یک کپی ترحمآور از سریالهای «جنوب شهری» دهه 80/ «شادروان» در زیر نقطهی انجماد
کمدی در وهلهی نخست باید خندهدار باشد یا دستکم در بخش اعظم خود لبخند به لب قاطبهی مخاطبان خود بیاورد، وگرنه توهین به شعور مخاطبی است که بیش از هر چیز، به قصد داشتن لحظات فرحبخش به دیدن آن می رود.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق - دهه 80 خورشیدی، مقارن با اوج محبوبیت سریالهای «جنوب شهری» با محوریت رضا عطاران، سیروس گرجستانی، سعید آقاخانی و این طیف از بازیگران در سیما بود که با سریال «بزنگاه» (1387) به اوج رسید. سریالهایی «تهران خلوتکن» که در قالب طنز، مناسبات و خصلتهای زیست مردمان شوش، دروازه غار، تیردوقلو، خزانه، یاخچی آباد و... و. را به تصویر می کشیدند و تا 30 شب مخاطبان را با خود می بردند و البته با تمام فقر، ناداری و گرفتاری، فضای حاکم بر خانواده در این مجموعهها، مهربانانه و به روش خود، عاشقانه، بود.
نکتهی مهم و اساسی این طیف مجموعههای تلویزیونی این بود که شان و کرامت مردمان جنوب شهر را حفظ می کرد و در عین نداری و فقر، صورتشان را سرخ و پرچمشان را بالا نشان می داد. آن مجموعههای تلویزیونی به بهانه خنده گرفتن از مخاطب، شان مردمان فقیر و محروم را به سخره نمی گرفت و از آنها مشتی پلشت، بیشخصیت و دور از آداب و حرمت و احترام تصویر نمیکرد.
این نکته، یعنی حفظ کرامت سوژههایی که درباره آنها فیلم «کمدی» می سازی، به لحاظ اخلاقی مهمتر از نداشتن شوخیهای اروتیک است، که البته در جای خود بسیار مهم است. این، دقیقا مولفه و معیاری است که فیلم «شادروان» ساختهی حسین نمازی ندارد. فیلمی که مردمان محروم را مشتی «مردهخور» چترباز، بیخاصیت و حتی «بوگندو» نشان میدهد که از قضاء، برعکس برخی تبلیغاتی که حول فیلم می شود، کاراکترهای آن شوخیهای خُنُک و اباطیل بیمزهی اروتیک کم هم به زبان نمی آورند.
عنوان «شریف» را نمی توان دربارهی هر اثر کمدی یا طنزی به کار گرفت که صرفا اروتیسم آن گلدرشت نیست. کمدی در وهلهی نخست باید خندهدار باشد یا دستکم در بخش اعظم خود لبخند به لب قاطبهی مخاطبان خود بیاورد، وگرنه توهین به شعور مخاطب است که برای داشتن لحظات مفرح به سینما رفته است.
عنوان «کمدی شریف» را اگر بتوان اطلاق کرد، «خجالت نکش» رضا مقصودی است که با وجود آن که نقطهی ثقل آن رابطهی زناشویی و فرزندآوری است، اما وقیح و عنیف و پلشت نیست و البته مفرح و خندهدار است که این وجه دوم یعنی به ذات کمدی وفادار است.
کمدی شریف، «چند می گیری گریه کنی؟» شاهد احمدلو بود که با شوخی با جدیترین مسالهی حیات بشری، یعنی «مرگ»، یک کمدی پاک و پاکیزه و کاردرست و البته بسیار خندهدار و مفرح عرضه کرد.
کمدی شریف «در مدت معلوم» وحید امیرخانی بود که حول محور نیاز جنسی و ازدواج موقت، هیچگاه به ورطهی هرزهگویی و شلنگ تخته انداختن و لودگی وقیحانه نیفتاد و البته در لحظاتی به طرز ناجوانمردانهای خندهدار بود!
در نقطهی مقابل، «شادروان» هم پلشت است و هم در بخش عمدهی زمان خود اصولا کمدی نیست و از گرفتن یک خنده (بلکه لبخند) هم عاجز می ماند.
«شادروان» به لحاظ فنی یک فاجعه است. اصولا یک کار تلویزیونی با میزانسن تلهفیلم است که به طرز آشکار و البته ترحمآوری می خواهد یادآور سریالهای خاطرهانگیز «جنوب شهری» دهه 80 سیما باشد. پرت بودن فیلم در همان کست (بازیگر - گزینی) خود را به طور کامل عیان می کند.
سینا مهرادی که ذرهای طنازی در رفتار و گفتار ندارد و اصولا جنس بازی او بیش از حد نامنعطف و چقر است، با چه منطقی کاراکتر اصلی یک فیلم «کمدی» شده است؟ با کدام سلیقهی سینمایی، بانو «رویا تیموریان»، که اصولا شیمی بازی و حضور او سرد و هیجانزداییشده است، برای نقش کمیک انتخاب می شود؟
آن جوانک فربه افغانستانی چه کارکردی جز مضحکه کردن هیات و لهجه او با هدف خنده گرفتن دارد؟ شلوارک به پای بهرنگ علوی سنگین وزن کردن (با شکم و باسن برآمده) و تکرار مکرر اندر مکرر شوخی لوس «یک دایی بچسبون تنگش دیگه» از زبان او، طنز است؟
و البته سوء استفاده از حضور کوتاه استاد رضا رویگری عزیز با آن حال نه چندان مساعد، بیشتر تراژیک است تا خندهدار. این که بازیگر پیشکسوت سینمای ما که با اقتدار و کاریزمای خود در نقش «کیان ایرانی» در سریال مختارنامه در ذهن عامه حک شده، برای لحظاتی کوتاه و آن هم در چنین وصف و حال «پلشتی» به تصویر بکشی، تنها از کجسلیقگی محض برمی آید و بس.
کمدی ساختن، بر عکس نامش، کاری به شدت «جدی» است و بیراه نیست که آن را سختترین ژانر سینما از لحاظ ساخت بدانیم. خلق موقعیتهای طنز واقعی (نه شلنگ تخته و بشکن و بالا بنداز به سبک «شادروان» و کمدیهای لانتوری دفتر پویا فیلم) و خنده گرفتن از مخاطب امروز، بسیار دشوار است و محتاج دانش دراماتیک و بینش و سلیقهی سینمایی برجستهای است.
داریوش مهرجویی، ابوالحسن داوودی، کمال تبریزی، مهدی فخیمزاده و بهروز افخمی همگی در دوران اوج طراوت روحی و پختگی فنی خود، ماندگارترین کمدیهای سینمای ایران را رقم زدند.
بهتر است حسین نمازی، کارگردان جوان سینمای ایران، چند سالی را به ساختن فیلم و زورآزماییدر ژانرهای دیگر بگذراند تا به حداقل استانداردها در فیلمسازی اعتلاء یابد تا سپس به طبعآزمایی در ژانر سهل و ممتنع کمدی خطر کند.
**سهیل صفاری