جمعه 9 آذر 1403

یادداشت |‌سر به هوا قدم برندار!

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
یادداشت |‌سر به هوا قدم برندار!

کتاب «قدم‌های سر به هوا» داستان روایت دختری شانزده ساله به نام آیه است که از دوست صمیمی خود ستایش جدا افتاده است. همین جدا شدن باعث ایجاد کشمش‌هایی برای آیه در دوست‌یابی و تصمیم‌گیری می‌شود.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌«قدم‌های سر به هوا» نوشته فاطمه شایان پویا برای مخاطب کودک و نوجوان از سوی انتشارات کتابستان معرفت منتشر و روانه بازار نشر شده است. شایان پویا درباره ایده اولیه نگارش این کتاب گفته است: «ایده اولیه این کتاب از سال اول کرونا که راه اربعین به روی ایرانیان بسته شد رقم خورد. مخاطبان اصلی دانش‌آموزان متوسطه اول و دوم هستند. در مرکز دختر نوجوان با دوستان به این فکر کردیم حالا که این اتفاق افتاده است باید چه کار کنیم؟ آیا واقعاً اربعین تعطیل می‌شود؟ بدون شک راهپیمایی و حرکت اربعین تعطیل نمی‌شود و قرار است ان شاءالله به ظهور و عصر حضرت مهدی (عج) منتهی بشود. از آنجایی که در جامعه امروز با ضعف انگیزه در نوجوانان مواجه هستیم. در مرکز تصمیم گرفتیم روی مصداق حرکت برای نوجوان فکر کنیم و کتاب حرکت آقای صفایی حائری منبع اصلی من برای نوشتن کتاب قدم‌های سر به هوا شد.»

«انسان و مسیرهای پیش رو» در بازار نشر

محدثه قاسم پور نویسنده در یادداشتی که برای انتشار در اختیار خبرگزرای تسنیم قرار داده به نقد و بررسی این کتاب پرداخته است، این یادداشت به شرح ذیل است:

«کتاب «قدم‌های سر به هوا» نوشته فاطمه شایان پویا در سال 1402، توسط کتابستان معرفت روانه بازار شد. کتاب داستانی برای نوجوانان سال‌های متوسطه است که در شمارگان 1000 نسخه و در 212 صفحه منتشر شده است.

داستان روایت دختری شانزده ساله به نام آیه است که از دوست صمیمی خود ستایش جدا افتاده است. همین جدا شدن باعث ایجاد کشمش‌هایی برای آیه در دوست‌یابی و تصمیم‌گیری می‌شود.

آیه با دوستان جدیدی آشنا می‌شود که هر کدام درگیر چالش‌های دوران نوجوانی هستند. مبینا علاقه زیادی به دیده شدن در فضای مجازی دارد و دائما درحال فیلم گرفتن است. سبا نازک نارنجی و شکمو است و مهدیه برخلاف ظاهرشادش سختی‌های زیادی را در زندگی تحمل می‌کند.

داستان با زاویه دید اول شخص توسط آیه به صورت غیرخطی روایت می‌شود. دیالوگ‌های طنز و روایت‌های صمیمی و متناسب با حال و هوای نوجوان امروزی داستان را خواندنی‌تر کرده است. برای نمونه در صفحه 35 آیه به همراه دوستان جدیدش در حال شیطنت است؛ «دوباره رگ تخس بازی‌ام بیرون زده بود و از درون می‌لرزیدم. باید یک جایی تخلیه‌اش می‌کردم تا آرام شوم.»

شکست‌های پی در پی و شیطنت‌های آیه و رفقایش در مدرسه باعث می‌شود، مورد توبیخ قرار بگیرند. آیه به علت جدایی از ستایش هدف و انگیزه حرکت خود را از دست داده است و با شلوغ‌کاری فقط قصد سرگرم کردن موقتی خود را دارد. در امتحان المپیاد هم انگیزه‌ای برای پاسخ دادن به سوالات ندارد. رقابت او با آتنا هم باعث می‌شود به دنبال راه‌حلی برای موفقیت و بهتر کردن شرایط باشد‌. شرکت در مسابقه سازه‌های ماکارونی راه‌حل آیه است. در حین این مسابقه تعامل گروهی و حضور بیشتر در کنار خانم کشاورز، معلم فیزیک مدرسه باعث ایجاد تحول شخصیت در آیه و دوستانش می‌شود.

تسلط نویسنده که از شاگران شهید مجید شهریاری بوده به اصطلاحات فیزیکی و فرمول‌های ریاضی از نکات جالب توجه کتاب است که در مسابقه سازه‌های ماکارونی بیشتر دیده شده است.

20 هزار جلد کتاب «گام گام تا داستان سفر اربعین» در سراسر کشور ارسال شد

نوجوان در انتخاب هدف و انگیزه نیازمند راهنمایی است. یکی از ویژگی‌های دوره نوجوانی مشخص نبودن هدف زندگی، تصمیم‌گیری‌های شتاب‌زده و عدم برنامه‌ریزی درست است. هیجان و نشاط این دوران گاهی باعث تصمیم‌گیری احساسی می‌گردد و نوجوانان را از دایره حرکت پیش‌رونده باز می‌دارد. نویسنده داستان «قدم‌های سر به هوا» به درستی برای حل این مشکل تلاش کرده است. داستان که درونمایه خود را از کتاب حرکت علی صفایی گرفته است، قصد دارد مسیر صحیح عقلانیت و هدف‌گذاری برای رسیدن به قله را به صورت غیرمستقیم در قالب کشمکش‌های داستانی به نوجوان نشان بدهد.

طرح جلد کتاب نیز که شبیه دفترچه‌ای بیرون آمده از کوله‌پشتی مدرسه است با نقاشی‌های آیه در طول داستان هم‌خوانی دارد و حال و هوای داستان را به خوبی تصویر کرده است.

سفر کوه در این داستان نمادی از حرکت به سمت هدف و قدم برداشتن به سمت قله است. حرکتی که باوجود تمام سختی‌ها لذت‌بخش و امیدآفرین است. به نظر می‌رسد نویسنده کتاب «قدم‌های سر به هوا» برای آن که نوجوانی سر به هوا قدم برندارد 25 قدم اساسی را در هر فصل برداشته و نوجوان در کنار لذت بردن از خواندن کتاب به مهمترین نیازهای خود نیز پاسخ خواهد داد.

در صفحه 199 کتاب زمانی که گروه به قله می‌رسند، دیالوگ خانم کشاورز ضربه نهایی را می‌زند: «باید بجنگیم، اما توی یه سیستم محکم. اگه تصمیماتمون رو توی اون سیستم بندازیم، دیگه ضربه‌ها توی اندازه‌ی حرکتمون تغییری ایجاد نمی‌کنن.»