کارگران بیمناک از تغییر فصلها
سنندج - ایرنا - بعد از خوردن سحری، نماز صبح را میخواند و یک ساعتی استراحت میکند. بعد که بیدار میشود، کیسه مخصوص لباسهایش را دست میگیرد و از خانه بیرون میزند.
به گزارش ایرنا، امروز خوشحال است و خدا را شکر میکند که تکلیفش مشخص است و غروب دست خالی به خانه برنمیگردد. به سر ساختمان (در شهرک اتوبوسرانی سنندج) که میرسد، بعد از عوض کردن لباسهایش، مشغول میشود.
مخلوط کردن ماسه و سیمان را شروع میکند، باید قبل از آمدن استادکار (بنا) ملات به اندازه کافی درست کرده باشد. سالهاست در سرما و گرما دم دست بنا و گچکار کار میکند و از این راه نان زن و بچهاش را درمیآورد.
"مهدی فتحی" حالا 53 سال دارد اما محاسن سفید و عینک ته استکانیاش، چیز دیگری میگوید.
پوست زبر و زمخت کف دستهایش، صورت آفتاب سوخته و چین و چروک صورتش، حکایت از این دارد که سالهاست نان کارگری و رنج بازویش را میخورد.
استادکار میآید و شروع به کار میکنند. غیر از مهدی یک کارگر دیگر هم اینجا مشغول به کار است. اذان ظهر که میدهند، بنا، کار را برای صرف ناهار میخواباند. مهدی اما با وجود سختی کار، روزه است.
از او پرسیدم که چرا مثل آن 2 نفر تو هم ناهار نمیخوری؟ با زبان روزه کار کردن سخت است. میگوید: از زمانی که جوان بودم، یادم نمیآید روزه نگرفته باشم، مگر اینکه مریض بوده باشم.
ادامه میدهد: درست است کارم سخت است و توان زیادی از من میگیرد اما لذت روزه به همین سختی کشیدن است.
اینها بخش کوچکی از کارهایی است که آقا مهدی این کارگر زحمتکش، عمری است به آن مشغول بوده و با وجود سختی کارش، از روزهداری در ماه رمضان هم غفلت نمیکند.
چند روز پیش که برای انجام کاری از چهارراه انقلاب سنندج رد میشدم، تعدادی کارگر را دیدم که مثل همیشه منتظر بودند کسی آنان را برای انجام کاری (بیشتر ساختمانی) سرکار ببرد.
به تازگی "ایستگاه کار" هم آنجا افتتاح شده است تا کارگران در آن استراحت کنند و داخل خیابان ازدحام نکنند. یادم افتاد که هفته کار و کارگر است. فرصت خوبی بود تا کار و زندگی و مشکلات کارگران را از زبان خودشان بشنوم. کاک مهدی یکی از همان کارگران فصلی بود که با روی گشاده به سوالاتم جواب داد و سفره دلش را برایم باز کرد.
او هم مثل بقیه و خیلی از روزهای سال، منتظر بود کسی او را برای انجام کار ساختمانی سرکار ببرد. خودش که زیاد امیدوار نبود چونکه معمولا صاحب کار صبح زود، کارگر برای انجام کار ساختمانی میخواهد.
خواستم اول عکس بگیرم که یکی از کارگران از دور گفت: " از بدبختیمان عکس می گیری؟ لطفا عکس نگیر." سرم را به نشانه اینکه به حرفش گوش میکنم، تکان دادم و از گرفتن عکس پشیمان شدم و به صحبتهایم با آقا مهدی ادامه دادم.
زندگیای سخت اما قانع
از او راجع به زندگی و خانوادهاش پرسیدم و اینکه آیا از وضعیتش راضی است یا نه، که گفت: پنج سال پیش با بدبختی و کمک پدرم توانستم خانهای 60 متری در محله "تپه خدیجه"(یکی از محلات حاشیه شهر سنندج) بخرم. سه فرزند دارم و با وجود شرایط سخت زندگی، باز هم قانعم. نگاهی به دور و برش میاندازد تا ببیند کسی کارگر نمیخواهد.
آخر میداند که به محض اینکه کسی بیاید و برای انجام کار ساختمانی کارگر بخواهد، همه روی سرش میریزند، پس باید زرنگ باشد و زود خود را به متقاضی برساند و الا آن روز را باید بیکار به خانه برگردد.
به صحبتهاش ادامه میدهد و میگوید: بیمه آزاد دارم و 24 سال است که مشغول به کارگری هستم. اگر روزی کار نکنم پول هم ندارم. باید از قبل پس انداز داشته باشم و الا دست خالی میمانم و مجبورم غرهای زن و بچههایم را تحمل کنم که البته حق هم دارند.
آقا مهدی اگر کار داشته باشد، روزانه حدود 180 هزار تومان دستمزد میگیرد که در شرایط تورم و بالا بودن قیمت کالاهای اساسی، کفاف زندگی را نمیدهد اما چارهای ندارد و به این وضعیت عادت کرده است.
روزهایی را که بیکار میمانم، احساس شرمندگی دارم
این کارگر تلاشگر از من پرسید که شرایط شغلیام چگونه است که برایش توضیح دادم. از نگاهش فهمیدم که حسرت یک حقوق ثابت در دلش مانده است.
خمیازهای میکشد و در حالیکه از روی کنجکاوی به خیابان و هم قطارانش نگاهی میاندازد، ادامه می دهد: روزهایی که کاری برایم پیدا نمیشود، احساس شرمندگی و حقارت میکنم و با خودم میگویم کاش هیچوقت غروب نمیشد و به خانه برنمیگشتم.
کابوس او بازگشت به خانه با دستانی خالی است، هر روز که از خانه خارج می شود از خدا می خواهد دست پر و با دستمزدی هر چند کم غروب به خانه برگردد تا خجالت زده زن و فرزندانش نباشد.
دغدغهام آینده فرزندانم است
کاک مهدی، پسری 24 ساله دارد که تازه لیسانس گرفته و بیکار است. دغدغهاش اشتغال پسرش است تا مانند او کارگر فصلی نباشد.
میگوید: محلات حاشیهنشین، جای خوبی برای زندگی نیست اما چارهای نداریم. همهاش نگرانم خدای نکرده پسرم بیراهه نرود و به دام اعتیاد یا مسائل دیگر نیافتد.
آرزویش این است که همه جوانان دارای شغل باشند و شاهد بیکاری در کشور نباشیم.
از او پرسیدم چه درخواستی از مسوولان داری که گفت: خودشان بهتر میدانند، نیازی به گفتن من نیست. امیدوارم احساس مسوولیت کنند و برای اشتغال جوانان و مشکلات اقتصادی مردم کاری اساسی انجام دهند.
حرفهایش تمام نشده بود که یکی دیگر از کارگران جلو آمد و بعد از اینکه فهمید خبرنگارم، گفت: "با چهار عائله و با این مشکلات و وضعیت اقتصادی، سه روز است که بیکارم و خودت هم میدانی ما روزمزد هستیم و تا سرکار نرویم پولی نداریم. کاش ما هم حقوق ثابتی داشتیم. هیچی مثل بیکاری بد نیست.
نیشخندی زد و ادامه داد: البته خدا را شکر که لااقل فصلهای بهار و تابستان کار ساختمانی رونق دارد و الان فصل دلخوشیهای ما است.
همچنان منتظر..
از کاک مهدی و کارگر دیگری که هم صحبتمان شد، خداحافظی کردم. حرفهای آقای فتحی و آن کارگر، حرف و زندگی بقیه کارگران فصلی است. داشتم فکر میکردم که اینها تا کی و باید چند سال با این شرایط کار و زندگی کنند.
امروز هم باید منتظر بمانند بلکه کسی از راه برسد که کارگر بخواهد و آنان را سر کار ببرد. تازه اگر زرنگ باشند و بتوانند از میان آن همه، خود را به صاحب کار قالب کنند تا امشب را دست خالی به خانه برنگردند.
هم اکنون 50 هزار کارگر و استادکار در 16 حرفه صنعت ساختمان در کردستان مشغول به فعالیت هستند. 17هزار کارگر هم در شهر سنندج شناسایی شدهاند.
همچنین 171 تشکل کارگری و کارفرمایی شامل انجمن صنفی کارگران، شورای اسلامی کار، انجمن صنفی کارفرمایی و کانون کارگران بازنشسته در استان فعالیت میکنند.
از پنجم تا 11 اردیبهشت به عنوان هفته کارگر نامگذاری شده است.
براساس آخرین سرشماری عمومی نفوس و مسکن کشور، استان کردستان یک میلیون و 603 هزار نفر جمعیت دارد.
*س_برچسبها_س*