نواک جوکوویچ از فقر تا شماره یک جهان؛ راز بقا!

نواک جوکوویچ تنها برای قهرمانی نمیجنگد، بلکه برای معنا بخشیدن به هر گام در زمین تنیس مبارزه میکند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، نواک جوکوویچ نه تنها باید در زمین تنیس بازی کند، بلکه باید در خارج از زمین نیز به او گوش فرا داد. بیش از بیست سال فعالیت او به عنوان یک تنیسور حرفهای، به او خرد عمیقی بخشیده است که در ترکیب با معنویت و شخصیتش، به او اجازه می دهد تا مسائل را از دیدگاهی منحصر به فرد ببیند.
این تنیسور صربستانی و برنده 24 گرنداسلم تنیس در مصاحبهای با کانال یوتیوب جیشتی گفت: من عمیقاً سپاسگزارم که از آغاز مسیر حرفهایام همواره در میان افرادی خاص و الهامبخش قرار داشتهام که به من یاری رساندند تا از خودم مراقبت کنم؛ چه از منظر جسمانی و چه روحی. آنها با رویکردی جامع و چندرشتهای به آمادگی، پیشگیری و بهبود مسیر رشدم را هموار ساختند. به ویژه در آن دوران که بسیار جوان بودم و درکی از این مسائل نداشتم، آنها هرگز مجبور نبودند برایم توضیح دهند که چه میکنند؛ من صرفاً به آنان ایمان داشتم.
نخستین مربی، آغازگر مسیر تکامل مادر تنیسور من، نخستین مربیام که سیزده سال پیش از دنیا رفت، کسی بود که مرا با تمام این مفاهیم آشنا ساخت. او به من آموخت که چگونه به زندگی بنگرم و بفهمم که تنیس صرفاً یک ورزش انفرادی نیست، بلکه ابزاری برای رشد انسانی است. زیرا در لحظههایی که شرایط خوب پیش نمیرود، اگر کسی همراهت نباشد، ممکن است در خلأ رها شوی. او به من یاد داد که تنیس تنها زدن توپ و رؤیای قهرمانی در ویمبلدون نیست. برای من، تنیس راهی بود برای رشد و بلوغ، برای تبدیلشدن به انسانی بهتر.
وقتی 10 ساله بودم، سه روز در هفته با او تمرین میکردم. پدرم با آگاهی از ظرفیتهای او، اجازه داده بود تا در رشد و تربیت من نقش داشته باشد. او نه تنها مربیام در زمین تنیس، بلکه آموزگارم در خارج از آن بود. دو بار در هفته به خانهاش میرفتم و او ویدئوهایی از برترین تنیسورهای مرد و زن تاریخ را برایم پخش میکرد. از همانجا بود که شکلگیری شخصیت کنونیام و تقلیدهایی که از برخی بازیکنان انجام میدادم، آغاز شد.
تنیس و عطش بیپایان برای پیروزی تنیس بیشتر عمر من را در برگرفته است؛ گرچه این روزها کمتر، چرا که اکنون دو پسر دارم و علایق دیگری نیز در زندگیام جای گرفتهاند. با این حال، هنوز هم یک تنیسور حرفهایام و همچنان بهترین و بدترین لحظههای خود را در زمین تجربه میکنم.
گاهی به من میگویند که از نخستین ورزشکارانی بودم که معنویت را در زندگی حرفهایاش گنجاند. این را میپذیرم اما همچنان از اینکه چطور باید به کار روی خودم ادامه دهم، در شگفتم. پذیرفتن این روند برایم آسان نبود. وقتی در اوج حرفهات هستی، احساس شکستناپذیری میکنی، چنانکه گویی حتی میتوانی روی آب راه بروی. اما همین احساس میتواند تو را به مکانهایی ببرد که بازگشت از آنها دشوار است. شاید نباید به نقطه آغاز بازگشت، بلکه باید تعادل را جستجو کرد.
در نهایت، زمان برد تا این واقعیت را بپذیرم؛ مهم نیست چقدر یاد گرفتهام یا در بیست سال گذشته چه دستاوردهایی داشتهام، اینها هیچ تضمینی برای یافتن راهحلهای آینده نیست. آنچه پیشتر به آن دست یافته بودم، همیشه دوباره تکرارشدنی نیست و این الهامبخش عمیقی برای من بود.
ادامه مسیر برای ثبت در تاریخ به تمام اهدافی که در دنیای تنیس در سر داشتم، دست یافتهام اما هنوز بیشتر میخواهم. این خواسته، ریشه در هدف، الهام، انگیزه، عشق و اشتیاق من به این ورزش دارد؛ در شادیکه هنگام بازی در چشمان مردم میبینم. وقتی بازی میکنم، احساس میکنم نوری را با خود میپراکنم و الهامبخش نسلهای آینده هستم.
با این حال، عطش درونیام برای انجام کارهای بیشتر، تا حدی از احساسی برخاسته که به اندازه کافی موفق نبودهام. این احساس ریشه در گذشتهام و در رابطهام با پدرم دارد؛ نبردی درونی که پیوسته با خودم دارم.
تا زمانی که توانایی رقابت برای بزرگترین عناوین را در خود ببینم، به بازی ادامه خواهم داد. یکی از انگیزههای ادامه مسیرم، چالشکشیدن محدودیتهای ذهنی و جسمیام است. زمانی که در دنیای تنیس به 30 سالگی میرسی، اغلب شروع به شمارش روزهای باقیمانده تا بازنشستگی میکنی اما اکنون شرایط فرق کرده است. مراقبت از بدن به سطحی بیسابقه ارتقاء یافته است. امروز، نه فقط تنیسورهای برتر، بلکه حتی پنجاه نفر اول رنکینگ جهانی، متخصصان زیادی در تیم خود دارند.
تمرکز بر هدف، راهی برای عبور از فراز و نشیبها در سال 2011، نخستین قهرمانیام را در ویمبلدون به دست آوردم و در همان روز به رتبه نخست جهان رسیدم. تجربهای یگانه که تنها یک بار در زندگی رخ میدهد. از آن روز به بعد، هدفگذاری مجدد ضروری شد؛ در 23 سالگی احساس میکردم در اوج حرفهام هستم. میخواستم همه گرنداسلمها را ببرم و سپس، چندین بار در هر یک از آنها قهرمان شوم. هدف بعدیام، کسب مدال طلا برای کشورم بود و سپس تبدیلشدن به تاریخساز.
به همین دلیل است که باور دارم داشتن جهتگیری ذهنی نسبت به اهداف، امری ضروری است. وضوح فکری، شرط لازم برای رسیدن به موفقیت است. این فرایندی مداوم است، چرا که هنوز خود را کاملاً راضی نمیبینم. احساس میکنم توانایی انجام کارهای بیشتری را دارم. با این حال، از سوی دیگر، حس رضایت، شادی و افتخار همواره در من وجود دارد و مشتاق روزی هستم که بتوانم به تحقق صددرصدی آن برسم اما تا زمانی که در حال رقابت هستم، این امکان فراهم نخواهد شد.
تأثیر جنگ و کودکی در بحران یکی از عمیقترین تأثیراتی که بر زندگیام گذاشته شد به دورانی بازمیگردد که به خانوادهام 10 مارک آلمانی داده و به ما گفته شد این تمام داراییمان است. آن روزها، دوران بقاء بود و در آن شرایط، شکست خوردن در تنیس اصلاً یک گزینه نبود؛ من باید موفق میشدم. این تنها راه ممکن برای بقای خانوادهام بود.
بازی در کنار اسطورهها، رویایی که به واقعیت پیوست تجربه حضور در زمین مسابقه با اسطورهها، احساسی کاملاً متفاوت دارد. وقتی نوجوانی و به دنیای حرفهای قدم میگذاری، انگار وارد بهشت شدهای. ناگهان خود را در رختکن در کنار کسانی میبینی که همیشه تحسینشان کردهای و حالا با آنها رقابت میکنی. برای من، پیت سمپراس همواره الگوی محبوبی بود. اگرچه سبک بازی ما بسیار متفاوت بود، اما تحسینم نسبت به نحوه مدیریت فشار توسط او بیپایان بود. او در لحظههای حساس، بهترین بازیاش را ارائه میداد و یکی از پرافتخارترین بازیکنان تاریخ محسوب میشود.
وقتی وارد رقابتها شدم و برای نخستین بار رافائل نادال را دیدم، او در آن زمان نفر دوم جهان بود و چندین بار قهرمان رولانگاروس شده بود. پیش از آن، فقط او را از تلویزیون دیده بودم. روبرو شدن با او یک تجربه سورئال بود؛ از سویی میخواستم از بازی با او لذت ببرم و از سوی دیگر، میخواستم شکستش دهم، چرا که هدفم رسیدن به قلههای تنیس جهان بود.
سال 2011؛ نقطه عطف زندگی حرفهای پس از آنکه در سال 2008 نخستین گرنداسلم خود را در استرالیا بردم، سه سال بدون کسب قهرمانی گذشت. در این مدت، رافا و فدرر بارها در رقابتها مرا شکست دادند. در جستجوی راهحلی برای غلبه بر آنها، راکتم را تغییر دادم، اعضای تیمم را عوض کردم و همه کار انجام دادم. آن دوران، از نظر جسمی بسیار رنج میکشیدم تا اینکه متوجه شدم به گلوتن حساسیت دارم. پس از تغییر رژیم غذایی،
ذهنم شفافتر شد، روند بهبودیام تسریع یافت و در زمین، تصمیمهای بهتری گرفتم. همان سال، آغاز دگرگونی بزرگی در من بود. بیش از 40 مسابقه بدون شکست، سه گرنداسلم و صعود به رتبه اول جهان.
درس بزرگی از کوبی برایانت در مکالمهای شخصی با کوبی برایانت به او گفتم که از تماشای مسابقاتی که در آنها باختهام یا ضعیف ظاهر شدهام بیزارم، چون دیدن خودم در آن شرایط برایم بسیار دردناک است. او اما گفت که باید حتی بخش کوچکی از این مسابقات را تماشا کنم تا از اشتباهاتم بیاموزم و فرصت اصلاح آن9ها را در مسابقات بعدی به دست آورم. از آن زمان، شروع به تماشای مسابقات باختهام کردم، البته هنوز هم امتیاز مسابقه را نگاه نمیکنم!
الگویی برای نسل آینده اکنون که نادال، فدرر و موری بازنشسته شدهاند، گویی بخشی از وجودم نیز با آنها رفته است. تصور نمیکردم تمرکز بر رقبای جدیدم برایم دشوار باشد اما واقعاً بود. چنین تجربهای را پیشتر هرگز احساس نکرده بودم. با این حال، همیشه به نسل جدید میگویم که من اینجا هستم تا به آنها کمک کنم و تجربهام را در اختیارشان بگذارم. میدانم رقابت وجود دارد اما حس میکنم این مسئولیت من است؛ چرا که همه ما خواهان پیشرفت تنیس هستیم.
نقش بیبدیل همسرش همسرم از معدود انسانهایی است که میتواند حرفهایی را به زبان آورد که شاید نخواهم بشنوم اما باید بشنوم. او بارها دیدگاهها و افکارم را به چالش کشیده و اغلب، شهودش درست از آب درآمده است، حتی زمانی که شهود خودم اشتباه بوده. او در این سفر حرفهای، شخصی، احساسی و عاشقانه، شریکی بینظیر برایم بوده است. ادامه دادن به تنیس، بیتردید بدون حمایتهای او از خانوادهمان ممکن نبود.
انتقاد تند جوکوویچ از بیتفاوتی تنیسورها به روش جدید مسترز