم اجرا شود و ادامه پیدا کند. اگر می‌خواهند موسیقی‌های دیگری مثل پاپ یا رپ اجرا کنند، جای دیگری اجرا کنند که با آن مکان سازگار باشد. چرا مکانی که با موسیقی سنتی و آواز ایرانی اخت شده و افراد خوش‌صدایی در آن می‌خواندند باید با موسیقی‌های دیگر خراب شود.

آیا این ممنوعیت به میراث فرهنگی ضربه می‌زند؟

وقتی آتشی روشن شود خشک و تر با هم می‌سوزند. وقتی ممنوعیتی انجام گیرد دیگر همه نمی‌توانند آنجا آواز بخوانند؛ حتی افرادی که آواز خوب می‌خواندند. ممکن است هم برعکس شود؛ یعنی یک ممنوعیت باعث شود قسمت مبتذل رشد کند. در چنین ممنوعیت‌هایی افراد هنرمند نمی‌روند بخوانند، بلکه ممکن است افرادی که کمترین بهره‌ی هنری را دارند آواز بخوانند؛ این امر باعث می‌شود این افراد بمانند و آثار هنری ناب و هنرمندان ممتاز فراموش شوند. کاری هنری، کار ظریفی است. شعر و ادبیات ما ظریف است. باید دنده‌پهن باشی که در چنین شرایطی دوام بیاوری. این است که نهادهای مسئول وظیفه دارند به هنر اصیل بها دهند. مثلا صداوسیما وظیفه دارد سراغ هنرمندانی برود که نمی‌خواهند در برنامه‌های آن شرکت کنند. باید اشتباهاتش را از آنان بپرسد. آن‌ها را راضی کند تا برگردند. از طرفی این مسائل در تمام دنیا هست که هنرمندان به خاطر اعتراض در برخی برنامه‌ها شرکت نمی‌کنند. باید صداوسیما با این افراد گفتگو کند.

جشنواره آوای خواجو که تبدیل به جشنواره موسیقی اصفهان شد، قرار است اردیبهشت‌ماه برگزار شود، شما اطلاعی در این خصوص دارید؟

خیر. اطلاعی ندارم؛ اما امیدوارم که هنرمندان خوب در آن شرکت کنند. اگر جشنواره بگذاریم و هنرمندان به خاطر اعتراض در آن شرکت نکنند جالب نیست. همه، هنرمندان این کشورند؛ اگر هم به مسئله‌ای اعتراض داشته باشند، باید به حرفشان گوش کرد. باید به این عرصه برگردند. اگر نیایند هنر از بین می‌رود. سینما، موسیقی، تئاتر، ادبیات از بین می‌رود. به هنرمندان نیاز هست. باید صحبت کرد. بحث و گفتگو کرد. تنها راهش همین است.

اگر آن‌ها برنگردند افراد دیگری می‌آیند که ارزش‌های هنری را ندارند؛ این‌گونه نسلی از بین می‌رود و نسلی دیگر جای آن‌ها می‌آید که این برای هنر خطرناک است. چرا که ممکن است هنری بروز پیدا کند که هنر مبتذلی باشد. وظیفه‌ی ما هنرمندان است که حواسمان به ادبیات و فرهنگ باشد که متأسفانه دارد آرام‌آرام از بین می‌رود. چند نفر از ما شعر حفظ هستیم؟

در گذشته زنان خواننده فعالیت می‌کردند و بعداز انقلاب صدای زنان شنیده نشد. عدم حضور زنان نه‌فقط به‌عنوان خواننده بلکه به‌عنوان نوازنده و اجازه فعالیت ندادن به آن‌ها چه اتفاقی را در حوزه موسیقی رقم می‌زند؟

نیم بیشتر جامعه ما خانم‌ها هستند. معتقدم مشکلات تمام دنیا را مردها درست کرده‌اند. اگر مسئولیت دنیا را خانم‌ها بر عهده می‌گرفتند وضع ما بهتر از این‌ها بود. این مشکل وجود دارد. با توجه به روند تاریخی ما درجایی هستیم که الآن به اینجا رسیدیم. نسبت به 20 سال پیش خانم‌ها در کنسرت‌ها شرکت می‌کنند. کارهای خوبی اتفاق افتاده است. باید به حرکت جامعه فرصت دهیم. شکی نیست اگر هنر از زن گرفته شود، هنر در جامعه از بین می‌رود. ولی اینکه باید به چه شکل و صورتی باشد، آن را عرف جامعه تصمیم می‌گیرد. شاید من موافق باشم و شاید حتی 90 درصد جامعه هم موافق باشند؛ اما مسیر و روند جامعه باید تصمیم بگیرد.

ثابت شده است که اگر بخواهیم مسئله‌ی فرهنگی را به‌زور جا بیندازیم خراب شده و لطمه می‌خورد. مثلا کاری که رضاشاه در مسئله کشف حجاب کرد به این موضوع لطمه زد. روند و حرکت یک جامعه است که سمت و سویی آن را مشخص می‌کند، این کار براساس تصمیم فردی نیست.

در واقع این‌طور می‌شود برداشت کرد که گاهی جهش داشتیم، اما بعد به‌صورت ارتجاعی به نقطه اول برگشتیم؟

متأسفانه ادبیات در اعتراض از بین می‌رود و جای آن را ادبیات دیگری می‌گیرد. ما در شرایط حساس سیاسی و فرهنگی هستیم که باید حواسمان به فرهنگمان باشد. ما که در کار فرهنگی هستیم باید به اصول فرهنگی که همه به آن اعتقاد داریم تأکید کنیم و اجازه ندهیم شعر و ادبیات ما از بین برود. نباید ادبیات و هنر به خاطر این مسائل از بین برود.

تلفیق موسیقی و نقاشی در نمایشگاهی که در ایتالیا برگزار کردید، کار جالبی بود. لطفاً از آن برایمان بگویید؟

همیشه دنبال رابطه‌ی بین رنگ و موسیقی بودم تا این رابطه را پیدا کنم. همیشه وقتی ساز می‌زدم به رنگ هم‌فکر می‌کردم؛ زیرا به ساز به‌عنوان رنگ نگاه می‌کنم. استودیویی در رم دارم که پر از ساز است و پر از رنگ. در این نمایشگاه روی نقاشی‌ها به‌صورت عملی سیم قرار دارد. وقتی به تابلوها دست می‌زنید صدا از آن بیرون می‌آید.

من اولین کسی بودم که در رم برای نابینایان نمایشگاه برگزار کردم. چون تابلو را لمس می‌کردند و صدای آن را می‌شنیدند. روی تابلوها سیم‌های ظریفی قرار دارد که کوک می‌شود. از دور که نگاه می‌کنی متوجه سیم‌ها نمی‌شوید. وقتی نزدیک می‌شوید، سیم را می‌بینید. وقتی روی آن دست می‌کشید صدایی بیرون می‌آید که متناسب با آن نقاشی هست.

از قدیم و در دوران صفوی رساله‌های متعددی درباره‌ی رابطه‌ی بین هنرها وجود دارد. همیشه دنبال این مسئله بودم که بین رنگ و صدا ارتباط پیدا کنم. اینکه قطعه بیات زند چه بویی دارد. یا چه رنگی دارد.

سیم‌هایی که روی نقاشی‌ها قرار دارد آهنگ خاصی دارند؟

بله. در برخی سیم‌ها فیکس شده است. البته ممکن است صدای خاصی هم نباشد؛ اما برخورد مخاطب است با یک شیء هنری. مهم این است کسی که به اثر نقاشی نگاه می‌کند از داخل آن صدا بشنود؛ یعنی خودش عامل ایجاد صدا شود. «لوچو فونتانا» نقاش ایتالیایی بود که نقاشی‌هایش را پاره می‌کرد. خیلی‌ها می‌گفتند می‌خواست اعتراض کند که این کار را می‌کرد؛ اما نه. این نبود. منظورش این بود که داخل نقاشی را دید. پشت نقاشی را دید. او از دید دیگری به این قضیه می‌نگریست. از زاویه‌ی دیگری نگاه می‌کرد. برای من مهم بود که بدانم آیا می‌شود از نقاشی صدا در آورد؟

قبلاً که در ایران دانشجو بودم پرسشنامه‌ای تهیه کردم که کدام رنگ، صدای ویولن دارد؟ از بین هزار نفر و پاسخ‌های آن‌ها به نتیجه‌گیری کلی می‌رسیدم.

تجربه هر کس متفاوت بود؟

اکثر آدم‌ها یک نظر داشتند. هم در فرم. هم در رنگ. به‌طور مثال گرافیک روی جلد کاست که پیش‌تر بود، مهم است. این امر باعث می‌شود آن اثر هنری در ذهن ماندگار شود. در ایران در این خصوص فعالیت‌های خوبی دارد انجام می‌گیرد. این را در طراحی جلد کتاب هم می‌توان دید.

علیزاده جزء کسانی است که تصویرسازی روی جلد کاست در برخی از کارهایش بسیار خوب بود. یا مثلاً کاست «شب سکوت کویر». مثل اینکه شما بوی خاصی را حس کنید و شما را به‌جای خاصی ببرد. این امر در طراحی‌ها هم می‌تواند منعکس شود که من از آن بهره بردم.

57249

کد خبر 1755881
موسیقی سنتی و فاخر ما دچار سردرگمی است / ای‌کاش خوانندگان موسیقی کلاسیک ایرانی، در کنار آثار پاپ، زمانی را به اجرای ردیفی و دستگاهی اختصاص دهند 2
موسیقی سنتی و فاخر ما دچار سردرگمی است / ای‌کاش خوانندگان موسیقی کلاسیک ایرانی، در کنار آثار پاپ، زمانی را به اجرای ردیفی و دستگاهی اختصاص دهند 3