«پیوند مهر» در توس
به مشهد بازگشت، برای همیشه؛ در توس و در جوار آرامگاه فردوسی بزرگ و اخوان ثالث به خاک سپرده شد تا از این خاک و از این سرزمین، شعلههای آوازش گرمابخش جانهایی باشد که سالها تشنه «فریاد» ش بودند؛ حالا سه خورشید در یک خاک به هم پیوند خواهند خورد.
«مرغ خوشخوان» ی که جلوهها داشت و هنرش تنها به آواز منحصر نبود و از جنبههای بسیاری او را گرامی میداشتند و خواهند داشت که یکی از آن جنبهها مبحث ادبیات و شعر بود، خسرو آواز ایران با صدایش اشعار حافظ و سعدی و مولانا و... را بیش از پیش به مردم شناساند و بسیاری این کار بزرگ او را ستودهاند؛ چونان که پرویز مشکاتیان موسیقیدان و نوازنده شهیر ایران در جایی گفته بود: «گاه فکر میکنم که مردم ما باید بیشتر شجریان را دوست داشته باشند چون حافظ، سعدی، مولانا خواجو و هر آنکه را که به سمتش میرود و جلب و جذبش میشود، دقیقا بغل میکند و او را در بغل مخاطب میگذارد و این کار هر کسی نیست و کار سترگ و بزرگی است.»
شجریان شعر و موسیقی را با هم در آغوش میکشید و فرم و محتوا را با هم به مخاطب هدیه میکرد.
اما در پیامهای بیشماری که برای درگذشت شجریان داده شد، آنچه به وضوح دیده میشود رنگارنگی هنرمندان و کنشگران و افراد مختلف جامعه است به این معنی که دوستداران شجریان تنها به دوستداران موسیقی و آواز محدود نمیشوند و حتی دوستداران او تنها به یک جامعه هنری نیز محدود نیستند بلکه شخصیتهای سیاسی و اجتماعی بسیاری نیز در داخل و خارج از کشور به درگذشت این استاد برجسته آواز واکنش نشان دادند که بیشک این واکنشها نشان از شخصیت و جایگاهی بوده و هست که شجریان در طی سالهای زندگی خود کسب کرد و این موقعیت کم نظیر و غیر قابل توصیف به دلیل حضور او در کنار مردم و همگامیاش با آنها و همچنین درد مردم را داشتن بود که در صحبتها و آثار او کاملا نمایان است و همین امر او را به شخصیتی خاص در جامعه تبدیل کرد.
سخن گفتن درباره کسی که هیچگاه در یک بعد نزیسته، سهل نیست؛ چگونه میتوان درباره یک خوانندهی موسیقیشناس خوشنویس که ساز میسازد و با مردم میسوزد که شعر میخواند و با مردم میگرید به آسانی سخن گفت...
شاید مخلص کلام، صحبت پایانی شهرام ناظری در پیام ویدئویی اوست که پس از خوانش آهنگ به یاد ماندنی و فراموش نشدنی «مرغ سحر» گفت: «محمدرضا شجریان رفتنی نیست، او برای همیشه جاوید و زنده است.»
حالا استاد آواز ایران در جوار آرامگاه فردوسی و همسایگی اخوان ثالث خواهد خفت، خفتنی که درگیر خاموشی نیست، فریاد بلندی است از جنس مهر...
«گرچه گلچین نگذارد که گلی باز شود
تو بخوان، مرغ چمن! بلکه دلی باز شود»
یادداشت از سیمین سلیمانی
انتهای پیام