«کرونوس» روایتی از گمشگتی انسان در سیاهچالههای زمان
تئاتر در سالی که گذشت شاهد حضور و بروز آثار متفاوتی روی صحنه بود، آثاری که توانستند در زمان خود به جذب تماشاگران به تماشاخانههای دولتی و خصوصی بپردازند.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان، تئاتر در سالی که گذشت شاهد حضور و بروز آثار متفاوتی روی صحنه بود، آثاری که توانستند در زمان خود به جذب تماشاگران به تماشاخانههای دولتی و خصوصی بپردازند.
عرصه هنرهای نمایش این در سال گذشته توانست میزبان نسلهای مختلفی از کارگردانان، بازیگران و نمایشنامه نویسان باشد، هنرمندانی که با حضورشان در صحنه توانستند امید آیندهای روشن برای این هنر را رقم بزنند.
به همین مناسبت خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان، در مجموعههای نقدهای تئاتر در نوروز 99 به معرفی، تحلیل و بررسی برخی از بهترین آثار تئاتر در سال گذشته پرداخته و ابعاد مختلف این آثار را مورد ارزیابی قرار داده است.
- بیشتر بخوانید:
- برای مشاهده نقدی بر پرفورمنس آرت در عرصه بازیگری اینجا کلیک کنید
نمایش «کرونوس» به نویسندگی و کارگردانی «علی صفری» هر شب بهار سال گذشته در تماشاخانه نوفل لوشاتو روی صحنه رفت و به عنوان یک از آثار برتر این تماشاخانه در سال پیش معرفی شد.
این نمایش بیش از آنچه شما را به یاد آثار مسبوق تئاتر بیندازد، اثری سینمایی روی صحنه محدود تئاتر است، اثری که در نوع خود میتواند به یک فیلم سینمایی جذاب و البته مبدعانه در سینمای ایران مبدل شود اما تمام تلاشش را کرده تا بتواند به عناصر بصری تئاتر وفادار بماند.
پدیده بازگشت به گذشته در بسیاری از آثار سینمایی جهان به تکرر آمده و هر کدام از کارگردانان سینمای جهان به نوعی نظر و دیدگاه خود نسبت به این مسئله را اعلام کرده اند، آثاری که به طور معمول در ژانر علمی تخیلی، فانتزی و یا سوررئال یا همان فراواقع گرا قرار می گیرند.
پدیده زمان همواره طی سالهای گذشته یکی از جذابترین دستاویزهای هنرمندان در رشته های مختلف بوده و هر کدام به نوعی با دستکاری در آن سعی در پیش گویی و روایتی صادقانه از گذشته را داشته اند، روایتی که با گذر این بعد مهم هر بار و در هر اثر جانی تازه به خود می گیرد.
کاراکتر "یاف" در نمایش کرونوس الهام گرفته از همین شخصیت بوده و به نوعی چرخ زمان را در دست دارد، اما یاف یک قهرمان نیست، همانطور نمی توان او را یک ضد قهرمان دانست، سویه های روانی و اختلالات شخصیتی یاف بیش از هر چیز او را از سایر کاراکترها جدا می کند.
وی هر چند بر زمان مسلط است اما انگار خودش نیز در چرخه زمان گرفتار شده و برای رسیدن به لحظه شروع خود تلاش می کند، لحظه ای که مشخصا برای وی می تواند علاوه بر یک پیروزی پایان این تکرارهای ملالت آور باشد، تکرارهایی که وی ناگزیر برای رسیدن به گذشته دست به آنها زده و گاها دیگران را مورد آسیب قرار می دهد.
اما یاف از این روند خوشنود نبوده و اثرات انزوال در تکرار در وی به خوبی به چشم می خورد، کاراکتری که در ما به ازای هالیوودی خود ما را به شدت به یاد "تانوس" در مجموعه فیلم های اونجرز یا همان ابرقهرمانان می اندازد، کاراکتری که نابودی را وظیفه خود می داند هر چند غم از دست دادن همواره در وی دیده می شود.
شخصیتهای دیگر نمایش کرونوس در روایت خطی یاف جایگاه های ثابتی دارند، افرادی که خود را مختار دانسته اما این اختیار محدود هم از آنها گرفته شده است، آنها در یک ماز یا مارپیچ زمان گرفتار شده و در هر سیکل خود را در معرض آزادی می بینند، اما آزادی بر هر کدام از آنها روایت خاصی دارد، برای یکی قدرت طلبی، برای دیگری اکسیر بازگشت به گذشته و برای دیگری نجات برادر از دست رفته است.
آنها به دنبال آزاد شدن از تله زمان هستند اما هیچکدام راه درستی از آن نمی دانند، راهی سر راست که آنها را به گذشته پیوند زده و به قول شخصیت "شاله" به مغازه اسباب بازی فروشی برگرداند، شاله نخستین فردی است که وارد بازی شده و از همان ابتدا با مفهوم اسباب بازی فروشی از بازی زمان لذت می برد، وی در روایت کرونوس سعی در هدایت امور دارد اما همواره درونش رازی نهفته است، رازی که انگار در متن آورده نشده و شاید بعدها در ذهن مخاطب نقش ببندد.
شخصیت های دیگر نمایش کرونوس هم به وضوح به عنوان سمبل های نامتقارنی از جهان پیرامون انتخاب شده اند، جهانی که موج با وحشت آن شده و همه را در یک پناهگاه دور هم جمع کرده است، اما آنچه بیش از همه در میان اکثریت بازیگران اثر دیده می شود عدم رسیدن به فضای درست این اثر از لحاظ اتمسفر است، البته در برخی از صحنه ها همچون صحنه شکار و آوردن دختر و لحظات صحبت دختر با دو برادر این رویداد شکل می گیرد اما در بخش عمده ای از اتفاق بیشتر به صورت قراردادی لحاظ شده و به عنوان مثال در صحنه نخست گرسنگی کاراکترها را برای مخاطب باورپذیر نمی کند.
کارگردانی اثر تمام سعی خود را داشته تا با طراحی صحنه، موسیقی و سایر عناصر اجرایی همخوانی پیدا کرده و روایتی صادقانه را به نمایش بگذارد اما شاید کرونوس برای تئاتر کمی بزرگ باشد و کارگردان بعد از اجرا به ناتوانی سالن های تئاتر برای کرونوس با خبر شده است، هر چند گروه سازنده تلاش داشته با خلق اتفاقاتی بدیع و تازه جادوی صحنه را به خصوص در نوع چیدمان هر صحنه به وجود بیاورد، جادویی که با هر بار روشن شدن نور در مخاطب شگفتی می آفریند.
نمایشنامه کرونوس به عنوان زیربنای این اثر نمایشی برای بازیگران، طراحی صحنه، طراحی لباس و موسیقی الگوهای لازم را داشته و به نوعی خوراک مناسبی فراهم کرده است، خوراکی که گاها در برخی موارد بیش از حد مصرف شده و برخی مواقع در آن صرفه جویی می شود.
کرونوس فارغ از برخی نقاط ضعف در فضاسازیها و عدم باورپذیری برخی بازیگران اتفاقی تازه در تئاتر ایران است، اتفاقی که شاید در ابتدا و با شنیدن نام گروه بازیگران اثر در بیننده توقعی همچون بی پدر به کارگردانی محمد مساوات را ایجاد می کند اما در نگاهی دیگر به عنوان دومین تجربه کارگردانی علی صفری اثری قابل دفاع خواهد بود، اثری که بدون شک میتواند با پرداخت بهتر در طراحی نور به نمایشی به یادماندنی در تئاتر مبدل شود.