چهارشنبه 7 آذر 1403

آیت‌الله یزدی: باید به مقدار ظرفیتمان از مناجات شعبانیه استفاده کنیم

خبرگزاری میزان مشاهده در مرجع
آیت‌الله یزدی: باید به مقدار ظرفیتمان از مناجات شعبانیه استفاده کنیم

رئیس شورای عالی جامعه مدرسین گفت: تناسب زمانی ایجاب می‌کند که مروری بر جملات معروف به مناجات شعبانیه داشته باشیم و به مقدار ظرفیتمان از آن استفاده کنیم.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان به نقل از حوزه، آیت‌الله محمد یزدی در درس خارج فقه خود که در فضای مجازی برگزار شد، مباحثی را درباره مناجات شعبانیه به این شرح مطرح کرد که به این شرح است: بسم‌الله الرحمن الرحیم (خطبه) قرار شد پنج‌شنبه‌ها چند جمله‌ای درباره مباحث اخلاقی بحث کنیم. چه بهتر که از جملات مأثوره از ائمه (ع) در ادعیه و مناجات‌ها استفاده شود. تناسب زمانی ایجاب می‌کند که مروری بر جملات معروف به مناجات شعبانیه داشته باشیم و به مقدار ظرفیتمان از آن استفاده کنیم. اولین نکته در بار سند این مناجات است. چه کسی نقل کرده که امیرالمؤمنین (ع) و ائمه (ع) این مناجات را در ماه شعبان می‌خواندند؟ شیخ عباس قمی نقل می‌کند که فردی به نام ابوخالد گفته است؛ اما کتاب منبع را ذکر نمی‌کند. در چند جا که من دیدم، بعد از مفاتیح، بعضی از نسخ دعا که جداگانه به شکل یک جزوه کوچک دعا همراه با ترجمه منتشر شده‌اند، نه مترجمان و نه شارحان سند آن را ذکر نکرده‌اند. اما مضامین آن مانند بسیاری از روایات ما است که بار‌ها عرض شده است که مضمون سند را تأمین می‌کند؛ چنانکه برعکس قضیه هم هست، یعنی بعضی جا‌ها مضمون در حقیقت سند را تضعیف می‌کند و آدم متوجه می‌شود که چنین مطلبی به زبان ائمه (ع) نمی‌خورد. در هر صورت باید در بار این مناجات گفت، چون جملات و عبارات و معارف و مطالبی که در مجموعه این مناجات وجود دارد معمولا متناسب با ادعیه اهل بیت (ع) است، پس از یک امام معصوم صادر شده است. مطلب دوم نکته‌ای در بار ابتدای دعا است. این‌که دعا با بسم‌الله آغاز نمی‌شود. من خیلی تعجب می‌کنم؛ مگر می‌شود چنین مجموعه‌ای بدون بسم‌الله باشد. حضرت امیر (ع) یا یکی از ائمه (ع) این دعا را کجا خوانده‌اند که با همین مضامین و با همین کلمات همه‌اش ثبت و ضبط شده و برای ما نقل شده است؟ قاعده این است که در مجمعی خوانده باشند و حفاظ و آدم‌های قوی و ذی‌حافظه، که در قدیم زیادتر بوده‌اند و حفظ هم معمول بوده، این‌ها را ضبط کردند، بعد نوشتند، یادداشت کردند و در اختیار ما گذاشتند. کجا خواندند و در چه مجمعی خواندند؟ مثلا دعای عرفه دعای معروف و مفصلی است که مضامین عالی و زیاد دارد؛ اما ذکر شده که حضرت اباعبدالله الحسین (ع) روز عرفه در منا با چنین شرایطی مثلا خوانده‌اند. دعای کمیل نیز روشن است که کمیل را صدا کردند و با کمیل بیرون رفتند، بعد به کمیل توجه دادند و یکی یکی مطالب را خواندند. کمیل هم ضبط و بیان کرده است. در سایر ادعیه معتبر مأثوره نیز آدم نمی‌تواند هیچ تردیدی داشته باشد. این‌جا هم من نمی‌خواهم تردید کنم، ولی سؤال می‌کنم در چه جلسه‌ای و کجا خوانده شده و چه کسی حفظ کرده این محفوظات را و به این صورت و تفصیل نقل کرده است؟ چرا بسم‌الله ندارد؟ مگر ممکن است امام معصوم خطابه‌ای داشته باشد یا بیاناتی مشتمل بر یک مجموعه معارف داشته باشد و بسم‌الله نداشته باشد؟ علی الظاهر باید گفت راوی، هر کس بوده، بسم‌الله را یادش رفته و آن را حذف کرده یا در نقل عطف به چیز‌های دیگر کرده است. مثل خود صاحب مفاتیح که این را به دعای دیگری عطف کرده و گفته این دعا و این دعا؛ از این جهت بدون بسم‌الله و با صلوات بر محمد و آل محمد (ص) شروع شده است؛ بنابراین علی القاعده بسم‌الله داشته، ولی راوی آن را ذکر نکرده است. حالا یادش رفته یا کتاب ننوشته و بعد هم عادت شده است. من تعجب می‌کنم که حتی این آقایی که انصافا عارفانه نوشته و شرح کرده، در صفحه اول کتابش مجموعه متن دعا را آورده و بسم‌الله را ذکر نکرده و همین‌طور که در کتاب‌های دیگر آمده، با ذکر صلوات شروع کرده و جلو رفته است. این هم یک نکته که من نمی‌توانم باور کنم که این دعا بدون بسم‌الله بوده است. با توجه به این‌که راوی آن را بدون بسم‌الله نقل کرده، حال اگر بخواهیم با بسم‌الله شروع کنیم، آیا می‌توانیم دعای با بسم‌الله را به امام (ع) نسبت بدهیم که این‌طور خوانده یا نه؟ هیچ مدرک دقیق و خاص و معتبری بر این مطلب نداریم. می‌توانیم بگوییم بدون بسم‌الله هم خواندند. به هر حال روش متعارف خودشان بوده که فرموده‌اند: «کل أمر ذی بال لم یبدء ببسم‌الله فهو أبتر»؛ لنگر [1] پس قاعدتا باید بسم‌الله داشته باشد، ولی ذکر نشده یا حذف شده است. این خیلی بحث مهمی نیست، ولی قابل توجه است. مناجات شعبانیه به این صورت شروع می‌شود: «اللهم صل علی محمد و آل محمد اسمع دعائی اذا دعوتک و اسمع ندائی اذا نادیتک و أقبل علی اذا ناجیتک». لنگر [2] به این سه جمله خوب دقت بفرمایید. اولا ذکر صلوات در اول یک دعا به معنای چیست؟ هر کسی با سلیقه خاص خودش یک جوری معنا کرده است. برخی گفته‌اند این یک نوع تشریفات است برای دعا که با این ذکر شروع شده؛ درست مثل اینکه هدیه‌ای را در یک ظرف قشنگ بگذارند و با آن ظرف زیبا برای دوست و محبوب ببرند. حالا این بنده خدایی که می‌خواهد با خدا صحبت کند، برای اینکه شروع صحبتش خیلی مؤدبانه باشد و با یک ظرف خیلی زیبا شروع کرده باشد، چه چیزی زیباتر از این ذکر است؟ بعضی‌ها گفته‌اند مثل پوشش یک هدیه است که در اول و آخر یک دعا آورده می‌شود. این جمله شریفه در حقیقت مثل زرورقی است که برای زیبایی روی هدیه می‌کشند. اما به نظرم نکته خیلی دقیق‌تر از این‌ها است. یکی از آقایان در شرحشان آورده‌اند که، چون پیغمبر خدا و آل پیغمبر وسائط رحمت الهی در نظام تکوین هستند این دعا با صلوات بر پیامبر و آل او آغاز شده است. این سخن یک مسئله بسیار مهم اعتقادی است که روایات ما نیز به این مسئله اعتقادی اشاره کرده‌اند. اولا آل و اهل با هم تفاوت دارند که در جای خودش مفصل گفته شده است. آل الرسول غیر از اهل الرسول هستند. در نماز آل داریم نمی‌توانیم اهل بگوییم، بلکه باید آل گفته بشود؛ زیرا اهل مفهوم وسیع‌تری دارد و مصادیق بیشتری را در بر می‌گیرد، ولی آل بر افراد خاص و معینی اطلاق می‌شود. روایات نیز یک بحث بسیار عالی و دقیق درباره واسطه فیض بودن ائمه (ع) در نظام تکوین دارند. «أبی الله تعالی أن یجری الأمور الا بأسبابها»؛ لنگر [3] در نظام هستی، خداوند هر چیزی را با وسائل و اسباب خودش به وجود آورده و می‌آورد. زمین و آسمانی را خلق کرده و مابین زمین و آسمان کرات دیگری را آفریده، موجودات زیادی را خلق کرده، بعد انسان را آفریده و خلیفه‌الله قرار داده است. بعد برای آن‌ها مثلا ائمه یا انبیایی را فرستاده که در حقیقت وسائط یا به تعبیر قرآن کریم، جنودالله هستند. قرآن موجودات این عالم را جندالله حساب می‌کند، برای آنچه خداوند می‌خواهد ایجاد بکند. در آیه شریفه می‌فرماید: «و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم»؛ لنگر [4] یعنی هیچ چیزی نیست جز اینکه مرکز و مبدئش، ریشه اصلی و معدنش پیش ما است، ولی ما فرو نمی‌فرستیم و به وجود نمی‌آوریم و در اختیار نمی‌گذاریم جز با یک اندازه معروف تا مصالح و مصحح آن انزال و نزول آن رحمت در نظام تکوین باشد. این آقای محترم به همین اکتفا کردند که، چون ذکر صلوات اشاره دارد به اینکه محمد و آل محمد (ص) واسطه در نظام تکوین و رحمت‌های الهی هستند، از این جهت اگر آدم اول نام آن‌ها را ذکر کند، به وسائط رحمت توجه کرده است. پیامبر خدا (ص) و آل پیامبر (ع) در تکوین واسطه فیض هستند و فیوضات الهی در خلقت از طریق آن‌ها و از حقیقت وجودی آن‌ها در این عالم به وجود می‌آید. این مسئله سنگین است و همه کس نمی‌تواند درست متوجه بشود که یعنی چه که پیامبر خدا (ص) و آل پیامبر (ع) واسطه فیض تکوینی هستند؛ یعنی موجودات این عالم برای مقام تحقق باید از این مسیر بگذرند، یعنی باید از حقیقت محمدیه، از حقیقت علویه، از حقیقت ائمه (ع) که روایات معراجیه مشخص می‌کند، بگذرند. در شرح آیه «سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الأقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر» لنگر [5] ذکر کرده‌اند که حقیقت محمدیه و حقیقت ائمه (ع) در نظام تکوین و در مبدأ که «ما ننزله الا بقدر معلوم» لنگر [6] تحقق داشته و دارد. من می‌خواهم اضافه کنم، که علی القاعده این شارح محترم هم به این موضوع توجه داشته، که گذشته از این حقایق سنگینی که در معارف ما گفته شده، برای همه ما روشن است که در نظام تشریع، محمد و آل محمد (ص) وسیله هدایت همه انسان‌ها شده‌اند و اگر نبودند، انسان‌ها در ضلالت و گمراهی سنگینی به سر می‌بردند. اصلا هدایت تشریعی و پیدا کردن راه خدا، بنده خدا شدن، عبادت خدا را کردن، اوصاف خدا را شناختن و در حقیقت جهان هستی را درست تفسیر کردن به وسیله محمد و آل محمد (ص) انجام گرفته است. اگر نبود بیانات قرآن کریم که از زبان پیامبر خدا برای ما بیان شده و اگر نبود سنت پیامبر اکرم و سنت ائمه (ع) که از زبان ائمه در روایات برای ما نقل شده، اگر کتاب و سنت نبود، مسلما ما نمی‌توانستیم هیچ هدایتی را به درستی فرا بگیریم و از صراط مستقیم بهره‌مند شویم. هر کس امروز در راه و صراط مستقیم حرکت می‌کند، حتما با ارشاد و هدایت قرآن و سنت است؛ بنابراین محمد و آل محمد (ص) هم وسائل خیر در نظام تکوین هستند و هم وسائل ارشاد و هدایت و کمک‌های الهی و خیر‌های الهی به بندگان خودش در نظام تشریع؛ یعنی انسان‌ها را به انسانیت می‌رسانند و رسانده‌اند که اگر نبود این‌ها یا اگر کتاب و سنت نبود، انسان‌ها انسان نبودند و همان‌طور که قرآن کریم تعبیر کرده: «یأکلوا و یتمتعوا و یلههم الأمل» لنگر [7]. هچنین در جای دیگری انسانی که هدایت نشده باشد را مثلا در ضلالت، بدتر از حیوانات می‌داند، «ان هم الا کالأنعام بل هم أضل سبیلا» لنگر [8] او را مثل یک دابه جنبنده و یک حیوان دیگر بلکه بدتر از آن، بلکه «اشد ضلال» می‌داند؛ بنابراین فلسف این‌که این مناجات کریمه با صلوات آغاز شده، واسطدرفیض‌بودن این خاندان است، هم در نظام تکوین و هم در نظام تشریع. واسطه‌بودن آنان در نظام تشریع را همه متوجه می‌شوند و به‌راحتی می‌توانند بفهمند؛ اما واسطه بودن در نظام تکوین در معارف عالیه ما بیان شده و باید برای اهلش باید بیان کرد. اهلش هم بیان کرده‌اند. این مطالب در فصل امامت کتاب کافی به‌تفصیل آمده است. این دلیل اینکه در اول دعا صلوات ذکر شده است. بعد از صلوات، این سه جملات آمده است: «اسمع دعائی اذا دعوتک» خدایا اگر تو را خواندم، دعای مرا بشنو «و اسمع ندائی اذا نادیتک» و اگر تو را صدا زدم، صدایم را بشنود «و أقبل علی اذا ناجیتک» و اگر با تو نجوا کرد، به من رو کن دعا به معنای خواندن است. کلمه دعا یعنی صدا زدن؛ صدا زدن از راه دور و از راه نزدیک، بلند، کوتاه و متوسط را شاید بشود دعا تعبیر کرد. صدا زدن، طرف را خواندن و صدا زدن دعا گفته می‌شود، ولی کلمه ندا برای جایی است که صدا زدن از راه دور و بلند باشد. به قول ما، طرف را متوجه می‌کند که راه دور است و فاصله دارد و با صدای بلند او را به خودش نزدیک می‌کند؛ بنابراین در مرحله بعد، بعد از «واسمع ندائی اذا نادیتک»، این جمله را دارد: «واقبل علی اذا ناجیتک؛ وقتی می‌خواهم با تو مناجات کنم». مناجات با ندا و دعا تفاوت می‌کند؛ این سه کلمه با هم خیلی تفاوت دارند. از نظر من، معنای مناجات از نجوا گرفته شده و نجوا به معنای درگوشی صحبت کردن است یا به تعبیر دیگر، خودمانی یا دو به دو صحبت کردن است. اگر من در جمعی با شما صحبت کنم می‌گویند فلانی و فلانی صحبت می‌کردند، این‌جا نجوا تعبیر نمی‌کنند؛ اما اگر با شما خصوصی صحبت کنم، چه در جمع و چه در خلوت، به نجوا تعبیر می‌شود. همان‌طور که می‌دانید در آیات شریفه درباره صحبت با پیامبر اکرم (ص) به ما دستور داده‌اند: «لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا»؛ لنگر [9] یعنی با پیامبر مثل دیگران صحبت نکنید. برای صدا کردن پیامبر احترام قائل است، تا وقتی که به مسئله نجوا می‌رسد و می‌فرماید نجوا هم نکنید؛ یعنی نیایید همیشه در گوش پیامبر مطلبی را بگویید یا دو به دو و خودمانی با پیامبر صحبت نکنید که دیگران بگویند فلانی چه می‌گفت و چه می‌شنید، مگر در مواردی که خیلی ضرورت داشته باشد. در موارد ضروری هم دستور داده شده که قبل از اینکه با نجوا صحبت کنند، صدقه‌ای داده شود. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند که من به این دستور عمل کردم؛ یعنی مواردی پیش آمد که ناچار بودم صحبت کنم؛ بنابراین صدقه دادم و بعد از صدقه با پیامبر (ص) به نجوا صحبت کردم. پس «ناجیتک» یعنی خصوصی با تو صحبت کردم، «نادیتک» یعنی تو را بلند صدا زدم و «دعوتک» یعنی تو را خواندم؛ بنابراین ورود به این مناجات این است: «اللهم صلی علی محمد و آل محمد و اسمع دعائی اذا دعوتک» یعنی یا الله اگر تو را صدا زدم و دعا کردم، دعای مرا بشنو. دعای مرا بشنو، چه در این جمله و چه در جمله دوم که بشنو ندای مرا، یعنی من چه بلند و چه کوتاه و چه دور و نزدیک گفتم، بشنو. شنوایی خدا درباره مناجات انسان یک بحث دقیق عرفانی و علمی دارد؛ ما داریم که «ان ربی لسمیع الدعاء» لنگر [10] و «ان الله سمیع علیم» لنگر [11]. در قرآن کریم فراوان آمده که خداوند سمیع و علیم است. سمیع از صفات فعل است، یعنی خداوند صدای هر ذی‌صوتی را می‌شنود. خداوند صدای حیوانات، مورچگان، پرندگان، انسان‌ها، صدای نظام آفرینش و صدای هر ذی‌صوتی را می‌شنود. خدا سمیع است یعنی از نظر او پوشیده نیست؛ وقتی گفته می‌شود در علم او بروز پیدا می‌کند. به قول آقایان که می‌گویند صفت فعل است؛ یعنی توجه به آن نبوده، بلکه توجه به آن پیدا می‌شود، نه اینکه تأثری در خداوند ایجاد شود؛ لذا «سمیع علیم» یعنی سمیعی است که می‌داند شما چه می‌گویید و چه می‌خواهید و چه صدا می‌زنید و مطلب شما در آن صدای شما چیست. پس وقتی می‌گویم «اسمع»، این اسمع به صورت فعل امر آمده که بر درخواست دلالت دارد. «اللهم اسمع» یعنی یا الله اسمع. من اسم این مناجات را گذاشته‌ام الهی‌نامه، یعنی به نظرم مناسب است این‌طور بگوییم. معروف است آدم در الهی‌نامه بگوید الهی الهی، یعنی خدای من، خدای من. خود کلمه خدای من مفهوم خاصی دارد که ظرافت و لطافت بالایی را با خودش دارد تا اللهم.‌ای خدا یک مسئله است و خدای من یک مسئله لطیف‌تر و جدیدتر. اللهم به معنای یا الله است؛ اما در بقیه جملات همه جا دارد الهی الهی، دیگر یا الله نداریم. در اولش فقط یا الله است، آن هم به دلیل اللهم صل علی محمد و آل محمد. «اللهم صل علی محمد و آل محمد واسمع دعائی»، یعنی خدایا صدای مرا بشنو؛ وقتی صدا می‌زنم صدای مرا بشنو. از خدا خواهش می‌کنم که صدایم را بشنود، در حالی که خدا سمیع است و می‌شنود، منتها من توجه ندارم که او می‌شنود. وقتی من دعا می‌خوانم اگر با توجه به خدا بخوانم، در حقیقت توجه نفس خودم را به خدا ارتباط داده‌ام. این ارتباط سبب شده که سمیع تحقق پیدا کند و سمع تحقق پیدا کند، ولی اگر قرائت یا تلاوت می‌کنم، فقط لفظ را بگویم و به هیچ وجه به معنایش توجه نداشته باشم، در آنجا که لفظی را ذکر می‌کنم، ولی جان و دل و قلبم به معنای لفظ هیچ توجهی ندارد، طبیعی است که خداوند هم به آن هیچ عنایت و فعالیتی نخواهد داشت، یعنی فعالیت ذات باری و فعلیت سمع تحقق پیدا نمی‌کند؛ اما وقتی دل و نفس و جانم با مضامین کلمات همراه باشد و توجه داشته باشد، طبعا خداوند هم این توجه را مورد عنایت قرار می‌دهد و نتیجه این می‌شود که دعا مسموع خواهد بود، والا اگر لفظ را بگویم و نفسم توجه قلبی نداشته نباشد، دعا مسموع نیست. دعا هست، اما تلاوت دعا است، ذکر دعا است، ذکر لفظی است یا به قول بعضی، لقلقه زبان است و لقلقه زبان هیچ وقت مسموع ذات باری نخواهد بود. بر اساس این نظر اگر کسی دعا بخواند و معانی کلمات را نفهمد و مفاهیم را نداند؛ مثلا اگر یک فارسی زبان که با عربی آشنا نیست، ولی، چون ائمه فرمودند این‌طور خدا را بخوانید، بخواند و مفاهیم را نفهمد، یعنی دعا نکرده؟ آیت الله یزدی: البته همین آقایی که مفاهیم را نمی‌فهمد، مفاهیمی را به ذهن خود می‌آورد، ولو با این کلمات جور درنمی‌آید. بالاخره دارد با خدا حرف می‌زند، منتها مفاهیم این کلمات را نمی‌داند. توجه دارد که با خدا حرف می‌زند و همین توجه کافی است که سمیع بودن خداوند را فعال کند یا فعالیت در سمع تحقق پیدا کند. لازم نیست مفهوم تک‌تک کلمات دعا را به طور کامل بداند و همین که توجه دارد که با خدا صحبت می‌کند کافی است. در مقابل، کسی که کلمات دعا را می‌خواند، ولی حواسش دنبال حساب و کتاب بازارش است، حواسش دنبال چک و سفته و بده و بستانش است یا دنبال مسائل دیگری است و ذهنش اصلا متوجه نیست، این لقلقه زبان است و نمی‌تواند توجه خدا را جلب کند. آیا ممکن است معنا را اصلا نفهمد و ذهنش هم در بازار باشد، اما لفظ اثر تکوینی داشته باشد. آیت الله یزدی: در چنین حالتی؛ معنایش این است که تنها دعا را تلفظ می‌کنم و ذهنم با دیگری صحبت می‌کند. اگر ذهنم با دیگری صحبت کند و لفظم با خدا صحبت می‌کند، این لفظ «الهی» هیچ فایده‌ای ندارد، این لفظ «اللهم» هیچ فایده‌ای ندارد. می‌گویم «اللهم کن لولیک الحج بن الحسن»، اما، چون صد دفعه خوانده‌ام حالا هم دارم می‌خوانم، ولی حواسم دنبال مطالب خودش است؛ این دعا صدق نمی‌کند. دعا وقتی صدق می‌کند که توجه داشته باشم، ولو معنای، ولی بودن ذات باری برای مثلا حضرت حجت (ع) را ندانم یا درست نفهمم یا مفهوم کلمات دعا را درست ندانم. این خیلی نکته مهمی است؛ اگر کسی مثلا نذر کرد که صد تا صلوات بفرستد، در حالی که اصلا معنای صلوات را نمی‌داند و ذهنش هم دنبال چک و بازار است. تسبیح دست می‌گیرد و صد بار این ذکر را به کار می‌برد. آیا خداوند به اندازه این ذکری که گفته، بر پیامبرش درود نمی‌فرستد؟ و به اندازه صد تا صلوات به او ثواب نمی‌دهند؟ درود بر پیامبر می‌فرستد. ولی توجه ندارد، ذهنش در بازار است، ولی این ذکر را به زبان می‌آورد؛ آیا خداوند عالم به این دلیل که این ذکر تکوینا در هستی محقق می‌شود، برکتش برای پیامبر را محقق نمی‌کند؟ آیت الله یزدی: ذکر در هستی محقق می‌شود؛ اما این ذکر مثل صدایی است که از حرکت دادن زبان و عبور هوا از گلو و دهان حاصل می‌شود. هر کس بی‌توجه کلماتی را بگوید صدای او به‌صورت تکوینی شکل می‌گیرد؛ اما این صدا هیچ ارزشی ندارد، چراکه این صدا از نفس صاحب صدا درنیامده، بلکه از لقلقه زبانش درآمده است. تسبیح می‌گرداند، اما ذهنش جای دیگر است. صد دفعه تسیبح گشته است و ذکر هم گفته شده، اما یک بار هم اصلا محمد و آل محمد به ذهنش نیامده است. بالاخره از نظر فلسفی هرچه در عالم محقق بشود، چه صدا باشد [چه چیزی دیگر، اثری دارد]. آیت الله یزدی: از نظر فلسفی وجود پیدا کرده، اما لقلقه لسان است، مثل تق‌تق چکش. هیج تفاوت نمی‌کند. این هم صدا است و در تکوین هم به وجود آمده، قطعا هم اثر خودش را داشته و نمی‌توانسته بی‌اثر باشد، ولی اثر صلوات بر پیامبر خدا وقتی است که توجه داشته باشد که صلوات می‌فرستد یا حداقل بداند برای پیامبر (ص) دعا می‌کند. از خدا می‌خواهد که رحمتش را بر پیامبر (ص) و آل پیامبر (ع) بفرستد و باید اجمالا به این مسئله توجه داشته باشد. اگر هیچ توجهی ندارد و توجهش به جای دیگری است، مثل تق‌تق چکش بر آهن در آهنگری است. در بازار مسگر‌ها تق‌تق خیلی است و این تق‌تق بر تکوین هم اثر دارد، اثر تکوینی خودش را هم دارد؛ اما اثر تکوینی تق‌تق مسگر با اثر تکوینی ذکری که آدم غافل می‌گوید، کاملا یک‌سان است. هیچ تفاوتی نمی‌کند، خداوند عالم می‌بیند که تنها دارد تق‌تق می‌کند. ، چون ساختار ذکر این است که از دید فلسفی وقتی ذکر خاصی محقق شود، در هستی تأثیر دارد اگر من متوجه باشم... آیت الله یزدی: این ذکر خاص هیچ ارزشی ندارد. ممکن است برای من ارزشی نداشته باشد، چون غافلم. آیت‌الله یزدی: برای خدا هم هیچ ارزشی ندارد. بالاخره برای این ذکری که اهل بیت یاد ما دادند؟ آیت الله یزدی: برای ذکری که از نفسی صادر شده که نمی‌فهمد چیست، با تق‌تق چکش هیچ فرقی نمی‌کند. او هم زبانش تق‌تق می‌کند؛ به قول آقایان لقلقه زبان است. اگر نفس هیچ توجهی نداشته باشد، لقلقه زبان درست مثل تق‌تق چکش روی آهن است. البته هر چیزی در عالم وجود و هستی وقتی تحقق پیدا کرد، اثر تکوینی‌اش را می‌گذارد. به قول مرحوم علامه، اگر یک شن در سطح اقیانوس بیفتد و موج مختصری ایجاد کند، در تکوین هم اثرش را می‌گذارد؛ اما به این معنا نیست که وقتی لقلقه لسان یک غافل می‌گوید «اللهم صل علی محمد و آل محمد»، ولی ذهنش به این فکر است که امروز صد تومان داشتیم. این فرد اصلا محمد و آل محمد را نمی‌فهمد، بلکه زبانش عادت کرده است به این؛ تا اینکه کسی بگوید محمد کیست؟ فورا توجه پیدا بکند و بگوید معلوم است، محمد پیامبر است. ذکر او تنها یک تق‌تق است، یک لقلقه است؛ اما بعد از اینکه توجه پیدا کرد، می‌شود یک ذکر و ذکر گفته می‌شود؛ بنابراین «فاذکرونی أذکرکم» لنگر [12]، «یا أیها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا» لنگر [13] و «و لذکر الله أکبر» لنگر [14] به معنای توجه نفس به خدا است. لازم نیست که ذکر حتما با زبان باشد؛ ذکر الله یعنی یاد خدا بودن، از جمله با لسان که قلب به آن توجه داشته باشد. به هر حال وقتی من می‌گویم «اسمع ندائی»، یعنی با گفتن «اللهم» دل و نفس و جانم را به تو که آفرینش در اختیارت است می‌سپارم و با تو صحبت می‌کنم. تو مرا در نظام آفرینش به وجود آورده‌ای و من حالا می‌خواهم با تو صحبت کنم: «واسمع ندائی»؛ من خواهش می‌کنم به من توجه کن، ببین چه می‌گویم. اما در همین موقع که می‌گویم خواهش می‌کنم به من توجه کن، این لقلقه لسان است. لقلقه با تق‌تق هیچ تفاوتی نمی‌کند. خیلی صریح عرض می‌کنم که لقلقه زبان درست مثل تق‌تق چکش روی آهن است. این هم یک چکش است با لب و دندان، صوتی ایجاد کرده که هیچ ارزشی ندارد. حال اگر این لقلقه از جان و دل سرچشمه گرفته باشد و باتوجه سرچشمه گرفته باشد، با آن‌که بدون توجه باشد، فرق می‌کند. البته بود و نبود این لقلقه در عالم وجود تأثیری ندارد. این آقا یک دور تسبیح گردانده، ولی یک ذره توجه به خدا نداشته، یک ذره حواسش به محمد (ص) و آل محمد (ع) نبوده، خب چه توقعی دارد؟ قبول دارم؛ برای خودش هیچ توقعی نمی‌تواند داشته باشد و هیچ سودی هم برایش ندارد، ولی سؤالم این است که آیا صرف اینکه ذکر محقق شده، در هستی [هم تأثیری ندارد؟]. حضرت‌عالی از علامه طباطبایی پرسیدید که چهار تا خط می‌کشند روی یک کاغذ علوم غریبه. ایشان فرموده هر چیزی در هستی که محقق می‌شود، یک اثر خاصی دارد. من هم عرضم این است، صدای چکش با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد تفاوت دارد، همان‌طور که علامه به حضرت‌عالی گفتند چهار تا خطی که این‌ها روی کاغذ کشیدند یک چیزی را ایجاد می‌کند؛ چون یک واقعیتی در هستی ایجاد شده است. آیت الله یزدی: بله؛ خداوند می‌بیند در این‌جا زبانی با لبی به هم خورد و صدایی از آن درآمد، مثل چکشی که به آهنی خورد و صدایی از آن درآمد. این صدا هم در آفرینش مثل هزاران صدای دیگری است که گم می‌شود در نظام آفرینش و در قیامت هم هیچ ارزش ندارد، یک ذره توجه به آن نمی‌شود و هیچ خاصیتی ندارد، نه برای این شخص خاصیت دارد و نه مسموع‌بودن ذات باری را متوجه می‌کند؛ بنابراین خداوند به این دعا هیچ توجهی نمی‌کند. دعا وقتی است که خداوند بشنود و وقتی خداوند می‌شنود که انسان توجه کند؛ آن وقت سمیع متحقق می‌شود، والا اگر سمع نباشد، این تحقق صوت، این لقلقه هیچ خاصیتی ندارد. نمی‌دانم به نکته‌ای که خواستم بگویم توجه کردید یا نه. می‌خواهم بگویم وقتی می‌گویم الهی با وقتی می‌گویم یا الله یا اللهم خیلی تفاوت می‌کند. هر سه اگر بدون توجه باشد، همان لقلقه است؛ اما اگر با توجه باشد، با توجه نفس بگویم «اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان»، این یک دعا است. من با توجه قلبی خودم می‌گویم و اثر خودش را هم دارد. ممکن است منشأ تقرب نفس به الله تعالی هم فی الجمله بشود. همچنین وقتی می‌گویم «یا الله»، ممکن است باز موجب تقرب به خداوند شود و خداوند هم جواب بدهد که چه می‌گویی‌ای بنده من؟ حالا اگر با جان و دلم بگویم «ای خدای من»، ارتباط معنوی شکل می‌گیرد. این‌طور تعبیر کنم که آن‌قدر خودم را نزدیک کردم، آن‌قدر با هستی مرتبط شدم، آن‌قدر خودم را جزء هستی می‌بینم که اصلا گم شده‌ام در هستی و می‌گویم «خدای من». خدا خدای همه عالم است، خدای همه موجودات است. اصلا همه چیز خدا است و جز خدا چیز دیگری وجود ندارد. همه حقایق به ذات باری حقیقت پیدا کرده‌اند. هر حقیقتی به حقیقت حق حقیقت پیدا کرده، ولی من این‌جا این‌قدر تقرب پیدا کردم که به تعبیری خودم را شیرین کردم، خودم را عزیز کردم، خودم را نزدیک کردم و می‌گویم «خدای من». اصلا کاری به دیگران ندارم. دیگرانی وجود ندارند، من هستم و تو. تو خدای منی «خدای من، خدای من، ببین چه می‌گویم». این‌جا مسئله خیلی بلند و مرتفع می‌شود و در حقیقت، ارتباط ارتباط معنوی می‌شود تا وقتی بگویم «ای خدا،‌ای خدا». حتی ممکن است در عبارت «ای خدا» مفهوم دوری باشد، ولی وقتی می‌گویم «خدای من» دیگر هیچ دوری در آن نیست، یعنی خدایی که به هرچه نگاه می‌کنم، جز او نمی‌بینم. همین مضمون را امام در این مناجات با یک تعبیر بسیار ظریف و لطیف فرمودند که اگر ان‌شاءالله رسیدیم و توفیقی بود، آنجا خواهم گفت. در این‌جا «الهی» با «اللهم» در دعای کمیل یا دعای عرفه یا دعا‌های دیگر فرق دارد؛ یک ظرافت دیگری دارد؛ لذا جملات را این‌طور شروع کرده: «اسمع دعائی، اسمع ندائی»؛ صدای مرا بشنو،‌ای خدای من صدای مرا بشنو». من خودم را این‌قدر نزدیک کردم که غیر از تو هیچ کس دیگری را نمی‌بینم. سپس در جمله سوم می‌گوید: «اذا ناجیتک»، وقتی دارم با تو تنها صحبت می‌کنم، وقتی با تو مناجات می‌کنم، یعنی کاری به دیگری ندارم، اصلا دیگری را نمی‌بینم، به دیگری توجه ندارم و دیگری نیست در نظرم. در نظر من فقط تو هستی. وقتی با تو مناجات می‌کنم؛ مناجات یعنی چه؟ این را در جای دیگری ندیدم، ولی خیلی جالب است که خداوند به موسی فرمود: «ما تلک بیمینک یا موسی»؛ لنگر [15] چیست در دستت؟ گفت: «هی عصای». این سؤال و جواب تمام شد، ولی دید این صدا خیلی دوستانه است، خیلی صدای محبانه است، خیلی صدای لطیفی است، دنبالش ادامه داد: «أتوکؤا علیها و أهش بها علی غنمی و لی فی‌ها مآرب أخری». لنگر [16] دید صدایی است که آدم را می‌گیرد. حالا اگر آدم را گرفت، دیگر رها نمی‌کند و اگر آدم به آن متصل و مرتبط شد، دیگر هیچ چیز برای او نیست؛ لذا آن جمله امیرالمؤمنین (ع) که «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم» لنگر [17] این‌جا معنا می‌شود، یعنی وقتی می‌گوید «اذا ناجیتک»، یعنی خدایا به مناجاتم توجه کن. خدایا من با تو درگوشی صحبت می‌کنم، مناجات می‌کنم، دوتایی صحبت می‌کنیم و غیر از تو کسی را نمی‌بینم. کاری می‌کنم که توجه خدا را به خودم جلب کنم یا اگر حقیقتش را بخواهید، توجه خودم را به خدا خالص کنم، نه اینکه توجه خدا را جلب کنم؛ چون خدا همیشه به من توجه دارد، چنان‌که به همه موجودات توجه دارد و هیچ موجودی از نظر خدا دور نیست، هیچ چیزی از نظر خدا غایب نیست و هیچ چیزی بر خدا پوشیده نیست. همه چیز در نظر خدا آشکار و معلوم است. وقتی می‌گویم خدایا من باتوجه مناجات می‌کنم، به حرفم عنایت بفرما، یعنی خدایا من خودم را این‌قدر به شما نزدیک کرده‌ام که همه چیز را کنار گذاشته و فقط تو هستی، یا می‌خواهم چنین باشم؛ لذا می‌گویم «الهی»، یعنی خدای من. با توجه به این مطلب، اگر انسان دقت کند، مضامین الهی‌نامه‌ها، که برخی عرفا داشتند، با مضامینی که در ادعیه است، فرق می‌کند. مضامینی که در دعای کمیل، دعای عرفه یا دعا‌های مأثوره وجود دارد با مضامینی که در این دعا و مناجات است خیلی تفاوت می‌کند، یعنی انسان جانش را چنان با خدا مرتبط می‌کند که در حقیقت خودش را متصل می‌کند به وجود و هستی ذات باری؛ اتصالی که دیگر نمی‌خواهد انفصال پیدا شود. اصلا نمی‌شود انفصال پیدا بشود و می‌خواهد فقط با او باشد؛ فلذا می‌شود دوستدار و محب و می‌خواهد صحبت کند. در مواردی آن طرف نمی‌خواهد این حرف‌ها را بشنود. مانند سخن‌گفتن موسی که می‌گوید من با این عصا گوسفندانم را می‌چرانم، اگر به نهری برسم به این عصا تکیه می‌کنم. این‌ها برای خدا گفتن ندارد؛ اما می‌خواهد با خدا حرف بزند، می‌خواهد رها نکند، می‌خواهد ارتباط را حفظ کند. این جملاتی که موسی در جواب «ما تلک بیمینک یا موسی»؛ لنگر [18] به خداوند عرض می‌کند، به دلیل لطافت آن ندا است که‌ای موسی، این‌جا که هستی جای مبارکی است، این‌جا ندای مبارکی است، این‌جا خدا است. این‌جا جز خدا هیچ چیز دیگری نیست و همین‌طور هم بود که جز خدا هیچ چیز دیگری نبود. بیشتر بخوانید: به هر حال نکته‌ای که بر توجه به آن تأکید می‌کنم ان‌شاءالله خودم بتوانم به آن توجه کنم این است که کلمه «الهی» با کلمه «اللهم» و کلمه «یا الله» تفاوت‌های روحی و معنوی دارد در ایجاد ارتباط نفس با خداوند متعال است، نه ایجاد ارتباط خداوند متعال با نفس انسان. خداوند خالق نفس انسان است، عالم به موجودات است، «عالم الغیب لا یعزب عنه مثقال ذر». لنگر [19] برای او هیچ تفاوتی نمی‌کند که من غفلت کامل داشته باشم یا توجه کامل داشته باشم. او همیشه توجه دارد؛ چون آفریننده است، چون هستی‌بخش است، چون وجوددهنده است، چون هستی اصلا از او است. اما وقتی من توجه می‌کنم و دلم را به او می‌دهم و می‌گویم حالا که من دلم را آوردم تو هم دل به من بده، ببین چه می‌خواهم بگویم، این خیلی دوستانه می‌شود و خیلی محیط را ظریف و محبانه می‌کند؛ فلذا می‌شود محبت ذات باری. این همه که درباره محبت ذات باری، در آیات شریفه و در دعا‌ها آمده به این علت است که نفس آن‌قدر خودش را به خداوند نزدیک ببیند که غیر از خدا هیچ چیزی را نبیند و غیر از خدا در برابرش کوچک باشد. واقعا این جمله عملا خیلی کم تحقق پیدا می‌کند: «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم»؛ غیر از خدا همه چیز ناچیز است، همه چیز صغیر است، همه چیز بی‌ارزش است، فقط خداوند است که ارزش دارد. این سه جمل اول مناجات؛ خدای من بشنو وقتی من صدا می‌کنم، خدای من بشنو وقتی من ندا می‌کنم، تو را بلند صدا می‌کنم، آهسته صدا می‌کنم، دور صدا می‌کنم، از نزدیک صدا می‌کنم. تو نزدیک هستی، من دورم، ازاین‌روست که می‌گویم «نادیتک». از دور تو را صدا می‌کنم و بعد از «نادیتک»، می‌گویم «ناجیتک»، یعنی حالا که نزدیک شدم و ندا کردم، می‌خواهم با تو مناجات کنم، با تو در گوشی صحبت کنم، دو به دو حرف بزنم. خدایا صدای مرا بشنو. خدایا ندای مرا بشنو. خدایا مناجات مرا بشنو. صحبت‌های درگوشی و خودمانی مرا را بشنو. این سه جمله به نظرم این مطالب ظریف را می‌توانند داشته باشند؛ البته خیلی ظریف‌تر از این‌ها است، منتها ما اهل این بحث‌ها نیستیم. من خودم را اهل این بحث‌ها نمی‌دانم، والا بحث خیلی دقیق و بلند است؛ و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. لنگر [1]. «کل أمر ذی بال لا یذکر بسم الله فیه فهو أبتر»؛ بحار الأنوار الجامع لدرر أخبار الأئم الأطهار علیهم السلام، جلد 73، صفحه 305. لنگر [2]. بحار الأنوار الجامع لدرر أخبار الأئم الأطهار علیهم السلام، جلد 91، صفحه 96. لنگر [3]. «أبی الله أن یجری الأشیاء الا بأسباب فجعل لکل شیء سببا...»؛ الکافی، جلد 1، صفحه 183. لنگر [4]. سوره حجر، آیه 21. لنگر [5]. سوره اسراء، آیه 1. لنگر [6]. سور حجر، آیه 21. لنگر [7]. سور حجر، آی 3. لنگر [8]. سور فرقان، آی 44. لنگر [9]. سوره نور، آیه 63. لنگر [10]. سور ابراهیم، آی 39. لنگر [11]. برای نمونه: سور بقره، آی 181؛ سور حجرات، آی 1. لنگر [12]. سور بقره، آی 153. لنگر [13]. سور احزاب، آی 42. لنگر [14]. سور عنکبوت، آی 45. لنگر [15]. سوره طه، آیه 17. لنگر [16]. سوره طه، آیه 18. لنگر [17]. نهج‌البلاغه، خطبه 193. لنگر [18]. سوره طه، آیه 17. لنگر [19]. سوره سبأ، آیه 3.