دوشنبه 5 آذر 1403

ورود «این‌طور مردها» به بازار نشر / اولین‌کتاب خانم فیلمنامه‌نویس

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
ورود «این‌طور مردها» به بازار نشر / اولین‌کتاب خانم فیلمنامه‌نویس

مجموعه‌داستان «این‌طور مردها» نوشته رویا محقق توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شد.

مجموعه‌داستان «این‌طور مردها» نوشته رویا محقق توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه‌داستان «این‌طور مردها» نوشته رویا محقق به‌تازگی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است.

رویا محقق نویسنده این‌کتاب، متولد سال 1341 فیلمنامه‌نویس سینمای ایران است و موفق شد برای نوشتن فیلمنامه «دوران عاشقی» برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه سی‌وسومین جشنواره فیلم فجر شود. «این‌طور مردها» اولین‌کتابی است که از این‌فیلمنامه‌نویس منتشر می‌شود.

تقدیر و سرنوشت محتوم، دو کلیدواژه مهمی هستند که داستان‌های این‌کتاب و شخصیت‌هایشان را به هم شبیه می‌کنند. این‌آدم‌ها یا تسلیم تقدیر می‌شوند یا علیه آن به پا می‌خیزند تا اختیار زندگی‌شان را خود به دست بگیرند. در نتیجه مخاطب این‌داستان‌ها، می‌تواند بین دو موقعیت متفاوتی که شخصیت‌های قصه‌ها درگیرشان می‌شوند، قضاوت کند؛ تحمل آن‌چه هست یا تغییر.

عناوین داستان‌های این‌کتاب به‌ترتیب عبارت‌اند از: داو، خانوم‌خرسه، سوئیت، شرطی، ماگما، قربانی، دیگر بازیگری را دوست ندارم، روز داوری، مالیخولیا، بوم رنگ، خانم جینگلز، پیرچشمی، تلافی، آرزو بر جوانان عیب نیست، این‌طور مردها، نقطه کور.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

بی‌اختیار دستش رفت سمت سیب گلویش و آن را مالش داد تا بغضش فروبنشیند و راه نفسش بند نیاید. یادش آمد اولین بار هم که شیرین را در زندان دیده بود، همین حال به‌ش دست داده بود، آن هم وقتی که دخترک بیچاره تا سر حد مرگ ترسیده بود، چون اولین بار بود که پا به زندان می‌گذاشت. یادش آمد که چطور نفسش به شماره افتاده بود وقتی چشم‌های سیاه شیرین را دیده بود و به خودش نهیب زده بود که «مرد گنده، خجالت بکش. این فقط یه بچه‌س. جای بچه نداشته‌ته». اما دل که این چیزها نمی‌فهمد. سر همین جریان با پدر شیرین گرم گرفته بود و هی به او خوش‌خدمتی می‌کرد. او با تمام اعدامی‌ها خوش‌رفتار بود اما نه آن‌قدر که برایشان سیگار و ورق ممنوعه ببرد داخل سلول یا با رئیس زندان ساخت‌وپاخت کند و روزهای ملاقاتش را زیاد کند که دلتنگی امانش را نبرد، که این کار آخر را فقط برای خودش می‌کرد که به این هوا شیرین را ببیند شاید کمی دل صاحب‌مرده‌اش آرام بگیرد که نمی‌گرفت. عاشق شده بود و راه فراری نداشت. دستش را از روی سیب گلویش برداشت و طناب را توی دستش گرفت و مالش داد. انگار می‌خواست ببیند کارش راحت است یا قرار است زجرکش شود. طناب خوبی بود. نفس راحتی کشید. به راننده گفت پیاده می‌شود. سر کرایه با راننده بحث کرد و آخرسر حرفش به کرسی نشست و نگذاشت راننده این دم آخری سرش کلاه بگذارد، مثل شیرین که...

این‌کتاب با 120 صفحه، شمارگان 550 نسخه و قیمت 25 هزار تومان منتشر شده است.