سه‌شنبه 6 آذر 1403

آقای موسوی خودتطهیری با اسیدپاشی امکان ندارد!

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
آقای موسوی خودتطهیری با اسیدپاشی امکان ندارد!

مشکل اصلی موسوی وابستگی به دشمن نیست، مشکل بسیاری دیگری نیز هست. اسلام روشنفکری وقتی با کم ظرفیتی عجین شد همین خواهد شد

سرویس دیدگاه مشرق - بیانیه اخیر میرحسین موسوی که صدها رسانه و خدمه دشمن را از بیکاری خارج کرد را باید متفاوت از حدود بیست بیانیه قبلی وی دانست و آن را نقطه عطف در حیات سیاسی وی و جمهوری اسلامی محسوب کرد و با مواضع آیت‌الله منتظری در واپسین سال‌های حیات امام مقایسه کرد.

یکم: محتوای این بیانیه نقد نیست که به رسمیت شناخته شود، مطلب جناحی نیست که طبیعی شمرده شود. نصیحت‌گونه نیست که با آن صبوری شود. بلکه به مثابه «عربده سیاسی» است که حرارت و ادبیات آن پیشی گرفته از منافقین، سلطنت‌طلبان و اصلاح‌طلبانی است که اکنون با پول سعودی، پهلوی و امریکا در رسانه‌های آنان دنبال دمکراسی در ایران هستند.

دوم: احمدی‌نژاد به بدترین وضعیت ممکن هم برسد، حوادث زمان به اتهام تقلب شما خللی وارد نمی‌کند و شما هرگز تبرئه نخواهید شد. بیانیه اخیر به مثابه اسیدی است که درصدد تطهیر جنایت پیشین است به خواست خدا نخواهیم گذاشت آن جنایت بزرگ و خالقان آن در تاریخ گم شوند.

سوم: از قوه قضاییه و حتی مقام معظم رهبری باید گلایه کرد که تساهل و گذشت شما به خاطر سوابق و زحمات این افراد در انقلاب، نه تنها آنان را در فکر فرو نبرد و متنبه نشدند که روی صندلی طلبکار نشسته‌اند و از جنایتی که با تهیه‌کنندگی شاخه سیاسی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین اجرا کردند نه تنها پشیمان نیستند که افتخار هم می‌کنند. محاکمه کسی که بدون شمارش یک صندوق «برنده قطعی انتخابات با فاصله بسیار است» امری نبود که آزادگان و آزاداندیشان را گرفتار نفس لوامه کند.

بدون تردید اگر امام بود همانگونه که رهبری اذعان کردند برخوردی سخت می‌کردند. وقتی به خاطر یک استعفا که می‌تواند حق فرد باشد امام آنگونه برآشفتند، با اتهام تقلب چه می‌کردند؟ وقتی امام آیت‌الله منتظری را به خاطر بازتاب سخنانش در رادیوهای بیگانه آنگونه عتاب می‌کردند و برای خود طلب مرگ می‌کردند اگر اکنون بودند که دهها تلویزیون 24 ساعته هشدار موسوی به موروثی بودن رهبر را تبیین می‌کنند چه می‌کردند؟ کجا هستند یاران آزاده امام؟ کجا هستند مردانی که حق را بگویند حتی اگر حیات سیاسی‌شان نابود شود؟

چهارم: مشکل اصلی موسوی وابستگی به دشمن نیست، مشکل بسیاری دیگری نیز هست. اسلام روشنفکری وقتی با کم ظرفیتی عجین شد همین خواهد شد و اگر با قدگیری ممزوج شود مانند بنزینی است که ظرف خود را منفجر می‌کند.

بارها نوشته‌ام که روشنفکر نمی‌تواند و نباید سیاست‌مدار باشد و موسوی از اول انقلاب اشتباهی آمد و اشتباهی می‌رود.

پنجم: سند و برهان موروثی شدن رهبری چیست؟ کجا هستند اطلاح‌طلبان خداباور؟ خود اتهام را ساختید، خود نشر دادید و خود درخواست تکذیبیه می‌کنید؟ حجتتان چیست؟ شرمتان چه شد؟ در رسانه‌های معاند برای تبیین سخنان موسوی (و این جماعت) ارجاع خود را با «گفته می‌شود...» شروع می‌کنند و در عرف رسانه، «گفته می‌شود» یعنی دروغی که باید به صورتی شروع شود. موسوی در این فقره بسیار عقب‌تر از منافقین، پهلوی‌ها، اصلاح‌طلبان فراری و کمونیست‌ها و رسانه‌های وابسته به آنان است. اما گمان بر این بود که موسوی شاید به حرمت نمازی که می‌خواند در جدال بین اخلاق و کینه بر کینه پیروز شود اما از تهمت عریان فروگذار نمی‌کند. دروغ علنی را با افتخار می‌گویند و خود را نیز وارث انقلاب می‌دانند! چه جماعتی! بدا به حال ما که نفهمیدیم مردی رهبر ما شد که مواهب دنیا را بر فرزندانش حرام کرد، استعداد آنان را خفه کرد، زندگی طبیعی آنان را محدود کرد، امیال دنیوی آنان را زیر سقف برد تا چهره جمهوری اسلامی بدون خدشه بماند. تا آرمان امام مبتنی بر دوری حاکمان دینی از زخارف دنیا محقق شود. حال پاسخی را می‌شنوند که نمونه‌ای از: «مگر علی نماز می‌خواند که در مسجد کشته شد؟» می‌باشد. گویی تاریخ در حال تکرار است فقط آدم‌ها عوض می‌شوند.

ششم: قاعده قرآنی عزت فقط مخصوص خدا، رسول و مؤمنین است باور حتمی ماست. می‌توان به تجربه یافت که کسانی که مقابل امام و بعد رهبری ایستادند (فرصت جبران نیز یافتند) چطور سوزاندن عزت خود را به بدترین و بی‌منطق‌ترین روشها شروع کردند و موسوی با رقیب خود در این فقره به یک تقاطع مشترک و درس‌آموز رسیدند و معلوم است که اهل دنیا، دنیا را فریاد نمی‌زنند بلکه طرفدار ملت و عدالت می‌شود و کاپشن مصلح اجتماعی می‌پوشند.

هفتم: موسوی که پرچم‌دار قانون‌گرایی شده بود. هنوز توضیح نداده است که چگونه با تحصیلات غیرمرتبط معماری بیست سال ارشد و دکتری علوم سیاسی درس می‌داده است؟ هنوز نگفته است که چگونه قبل از باز شدن یک صندوق برنده قطعی انتخابات شد و نگفت تحولات بنیادینی که در سر داشت (در مصاحبه با تایمز) طراحی کجا بود؟ از دیگران می‌خواهد آنچه خودشان ساخته و نسبت داده‌اند را تکذیب کنند اما ما از او می‌خواهیم گفته خود را در جواب خبرنگاری که 21/3/88 از شما پرسید: اگر شما شکست بخورید (نه تقلب) به این جوانانی که در خیابان‌ها رقص‌کنان شادند چه خواهید گفت؟ تکذیب کنید. این جوابیه موسوی چرا تکذیب نمی‌شود؟ اگر صحت دارد جزء طراحی چیز دیگری است؟: «پیام من قبلاً به آنها رسیده است (به جوانانی که رقص کنان و شادند) تغییر از مدتی قبل آغاز شده است. پیروزی در انتخابات بخشی از این تغییر است! بخشهای دیگر ادامه خواهد یافت!! و هیچ عقب‌گردی در کار نخواهد بود» آقای موسوی پیام شما چگونه به آنها رسیده بود؟ غیر از این است که به سازماندهی و طراحی اعتراف کرده‌اید؟ او متهم است و اصلاح‌طلبان خوب می‌دانند.

هشتم: باور کنید موسوی اصلاً سخنان سردار شهید همدانی را شخصاً نخوانده است و مثل همه صحنه‌های دیگر بر کم ظرفیتی شخصیتی وی سوار شده‌اند. سردار همدانی از قضا شما را متهم می‌کند که 5 هزار نفر از اشرار که شما به کار گرفته‌اید را شناسایی کرده‌اند و در صدد بوده‌اند که از آنان مجاهد تربیت کنند. مدعای جذب و عدم دفع این جماعت از مطالبات شماها از نظام است. حال چرا چنین رویکردی را سرزنش می‌کنید؟ کجای صحبت همدانی این هست که با اراذل و اوباش مردم را سرکوب کردیم؟ هم صوت آن موجود است و هم مکتوب آن: «5 هزار نفر از کسانی که در آشوب‌ها حضور داشتند ولی در احزاب و جریانات سیاسی حضور نداشتند بلکه از اشرار و اراذل بودند را شناسایی کردیم و در منزلشان کنترلشان می‌کردیم. روزی که فراخوان می‌زدند (موسوی می‌زد یا احزاب اصلاح‌طلب) اینها کنترل می‌شدند و اجازه نداشتند از خانه بیرون بیایند. بعد اینها را عضوگردان کردیم. بعداً این سه گردان نشان دادند که اگر بخواهیم مجاهد تربیت کنیم باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سرکار دارند را پای کار بیاوریم»

طبیعی است که فرایند تربیت مدنظر شهید همدانی در آن مقطع کوتاه محقق نشده است و منظور او چشم‌انداز آینده است. سفرکردگی آن شهید باعث نمی‌شود که بگوییم در بُعد زمان، سخن او آمیخته با اغرار است اما حواستان باشد او اشراری که به فرمان شما تخریب می‌کردند (و سندهای آن در سعادت‌آباد، تهران‌پارس و... موجود است) را می‌خواهد. مجاهد کند و شجاعت آنان که آمیخته با حماقت است را در خدمت صالحان درآورند. این نگاه نه تنها واجد سرزنش نیست که ستودنی است و آرزوی همه ماست که هنر آن را نداریم. بدون تردید ضربه موسوی به نظام به عنوان عمله تجدیدنظرطلبان در تاریخ خواهد ماند. آیت‌الله خامنه‌ای، موسوی و همه ما کم‌کم خواهیم رفت اما آنچه می‌ماند طبق سنت الهی حق است. مردانی که برای خدا حرف زدند، برای خدا تحمل کردند و برای خدا کوتاه آمدند و برای خدا از شخصی کردن مسائل برحذر بودند، پرچم‌داران تاریخ‌اند. ورود اتهام آلوده موسوی به حیطه رهبری بعد از 13 سال نشان از همان راهبردی است که تاج‌زاده امسال رسماً اعلام کرد: «اصلاحات مفهوم گذشته خود را از دست داده و در یک جمله خلاصه گردیده است. مهم‌ترین و مؤثرترین اصلاحات، اصلاح رفتار و گفتار رهبری است» به همین دلیل است که دهها یادداشت رسمی با تابلو شناخته شده در داخل کشور در نقد رهبری از 14 خرداد شروع شد. همسر تاج‌زاده برای دستگیری همسرش، همسر رهبر را خطاب قرار می‌دهد، شکوری‌راد دستگیری تاج‌زاده را به رهبری نسبت می‌دهد و موسوی عصبیت خود از نبود تاج‌زاده را بدون هیچ‌گونه خجالت و حیائی متوجه موروثی بودن رهبری می‌کند.

آنچه در پایان باید گفت اینکه چرا اصلاح‌طلبان ساکت‌اند؟ دیگ برای شما نمی‌جوشد؟ موسوی درست می‌گوید یا وقیحانه سخن می‌گوید؟ تأیید می‌کنید یا رد؟ عیان و نهان شما نسبت به او یکی است؟ حریت شما کجاست؟ شما نمی‌پرسید سند موروثی شدن رهبری چیست؟ با کدام قانون اساسی؟ براساس نظر کدام مرجع رسمی؟ سیاست ورزی با چاشنی سوءظن و نفاق چه سرانجامی دارد؟