میراث شوم حزب توده
حزب توده ماندگارترین و بدیمنترین فعالیت تشکیلاتی دوران معاصر ماست که میراث شومی برجا گذاشت.
میراث شوم حزب توده
علی سرزعیم
حزب توده ماندگارترین و بدیمنترین فعالیت تشکیلاتی دوران معاصر ماست که میراث شومی برجا گذاشت. یکی از آنها، سنت حمله به گوینده یک دیدگاه به جای نقد آن پیام است. روشی که حزب توده به کار میبرد آن بود که تلاش میکرد اعتبار گوینده را نزد دیگر مخاطبان آن پیام به شکلهای مختلف مخدوش کند تا شانس شنیده شدن یک پیام کم شود. به لحاظ منطقی درستی یا نادرستی یک پیام ربطی به شخصیت گوینده یک پیام ندارد اما به لحاظ تبلیغاتی انسانها بین اعتبار گوینده و صحت پیام رابطه ای برقرار میکنند یعنی اگر بدترین آدم روی زمین مثلا صدام، حرف درستی بزند، به لحاظ منطقی باید آن حرف درست را پذیرفت فارغ از اینکه گوینده شخصیت منفوری است. اما به لحاظ تبلیغی و روانشناسی تبلیغات مسئله اینگونه نیست. انسانها به سرعت بین اعتبار گوینده و درستی یا نادرستی پیام پیوند قائل میشوند. به عنوان مثال فرض کنید صدام بگوید نباید مخالفان را سرکوب کرد! این حرف فارغ از اینکه صدام خود بدترین جنایات را در حق مخالفانش انجام داده درست است اما کسی این حرف را از زبان صدام نمیخرد. البته وقتی زمان بگذرد افراد پیام را مستقل از گوینده در نظر میگیرند.
این واقعیت که پذیرش یا نپذیرفتن یک پیام خصوصا در خیلی کوتاه مدت تابعی از اعتبار گوینده است مستمسکی برای سوءاستفاده میان هواداران حزب توده ایجاد کرد. آنها تلاش میکردند به بهانههای درست یا دروغین اعتبار کسانی که دیدگاههای مخالف را مطرح میکردند از بین ببرند و آنها را ترور شخصیت کنند. اینکه هیچ انسانی معصوم نیست و هر کس نقطه ضعف، خطا یا آسیبپذیریهایی دارد فرصتی فراهم میکرد تا با کنکاش در احوالات شخصی مخالفان، واقعیاتی را در مورد وی افشا کنند تا به زعم خود او را نزد دیگر مخاطبان منکوب کنند. معمولا پا را فراتر میگذاشتند و تهمتها، دروغها و امور ناروایی را به مخالف خود نسبت میدادند و وی ناخودآگاه در موضع دفاع قرار میگرفت و به جای اینکه از دیدگاه خود دفاع کند مجبور می شد انرژی و اهتمام خود را صرف دفاع از شرافت و سلامت نفس خود کند. این تکنیک شوربختانه کارآمد است زیرا ذهن مخاطب را از پیام منحرف میکند خصوصا وقتی پیام درست است و دست آنها از ایراد اشکال به آن خالی است.
یکی از معروفترین حربههای مورد استفاده هواداران حزب توده این بود که تلاش میکردند انگیزه خوانی کنند و چون هیچ کس واقعا نمی تواند ذهن کس دیگر را بخواند اقسام تصورات خود را به عنوان انگیزه اصلی به افراد منتسب میکردند. دکتر سروش در کتاب «ایدئولوژی شیطانی» فصلی در این رابطه دارد با عنوان «انگیزه یا انگیخته» و تمام حرف او این است که به جای تلاش برای انگیزه خوانی و افشای انگیزههایی که تصور می کنیم کشف کرده ایم بیاییم روی انگیخته یعنی محتوای پیام متمرکز شویم.
در دوران انقلاب اگر کسی با تندروی انقلابیون مخالفت میکرد به جای شنیدن این نقد و ارزیابی منطقی آن نقد، بلافاصله گفته میشد اگر فرد با رفتارهای انقلابی مخالفت دارد حتما نفعی در حفظ وضع موجود دارد که با این تلاشها برای تغییر مخالفت میکنی. گاه این شکل برخورد به جایی میرسید که به گوینده میگفتند حتما پول گرفته ای که چنین نقدهایی میکنی یا مزدوری و از این دست اتهامهای ناروا. روشن است که همه اینها در راستای همان تخریب اعتبار برای فرار از نقد یک پیام است. وقتی نمیتوان یک پیام درست را رد کرد و نمیتوان برای رد آن ادلهای جور کرد بهترین کار - اگرچه غیراخلاقی است - تخریب گوینده است.
یادم هست زمانی که مطبوعات بسته شد در تلویزیون اعلام شد که در خانه مسعود بهنود مقداری مواد مخدر کشف شده است. وجود یا عدم وجود مواد مخدر ربطی به درستی یا نادرستی نوشته های مسعود بهنود و مجرم بودن یا بی گناه بودن او در قبال نوشته هایش نداشت اما هدف تخریب او بود تا آن موضوع دیگر کم اهمیت جلوه کند. این روزها در فضای مجازی نیز دوباره با همین شکل از واکنش از سوی برخی افراد روبرو هستیم.
بهترین واکنش در مقابل چنین تاکتیک ناروایی، وارد نشدن در این بازی است. زمانی عباس عبدی می گفت هرگاه در مناظره ها فرد شروع به انگیزهخوانی میکند من گفتگو را قطع میکنم و ادامه نمیدهم زیرا میفهمم که شخص از روی ضعف به این حربه های کثیف رو آورده است. به نظر من نیز باید به سادگی گفت «فرض کن من بسیار بدتر از چیزی باشم که شما فکر میکنی یا تصویر میکنی، به قول امروزیها اصلا تو خوبی! حالا اگر نقدی داری به آن پیام داری به عرصه بیار در غیر این صورت شرمسار باش که دستت خالی است». البته به تدریج مخاطبان بر حسب میزان درجه فرهیختگی بین نقدهای معطوف به شخصیت و نقدهای معطوف به پیام تفکیک قائل میشوند و میفهمند چه کسانی اهل چه جور نقدهایی هستند.