نیکلای گوگول؛ آینه تمام نما از جامعه روسیه
تهران - ایرنا - نیکلای واسیلویچ گوگول بهعنوان یکی از نویسندگان معروف و موفق روس است که بنیانگذار سبک رئالیسم انتقادی بود. وی با خلق شخصیتهای طبیعی و باورپذیر و وصف جزء به جزء صحنهها با لحن گزنده و انتقادی خویش به اصلاح ناهنجاریهای عریان و پررنگ جامعه زمان خود پرداخت به گونهای که آینه تمام نما از جامعه روسی شد.
ما همه از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم؛ این جملهای است که تورگنیف به دلیل دامنه تاثیر گذاری گوگول بر ادبیات داستانی روسیه به زبان آورده است، بلنسکی او را پدر نثر روسی مینامد، فرانکاوکانر به او لقب پدر قصه کوتاه میدهد و میرسکی از لحاظ خلاقیت، او را همتراز با شکسپیر و بلکه بالاتر از او میداند. به همین دلیل هم نویسندگان روس تا 100 سال پس ازگوگول نمیتوانستند، خود را از زیر سایه شبح گوگول رها کنند و ناخواسته رنگ و بوی نوشتههایشان همرنگ، رنگ آمیزیهای بدیع و لطیف او میشد.
از داستایوفسکی، چخوف و تولستوی تا تورگنیف و نکرسوف همه خود را شاگردان مکتب گوگول میدانستند. حکومت گوگول تنها بر اذهان و قلوب روسیان نبود، میگویند داستان «دماغ» او در شکلگیری «مسخ» کافکا بی اثر نبوده است و شیوه نمایشنامههای مردمی و انتقادیش راهبر و راهگشای برشت بوده است، حتی برخی بر این باورند که آندره ژید هم در اسلوب ناتورالیستیاش وامدار و مدیون گوگول واقع شده است.
تولد و زندگی
نیکلای واسیلویچ گوگول در نخستین روز از ماه آوریل 1809 میلادی در روستای بالشیه ساروچنیستی در ایالت پولتاوا در اوکراین به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در املاک پدری در دهکده واسیلیفکا سپری کرد و در 1818 میلادی به مدرسه رفت. سپس در دبیرستان علوم عالی شهر نیژین مشغول به تحصیل شد. در دوران دبیرستان بود که استعدادها و توانایی او در نظم و نثر شکوفا شد و نویسندگی را شروع کرد. پس از پایان دوره دبیرستان تصمیم گرفت به سنپترزبورگ برود و در آنجا شغل دولتی ردهبالایی را برای خود دست و پا کند اما به خواستهاش نرسید و شغلی بیشتر از یک کارمند ساده بهدست نیاورد.
شکست در نوشتن و دلسرد از ادبیات
گوگول در 1829 میلادی منظومه «هانس کوشل گارتن» را که در دوران دبیرستان خود سروده بود، منتشر کرد اما این کتاب با موفقیت روبهرو نشد به گونهای که نسخههای بسیار زیادی از کتاب خود را خرید و آنها را سوزاند. این شکست او را سخت از ادبیات و داستاننویسی دلسرد کرد اما سرخوردگی او مدت زیادی طول نکشید و کوشید تا اوقات فراغت خود را به نوشتن اختصاص دهد. به همین دلیل هم آنچه از مناظر طبیعی و بکر و زندگی ساده و زیبای روستایی در اوکراین را به یاد میآورد با افسانههای قدیمی و ادبیات عامه اوکراین تلفیق کرد و روی کاغذ آورد.
موفقیت در عرصه نویسندگی
این نویسنده روس که از سالهای دور رویای دیدار با الکساندر پوشکین را داشت در 1831 میلادی با انتشار داستانهای منثور «شب هایی در قصبه نزدیک دیانکا» تحسین او را برانگیخت و به شهرت رسید و به نویسندهای موفق و پرکار تبدیل شد. این داستانها به صورت جریانی افسانهای و قصه وار زندگی بی غم و اندوه و خوش مردم را به تصویر میکشید و این اثر نشان دهنده عشق بسیار گوگول به زادگاهش و مردم آنجاست. در این اثر خبری از خندههای تلخ و توأم با اشک که در مجموعه بعدی داستانهای او وجود دارد، نیست.
به همین دلیل هم با پوشکین دیدار کرد و کم کم وارد محافل ادبی شد تا اینکه در 1835 میلادی چهار عنوان کتاب منتشر کرد و در همان سالها بود که او را به عنوان هوشیارترین و ماهرترین داستاننویس روسیه معرفی کردند. گوگول در 1836 میلادی همزمان با نگارش «داستانهای پترزبورگی» مانند داستانهای دماغ، پرتره، کالسکه، بلوار نفسکی، یادداشتهای یک دیوانه و شنل، مشغول نوشتن نمایشنامه «بازرس» شد که در همان سال روی صحنه رفت اما با انتقادهایی هم مواجه شد. گوگول در داستانهای پترزبورگی به عنوان روایتگری که عمق تضادهای اجتماعی را دیده و درک کرده، مینویسد و اما در جایی نوشت: من در بازرس، عزمم را جزم کردم تا تمام پلشتیهای روسیه را در تودهای گرد آورم و یکباره همه شان را به تمسخر بگیرم.
اوج فعالیتهای نویسندگی
گوگول در دورهای که با انتقادهای زیادی مواجه شده بود به همین دلیل به رم رفت تا با تمرکز به کار خود ادامه دهد و مدتی بعد در 1841 میلادی توانست، نگارش جلد اول کتاب «نفوس مرده» را به پایان برساند و پس از بازگشت به روسیه این کتاب را چاپ کرد. در این اثر گوگول تصویر غم انگیزی از بحران اقتصادی، اجتماعی و معنوی نظام سرواژ و رعیت داری را نشان میدهد و در همان زمان که ماهیت درنده خوی گرایشهای سرمایه داری در روسیه در حال پا گرفتن بود، آنها را آشکار ساخت.
انتشار کتاب نفوس مرده اوج فعالیت گوگول بود و با استقبالی همگانی و بیسابقه مواجه شد اما محافظهکاران همچنان به چشم هجونویس و افترازن به او نگاه میکردند و همین مسأله بر وضعیت روحی او تأثیرات منفی گذاشت و این نویسنده در کارش دچار تزلزل شد اما از کار دست نکشید و 1847 میلادی کتاب «قطعات برگزیده از نامهنگاری با دوستان» را منتشر کرد.
سبک نویسندگی
گوگول از جامعه دهقانی و خرده مالکی روسیه سر بر آورد و در جوانی راهی پایتخت شد اما آنچه این نویسنده جوان در ذهنش از پایتخت و جامعه نیمه صنعتی روسیه ساخته و پرداخته بود، زمین تا آسمان با چیزهایی که می دید، متفاوت بود. او پایتخت را درگیر بیماریهای کشنده و مهلکی دید که هرآن، خطر ازهمپاشیدگی و انقلاب اجتماعی را یادآور می شد.
این نویسنده روس با ساختار عریض، طویل و ناکارآمد اداری مواجه بود؛ یعنی بوروکراسی خشک و پیچیدهای که هیچ فردی نمیتوانست، دقیقا بگوید چه وظیفهای دارد و برای کشور چه کار می کند. او به هرجا که می رفت و شغل هر که را که می پرسید با پاسخ یکسانی مواجه شد؛ همه می گفتند کارمند. به همین دلیل هم تیپ کارمند تقریبا در بیشتر کارهای گوگول شخصیت غالب داستان است. او این کارمندها را به هجو و هزل می گیرد و فسادهای مولود این طبقه را با زبان گزنده و چاشنی شوخی افشاء میکند.
گوگول به قدری طبیعی و با جزئیات ریز صحنههای داستان را ترسیم میکند که هنگامی که در یکی از داستان های خود مخاطب با دماغی که لباس رسمی پوشیده است و روی کالسکه به سر کار می رود، مواجه میشود یک لحظه شک می کند که این اتفاق واقعا افتاده است یا یک شوخی دیگر است.
گوگول معضلات و مفاسد جامعه روسیه را تهدیدی برای بقای روسیه و وضع موجودش میدانست و به همین خاطر به عریان سازی و افشای این مفاسد میپرداخت تا شاید بتواند از تغییرات و طوفانهای ناگهانی جلوگیری شود.
وضعیت و حالات روحی و روانی
گوگول در شرایطی که در وضعیت روحی نامناسبی قرار داشت، برای یافتن آرامش و اتکای معنوی به مذهب روی آورد و نارضایتیاش از خود به شدت افزایش یافت. در همین زمان به نوشتن عقایدش به شکل نصیحت و موعظه پرداخت که برخلاف انتظارش حتی پرشورترین طرفدارانش را به دلیل عقاید سست و پشتیبانی از حکومت از دست داد. در همین دوره می خواست جلد دوم کتاب نفوس مرده را بنویسد. او قصد داشت در بخش دوم نفوس مرده نوزایی روسیه و اشراف زادگان والا و دارای افکار مترقی را نمایش دهد تا شاید دوباره اعتبار و محبوبیت خود را به دست آورد اما طرح او عملی نشد و این کتاب فاقد یکپارچگی ظاهری و باطنی بود.
گوگول برخلاف نوشتههای منسجم و استوارش، هیچگاه شخصیت استواری نداشت. او در یک جزر و مد احساس به سر میبرد و هیچگاه نتوانست آنچنان که دیگران صاف و شفاف از خود سخن میگویند از خود حرفی به میان آورد. در واقع هر چه از او روایت میشود، نشان از یک تناقض آشکار میان احوالات او است.
درگذشت
این نویسنده روس در حالتی از بحران روانی چند روز پیش از مرگش تمام نسخههای دستنویس این اثر را سوزاند و سرانجام در چهارم مارس 1852 میلادی در مسکو از دنیا رفت و در همانجا به خاک سپرده شد.
*س_برچسبها_س*