چهارشنبه 23 مهر 1404

کلیدهای دستیابی به پذیرش حرف حق

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
کلیدهای دستیابی به پذیرش حرف حق

بزرگ‌ترین مجاهدان و قربانیان کلام حق، انبیاء و اوصیاء بودند. مؤمن خود را به پذیرش حق عادت می‌دهد، حتی اگر با باورهای تثبیت‌شده‌اش در تضاد باشد. این مسیر، مسیری است که از انکار تا آرامش، از تعصب تا تسلیم و از دوری تا قرب الهی امتداد دارد.

فرهنگی

خبرگزاری تسنیم، سعید شیری: حق، سنگ بنای هستی و معیار سنجش هر خیر و صلاح در نگاه دینی است. در تعالیم الهی، جایگاه حق صرفاً یک مفهوم نظری نیست، بلکه ستون فقرات حیات فردی و اجتماعی است. پذیرش حق، یعنی تسلیم در برابر حقیقت مطلق که خداوند آن را بر پیامبران و ائمه نازل کرده است. این پذیرش، مترادف با کسب آرامش و رضایت قلبی است؛ چرا که حق جز حقیقت الهی چیز دیگری نیست. این آرامش ناشی از آن است که روح انسان فطرتاً به سوی کمال و حقیقت میل دارد و هرگونه انحراف از مسیر حق، نوعی عدم هماهنگی و در نتیجه، اضطراب درونی ایجاد می‌کند. در ساختار معرفتی اسلامی، حقیقت (حق) نه تنها دانستی است که باید به آن باور داشت، بلکه راهی است که باید در آن زیست. بنابراین انکار یا دوری از حق، به معنای انکار آرامش ذاتی و طرد فطرت است.

قرآن کریم به طور مکرر بر ضرورت پیروی از حق تأکید می‌ورزد. حق، همان صراط مستقیم است که خداوند برای هدایت بشر تعیین کرده است. خداوند خود را به عنوان «الحق» معرفی می‌کند و هر آنچه از او صادر شود، حق است. این معرفی، دلالت بر این دارد که حق، امری نسبی یا قابل تفسیر نیست، بلکه دارای منبعی غیر قابل تغییر و مطلق است. سیره انبیا مملو از ایستادگی در برابر قدرت‌های باطل بود. هیچ چیز نمی‌توانست آن‌ها را از مسیر حق منحرف کند حتی به بهای از دست دادن مال و جان و آبروی‌شان. نمونه بارز این امر، مقاومت پیامبران در برابر ملت‌های سرکش است که همواره با تکیه بر حقِ آورده شده از سوی خداوند، در برابر کثرت و قدرت‌های مادی ایستادگی کردند. این ایستادگی، نشان می‌دهد که در منظر قرآنی، حق‌مداری با شجاعت همراه است و فرد حق‌مدار، حتی در انزوا، با تکیه بر نیروی حقانیت، شکست‌ناپذیر است.

راهی به‌سوی رهایی از گمراهی

بنابراین تاریخ گواهی می‌دهد که هیچ حقی بدون هزینه ابلاغ نشده است. پیامبران و اولیای الهی، بزرگ‌ترین قربانیان رویگردانی جامعه از حق بوده‌اند. آنان نه تنها بر سر اجرای حق ایستادند، بلکه آزار، تبعید و شهادت را به جان خریدند. این هزینه‌های سنگین نشان می‌دهد که پذیرش حق اغلب در تضاد مستقیم با منافع، عادات و ساختارهای باطل‌بنیان است. طالب حق بودن، در عمل به معنای اعلام جنگی نرم با هرگونه هویت کاذب و تعصب آمیز است و لذا انسان باید خود را به حق و شنیدن حق عادت دهد. این عادت‌دهی، مستلزم «مجاهده» برای شکستن مقاومت نفس در برابر نقد است؛ این تمرین مستمر، فرد را از حالت دفاعی خارج کرده و او را به درجه‌ای می‌رساند که شنیدن حق را نه تهدید، بلکه عین فرصت رشد و پالایش درونی ببیند. در این مقام، پذیرش نقد دیگر یک عمل ناگزیر نیست، بلکه به یک فضیلت ارادی بدل می‌شود که ثمره‌ی آن، دستیابی به بصیرت پایدار است.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید «لَا تَغضَبُوا مِنَ الحَقِ اِذَا قِیلَ لَکُم...» (هنگامی که حق به شما گفته می‌شود، خشمگین نشوید)، نقشه راه عملی برای مؤمنین است. این حدیث به صراحت بیان می‌کند که واکنش طبیعی یک قلب مؤمن به شنیدن حق، «آرامش» و «پذیرا است»، نه «خشم» و «نفرت». «صَدع» در اینجا به معنای آشکار ساختن و قاطعانه بیان کردن حق است؛ حتی اگر این آشکارسازی، تلخ و ناخوشایند باشد. این خشم که در برابر حق بروز می‌کند، خود نشانه‌ای از وجود حجاب‌ها و موانع درونی است. مؤمن واقعی می‌داند که حق، نهایتاً به نفع اوست، حتی اگر در لحظه شنیدن، با منافع زودگذر یا باورهای تثبیت‌شده‌اش در تضاد باشد. در واقع، این حدیث، یک آزمون عملی برای سنجش میزان ایمان و خلوص نیت فرد است: آیا حق برای من ارزشی ذاتی دارد یا تابع شرایط و منافع لحظه‌ای من است؟

امام صادق علیه‌السلام در ادامه می‌فرماید «فَاِنَ المُؤمِنَ لَا یَغضَبُ مِنَ الحَقِ اِذَا صُدِعَ بِه»؛ یعنی مؤمن واقعی از اینکه حقیقت به او گفته شود، خشمگین نمی‌شود، حتی اگر حرف حق تلخ باشد؛ چون ایمان قوی او باعث می‌شود که حقیقت را دوست بدارد و نه اینکه از آن بترسد. این آرامش نشان می‌دهد که حق برای او از غرور و خودبینی‌اش مهم‌تر است.»

ریشه‌یابی علل دوری از حق یکی از بزرگترین موانع درونی، «تعصب» است. تعصب، یعنی ایستادگی کورکورانه بر باورهای پیشین، صرفاً به خاطر انتساب آن باور به خود یا قبیله. قرآن به شدت با این نوع تقلید کورکورانه مقابله می‌کند (بقره /170) 1 جایی که مشرکان به آبا و اجداد خود چسبیده‌اند. در کنار تعصب، «حمیت جاهلی» یا همان قوم‌گرایی و قبیله‌گرایی، مانع بزرگی است؛ زیرا فرد، موقعیت اجتماعی و حفظ آبروی قبیله را بر حقیقت مقدم می‌شمارد. در چنین حالتی، هویت فردی و جمعی بر محوریت حقیقت شکل نگرفته، بلکه بر محوریت حفظ وضع موجود بنا شده است. این نوع دفاع از «باورهای تثبیت‌شده» به جای «حقیقت مطلق»، باعث می‌شود که وقتی حقیقت جدید یا اصلاح‌گری مطرح می‌شود، فرد آن را تهدیدی برای جایگاه خود ببیند و به جای استقبال، موضع تدافعی و پرخاشگرانه بگیرد.

دوری از حق، ناخودآگاه انسان را به سمت گرایش به باطل سوق می‌دهد. باطل، گرچه ظاهری فریبنده دارد و گاهی اوقات با وعده‌های دنیوی همراه است، اما ذاتاً فاقد ثبات و پایداری است. این گرایش اغلب ناشی از «حب دنیا» است؛ ترس از دست دادن جایگاه، مال یا شهرت در صورت پذیرش حقی که نیازمند تغییر شیوه زندگی باشد. انسان دنیاطلب، حق را از دریچه «فایده عملی و ملموس در کوتاه‌مدت» می‌بیند. اگر حق‌مداری او را وادار به انفاق کند، یا اگر حقیقت بر خلاف مصلحت سیاسی‌اش باشد، باطل‌های کوچک‌تر و مصلحت‌های زودگذر، جای حقیقت بزرگ را می‌گیرند. این حرکت به سمت باطل، نوعی خودفریبی است که در آن، فرد برای حفظ آسایش ظاهری، آسایش ابدی خود را به خطر می‌اندازد. این فرآیند در روانشناسی دینی، نوعی «توجیه» است که در آن، فرد برای فرار از مسئولیت پذیرش حق، دلایلی منطقی (اما کاذب) برای انکار آن می‌تراشد.

یکی دیگر از مهم‌ترین عوامل رویگردانی از حق، گناه است. فرد گناهکار، به جای آنکه از حق استقبال کند، از آن گریزان است، چرا که حق، او را به اصلاح و توبه فرامی‌خواند و این خود، موجب انقباض نفس او می‌شود. در واقع، گناه، خودارضایی روحی است که فرد را به سکون و عدم حرکت وا می‌دارد، در حالی که حقیقت همواره نیازمند حرکت، تلاش و جهاد نفس است. اگر کسی بخواهد به راحتی حق را بپذیرد، ابتدا باید آمادگی نفسانی برای ترک آنچه او را به باطل کشانده است، داشته باشد.

پس حق‌مداری نه تنها یک فضیلت فردی، بلکه زیربنای تشکیل جامعه عادلانه است. جامعه‌ای که در آن افراد از ترس، مصلحت‌اندیشی یا تعصب، حق را انکار کنند، دیر یا زود شاهد فروپاشی ساختارهای اخلاقی و اجتماعی خواهد بود. هنگامی که معیار پذیرش سخن، حقیقت ذاتی آن نباشد بلکه قدرت گوینده یا منفعت شنونده باشد، عدالت از بین می‌رود. حق‌مداری، زمینه‌ساز تحقق عدالت کامل در عصر ظهور است. در آن زمان، معیارهای باطل و نسبی از بین خواهد رفت و تنها میزانی که بر اساس آن قضاوت خواهد شد، حق مطلق الهی است. این امر نیازمند آن است که افراد از خُردمحوری خود فاصله گرفته و حقیقت را فارغ از نفع شخصی خود، ملاک قرار دهند.

خلاصه آنکه، مؤمن واقعی کسی است که «میزان العدل»2 را در قلب خود جای داده باشد. پذیرش حق، نیازمند شجاعت اخلاقی برای کنار گذاشتن تعصبات شخصی و اجتماعی و آمادگی برای تطهیر نفس از گناه است. همان‌طور که در علم فیزیک داریم، برای مشاهده طیف‌های نوری خاص، باید محیط اطراف ما شفاف باشد، در حوزه معنویت نیز، اگر قلب ما با آلودگی‌ها و تعلقات دنیوی مکدر باشد، نمی‌توانیم نور حق را به وضوح درک کنیم. تنها با تمرین این فضیلت است که می‌توانیم در شمار اهل حقی باشیم که در برابر آشکار شدن حقیقت، نه تنها خشمگین نمی‌شوند، بلکه آن را چراغ راه خود می‌کنند. این مسیر، مسیری است که از انکار تا آرامش، از تعصب تا تسلیم و از دوری تا قرب الهی امتداد دارد. ---------------------------------- پاورقی: 1. وَ اِذا قیلَ لَهُمُ اتَبِعُوا ما أَنزَلَ اللَهُ قالُوا بَل نَتَبِعُ ما أَلفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَ وَ لَو کانَ آباؤُهُم لا یَعقِلُونَ شَیئاً وَ لا یَهتَدُونَ. و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید»؛ می‌گویند: «نه، بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافته‌ایم، پیروی می‌کنیم.» آیا هر چند پدرانشان چیزی را درک نمی‌کرده و به راه صواب نمی‌رفته‌اند [باز هم در خور پیروی هستند]؟

2. قال علی بن موسی الرضا (ع)... فَاِذَا خَرَجَ أَشرَقَتِ الأَرضُ بِنُورِهِ وَ وَضَعَ مِیزَانَ العَدلِ بَینَ النَاسِ فَلَا یَظلِمُ أَحَد أَحَدا. هنگامی که (قائم) خروج کند، زمین را با نور خودش نورافشانی می‌کند و میزان العدل را بین مردم وضع می‌کند و هیچ کس به دیگری ظلم نمی‌کند. (کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص372)