دوشنبه 17 شهریور 1404

نقشه مرگبار تاجر ورشکسته برای سرقت لندکروز

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
نقشه مرگبار تاجر ورشکسته برای سرقت لندکروز

صبح چهاردهم مرداد، جسد جوانی 30‌ساله در حاشیه بزرگراه خرازی تهران کشف شد. تحقیقات پلیسی 50‌روزه، مأموران را به مردی رساند که روزگاری تاجر آهن بود و حالا در پی ورشکستگی دست به سرقت زده بود.

به گزارش مشرق، ساعت 8 صبح چهاردهم مرداد امسال، تماس تلفنی یک راننده عبوری با مرکز فوریت‌های پلیسی تهران، مأموران را راهی حاشیه بزرگراه خرازی کرد. آنچه آنان در محل دیدند، پیکر غرق در خون جوانی 30 ساله بود که بر اثر شلیک دو گلوله جان باخته‌بود. شاهد حادثه در بازجویی گفت: «مقتول زنده بود، اما خون زیادی از دست داده‌بود. فقط توانست بگوید به صاحبکارش اطلاع بدهیم مردی او را خفت و لندکروز را سرقت کرده‌است.»

شاگرد نمایشگاه خودرو

با اعلام این خبر، به سرعت بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل تحقیقات خود را آغاز کردند. بررسی‌ها نشان داد قربانی شاگرد یک نمایشگاه خودرو بوده و همان روز صبح خودروی لندکروز را برای تعویض پلاک به مرکز شماره‌گذاری چیتگر برده است. او پس از پایان کار و تماس با صاحبکارش، در مسیر بازگشت هدف گلوله قرار گرفت و خودروی تحت اختیارش نیز به سرقت رفت.

صاحب نمایشگاه در تحقیقات گفت: «شاگردم پس از تعویض پلاک تماس گرفت و گفت در راه برگشت است. چند دقیقه بعد خبر قتل او را شنیدم.»

سرنخ طلایی

دوربین‌های مداربسته حوالی محل جنایت چیزی در اختیار پلیس قرار ندادند، اما بازبینی دقیق تصاویر مرکز شماره‌گذاری، کارآگاهان را با صحنه‌ای مشکوک روبه‌رو کرد؛ مردی با خودروی بنز مدل بالا، مدام مقتول و لندکروز را زیر نظر داشت. او سپس کنار جوان 30 ساله رفت و پس از گفت‌وگویی کوتاه، هر دو با هم سوار لندکروز شدند و از مرکز خارج شدند. در ادامه بررسی‌ها مشخص شد همین مرد با خودروی بنزش در چند روز اخیر هم در همان مرکز شماره گذاری دیده شده است.

استعلام پلاک بنز نشان داد خودرو متعلق به مردی به نام اردشیر است. او در بازجویی گفت: «مدتی قبل خودرو را به صورت قولنامه‌ای به یک تاجر آهن فروختم. هنوز بخشی از پولش پرداخت نشده بود و سند هم منتقل نکردم.»

همین سرنخ کافی بود تا مأموران به سراغ «مرد آهن‌فروش» بروند؛ تاجری 50 ساله که در سال‌های اخیر به دلیل بدهی‌های کلان ورشکست شده بود. همچنین مشخص شد وی سابقه کلاهبرداری هم دارد و زندان هم رفته و پس از طی دوران محکومیتش آزاد شده است. در ادامه، مخفیگاه متهم شناسایی و پس از 50 روز تعقیب و مراقبت، دستگیر شد. مأموران در پارکینگ خانه‌اش خودروی لندکروز سرقتی را هم کشف کردند.

قاتل شاگرد نمایشگاه خودرو مدعی است تاجر آهن بوده و وضع مالی خوبی داشته و سال‌ها در اوج بوده، اما ورشکست و در نهایت قاتل شده است.

سابقه داری؟

بله، سابقه کلاهبرداری دارم. البته بدهی بالا آوردم و به زندان افتادم. وگرنه من خلافکار نبودم و زندگی سالمی داشتم. من در عرش زندگی می‌کردم، اما از عرش به فرش سقوط کردم.

چرا؟

من روزی تاجر بازار آهن بودم. وضع مالی‌ام عالی بود. بنز و بی‌ام‌و زیر پایم بود. در بهترین منطقه تهران زندگی لاکچری همراه خانواده‌ام داشتم، اما چند سال پیش کلاهم را برداشتند و ورشکست شدم. بدهی‌های سنگین، کلاهبرداری و در نهایت هم به زندان افتادم و زندگی‌ام از هم پاشید. بعد از آزادی دوباره وارد خرید و فروش خودرو و آهن شدم، اما باز هم بدهکار شدم.

اما باز هم بنز سوار می‌شدی؟

بله در کار خرید و فروش خودرو بودم و می‌ترسیدم طلبکاران بفهمند بی‌پولم. برای همین یک بنز قولنامه‌ای خریدم تا ظاهر زندگی‌ام خوب به نظر برسد. می‌خواستم همه فکر کنند هنوز تاجر موفقی هستم و کسی به سراغم نیاید.

چرا قتل؟

من قصد قتل نداشتم، قصد سرقت داشتم که به صورت اتفاقی مرتکب قتل شدم.

یعنی با سرقت می‌خواستی دوباره به اوج برسی؟

هر روز خطر رسوایی بیشتر می‌شد. پولی نداشتم. تصمیم گرفتم خودروهای مدل بالا را بدزدم. چند بار به مرکز شماره‌گذاری رفتم تا طعمه پیدا کنم. روز حادثه هم همانجا بودم که چشمم به لندکروز افتاد. فهمیدم راننده‌اش صاحب خودرو نیست. قیافه‌اش نشان می‌داد شاگرد نمایشگاه است. با خودم فکر کردم این بهترین طعمه است و تصمیم گرفتم خودرو را سرقت کنم و بعد با جعل مدارک و پلاک خودرو را به مبلغ زیادی بفروشم.

بعد چه شد؟

نزدیک شدم و گفتم خودرویم را برای تعویض پلاک آورده‌ام، اما کارش انجام نشده‌است. بعد هم گفتم قصد خرید خودروی مدل بالا دارم و دوست دارم همراهش به نمایشگاه بروم. با چرب‌زبانی قانعش کردم. قبول کرد مرا سوار کند.

در مسیر چه اتفاقی افتاد؟

اسلحه‌ای را که از قبل تهیه کرده‌بودم، بیرون کشیدم. او مقاومت کرد و حاضر نشد خودرو را بدهد. درگیر شدیم و شلیک کردم. وقتی زخمی شد، پیکرش را کنار جاده انداختم و ماشین را برداشتم.

با لندکروز چه کردی؟

ماشین را به پارکینگ خانه بردم. قصد داشتم با جعل پلاک بفروشم، اما مأموران قبل از اینکه کاری بکنم، دستگیرم کردند.

قبل از این سرقت دیگری هم داشتی؟

نه.

حرف آخر؟

اشتباه بزرگی کردم. فکر می‌کردم با سرقت می‌توانم نجات پیدا کنم، اما همه چیزم را از دست دادم. یک جوان بی‌گناه را کشتم و زندگی خودم را هم نابود کردم.

منبع: روزنامه جوان