کوروساوا؛ غربیترین فیلمساز ژاپن
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو - زهرا قربانی رضوان؛ کوروساوا کارگردان، نویسنده و تهیهکننده ژاپنی سال 1910 در خانوادهای پر جمعیت به دنیا آمد. پدر او یک نظامی قانونمند و خشن بود. مادر او از یک خانواده سامورایی بود. کوروساوا ابتدا در مدرسه خوش نویسی ژاپن ثبت نام شد، اما هرگز راضی نشد تا در آن مدرسه ادامه دهد و بعد از 6 ماه از آنجا فرار کرد.
اولین تاثیر گذاری هنر بر او از خطاطی شروع شد. در سال 1927 در مدرسه آموزشهای هنر نقاشی غرب ثبت نام کرد و توانست از این طریق هزینههای خود را تامین کند. ورود او به عرصه سینما بصورت اتفاقی از طریق یک آگهی استودیو شکل گرفت که به دنبال یک کمک کارگردان بودنند؛ بنابراین او بطور رسمی از کمک کارگردانی شروع به کار کرد.
از جمله فیلمهای مهم او میتوان به راشومون (1950)، زیستن (1952)، هفت سامورایی (1954)، سریر خون (1957) بر پایه مکبث از شکسپیر، در اعماق (1957) بر پایه نمایشنامه ماکسیم گورکی، ریش قرمز (1965)، دودسکادن (1970) اشاره کرد.
او توانست مهارت خود را چنان افزایش دهد که به یک کارگردان حرفهای تبدیل شود. منتقدان اعتقاد دارند که او یکی از بزرگترین انسانگراهای سینما است. او به دلیل نزدیکی با دنیا و فلسفه غرب تاثیرات فکر اگزیستانسیال را به خود گرفته بود. جان ملن میگوید: «فیلمهای کوروساوا مانند داستانهای قرن 19 به صورت سوم شخص نقل میشوند.» او بسیار تلاشگر و جدی بود و به امپراطور کوروساوا معروف بود.
او علاقه بسیار زیادی به ادبیات غرب داشت بنابراین آثارش اقتباسی از شکسپیر، داستاپوفسکی و گورکی داشت. کوروساوا لقب سلطان اقتباس ادبی را دارد. فیلم سریر خون بر اساس نمایشنامه مکبث، آشوب بر اساس شاه لیر، سواحل پست هم براساس پناهگاه شب اثر گورکی توسط کوروساوا ساخته شده اند. کوروساوا دو نمایشنامه شکسپر را به فیلم درآورده است، یک بار فیلم سیاه و سفید و بار دوم فیلم رنگی ساخت.
کوروساوا اولین کارگردان ژاپنی بود که در غرب شناخته شد. کوروساوا برای به تصویر کشیدن صحنه جنگ متاثر از آیزنشتاین، الکساندر نوسکی و جان فورد بود. در مونتاژ از آیزنشتاین وام میگیرد و صحنه ها، نماها و ساختار کلی را براساس فیلمهای او پیش میبرد. زمانی که میخواهد فاجعهای را روایت کند متاثر از جان فورد است. کوروساوا از فیلمسازانی، چون گانس، کاپرا، وایلر، هاکس تاثیر پذیرفته است.
کوروساوا غربیترین فیلمساز ژاپن است. آندره بازن درباره او میگوید: «مطمئنا، کسی که کوروساوا را ترجیح میدهد ناآگاه است، اما آنکه فقط میزوگوچی را دوست دارد تنها یک چشم دارد.»
ساتیا جیت رای معتقد است سینمای کوروساوا بر دو وجهه استوار است: ابتدا تاکیدی که بر حرکت داشت و وجهه دوم ابهام آمیز و آموزشی بودن بخصوص فیلمهایی که مفهوم و مضمون امروزی تری دارند. بیشتر مضمونها در فیلم او حول محور تشریح موقعیت انسانی است. قهرمانانی که کوروساوا میسازد از دانش برخوردار اند آنها میدانند که چه میخواهند و ارزشهای آنها چیست.
ساموراییهای فیلمهای او آداب را میدانند و کمتر برای پول کاری انجام میدهند. او در تمام فیلم هایش سعی داشت پیامی را به مخاطب برساند پیامی که زندگی را به سوی بهتر شدن سوق دهد. فیلمهای او درباره مردمانی که تلاش میکنند خودخواهی خود را کنترل کنند و برای صلاح جمعی کاری را انجام دهند. غالبا قهرمان جوان مغروری است که باید از استاد پیر خود دری انضباط و ایثار یا بگیرد مانند ریش قرمز. موضوع ساختار و سبک او نشان دهنده انسان دوستی و اومانیسم است و چیزی که فیلمهای او را به وسترن نزدیک میکند انسان گرایی قهرمانانه است.
استفاده بی نظیر از رنگهای نورانی و درخشان در فیلم «دودسکادن» قابل توجه است. کارگردان نقاش یک تابلوی عظیم است که جنگی را روایت میکند. رنگهایی که از قانون خاص زمان خود تبعیت نمیکند. در «سریر خون» رنگ قالبی که به کار رفته خاکستری است. در فیلم «آشوب» شاهد رنگهای معناگرا در مکاتب هستیم رنگهایی که نمادی از منطقه اصلی و مرکزی ژاپن هستند.
نماد شرق و عنصر چوب رنگهای سبز و آبی است و ترکیب رنگ سیاه و قرمز که در بخش آتش گرفتن کوه فوجی در فیلم رویا دیده میشود نماد تقابل یانگ و ین شمال و جنوب آب و آتش است. در اصل در ژاپن دو رنگ اصلی و پایه وجود دارد و آن هم رنگ سبز و آبی است. دغدغه اصلی او هماهنگی رنگها در ترکیب تصویر است.
فیلم «زیستن» چهاردهمین فیلم آکیرو کروساوا است. روایتی از منشی شهرداری که در مییابد بر اثر سرطان لاعاجی در حال مرگ است و آخرین ماههای عمرش را صرف ساختن زمین بازی برای بچهها در بخش فقیر نشین شهر میکند. کوروساوا میگوید: «گاهی به مرگ خود فکر میکنم و در این حال به این فکر میافتم که اصلا چطور میتوانم تحمل نفس آخر را داشته باشم در حالی که این نوع زندگی را دارم، چطور میتوانم ترکش کنم؟ احساس میکنم خیلی چیزهای دیگر هست که انجام دهم. این احساس را دارم که خیلی کم زندگی کرده ام و در این وقت به فکر فرو میروم. اما غمگین نمیشوم.»
از چنین احساسی بود که «زیستن» به وجود آمد. از موفقیتهای این فیلم میتوان به نگاه خلاقانه به مسائل اجتماعی و دقت در شخصیت پردازی اشاره کرد. در فیلم «زیستن» کوروساوا این ایده را مطرح میکند که زندگی حتی بعد از مرگ قهرمان هم به پایان نمیرسد. در اصل مرگ نوعی زیستن است. ما در این فیلم با نوع مثالی مرگ روبه رو هستیم. او عقده داشت که انسان هرگز نباید نا امید باشد بنابراین قهرمانهای او سرشار از انرژی و امید هستند.
در فیلمهای خود متاثر از تئاتر نو بود. تئاتر نو نوعی هنر نمایش بودایی است مانند تعزینه ایرانی که ریشه در تفکرات شیعی و اسلامی دارد. این نمایش ترکیبی از مراسمهای مذهبی و رقص و موسیقی است. در این نمایش قهرمان بعد از مرگ خود دوباره به جهان باز میگردد و بخشی از زندگی اش را به نمایش میگذارد.
در مصاحبهای کوروساوا درباره موسیقی میگوید: «من نگفتم موسیقی یک زهر است. من قصد داشتم بگویم که این خطر وجود دارد که موسیقی به زهر تبدیل شود؛ بنابراین لازم است تا آن را تحت کنترل خود درآورید و بدانید که تا چه حدودی به تماشاگر اثر خواهد گذاشت. اگر مقدار اندکی سم مصرف کنید اثرش مانند دارو خواهد بود؛ بنابراین باید به اندازه مصرف کرد. تماشاگر، زمانی که زیر پتک دسی بلها قرار میگیرد دیگر تصویر را نگاه نمیکند. نوار صوتی که شلوغ باشد میتواند داستان را کاملا به حالت اتصالی برساند. مسئله اندازه مصرف، اساسیترین چیز است.»
اولین فیلم رنگی او «دودسکادن» فیلمی در ژانر درام است که بر اساس نمایشنامه در اعماق اجتماع اثر ماکسیم گورکی ساخته شده است. «دودسکادن» به زندگی مردم فلکزده و درمانده در منطقهای فقیرنشین و دورافتاده از شهر میپردازد که هر کدام با مشکلات مختلف روبهرو هستند. تصاویر بدبختی در فیلم دودسکادن به تمسخر گرفتن زندگی است. «دودسکادن» فیلمی تکه تکه و گسسته است که داستانهای مختلف را شامل میشود، اما مفهوم آن مشترک است. از بازیگران آن میتوان به کین سوگای، کونیه تاناکا و هیساشی ایگاوا اشاره کرد.
فیلم «راشامون» فیلمی جنایی و درام اثر کوروساوا بر پایه استفاده از فلاشبک شکل گرفته است. راشامون ماجرای یک جنایت را از دید چهار گزارش بررسی میکند. یک هیزمشکن (شیمورا)، یک راهب و یک مرد عامی، از باران به خرابههای دروازه راشومون پناه میبرند و راهب و هیزم شکن، داستان محاکمهای را که شاهد بوده اند با سه روایت تعریف میکنند. در آخر مرد هیزم شکن اعتراف میکند که همه چیز را دیده است.
فیلم ترکیبی از دو داستان کوتاه است. راشومون اولین فیلمی بود که کوروساوا و سینمای ژاپن را به مخاطبان غربی شناساند و در تعدادی از سینماهای غرب نیز اکران شد و به عنوان یکی از شاهکارهای کوروساوا شناخته میشود. فیلم توانست شیر طلایی جشنواره ونیز را ببرد و همچنین جایزه اسکار افتخاری را در بیست و چهارمین دوره جایزه اسکار از آن خود کند.
در فیلم هفت سامورایی اهالی یک روستا که به خاطر حمله راهزنها، به فلاکت و تنگدستی افتادهاند تنها راه چاره را در پیدا کردن چند سامورایی برای محافظت از روستا در برابر غارت راهزنان میبینند. چند نفر از اهالی بدین منظور راهی شهر میشوند و پس از تلاش فراوان و چند بار شنیدن جواب رد، موفق میشوند یک سامورایی با اخلاق به نام کامبئی شیمادا را پیدا کنند؛ که فیلمی حماسی است شاهد استفاده از چند دوربین، استفاده از حرکت پن برای تعقیب صحنههای اکشن استفاده از عدسی تله فتو برای خلق ترکیب بندی بصری انتزاعی روی پرده عریض هستیم. جان استرجس براساس هفت سامورایی کوروساوا فیلم هفت دلار را ساخت. او در طول زندگی حرفهای 57 سالهاش، توانست30 فیلم بسازد.