از آقاتختی تا شاهرخ ضرغام؛ پهلوانان با «قصهها» نمیمیرند!

قصه زندگی چند نسل از کشتیگیران ایران، از تختی تا قهرمانان همروزگار ما پر از داستانهای واقعی و ناشنیده است.
قصه زندگی چند نسل از کشتیگیران ایران، از تختی تا قهرمانان همروزگار ما پر از داستانهای واقعی و ناشنیده است.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، فرگاه افشار: کشتیگیران همیشه پهلوان به دنیا نیامدهاند. گاهی شرور بودند، گاهی نوجوانانی بازیگوش و سرکش، گاهی مردانی با دغدغههایی معمولی. اما در مسیر تمرین و کشتی، در میان زمینهای خاکی و سالنهای پرهیاهو، کمکم شخصیت واقعی آنها شکل گرفت. غلامرضا تختی، علیرضا حیدری، علیاکبر حیدری و امامعلی حبیبی تنها نامهای یک فهرست نیستند؛ آنها قصههای زندهای هستند که میتوانند لابهلای صفحات کتابها هنوز هم نفس بکشند. به مناسبت 5 شهریور، زادروز غلامرضا تختی، جهانپهلوان کشتی ایران، نگاهی داریم به کتابهایی که زندگی و خاطرات این قهرمانان و نسلهای بعدی کشتی ایران را روایت میکنند.
«بچه خانیآباد»؛ قصه جهانپهلوانی که از دل مردم آمد غلامرضا تختی، همان پسری که در کوچههای خانیآباد تهران «غلام تنبل» صدایش میکردند، سالها بعد نامش با مردم گره خورد. کتاب «بچه خانیآباد» به قلم مهدی حقبین، مسیر تبدیل این پسربچه به قهرمانی ملی را روایت میکند؛ از زمینهای خاکی محله تا سالنهای کشتی که فریاد «تختی! تختی!» در میان جمعیت پیچیده بود.
حقبین در کتابش لحظههای کوچک و واقعی را ثبت کرده است؛ وقتی تختی به محله سر میزد، با مردم حرف میزد و یا در تمرینهای عصرگاهی، با جدیت کشتی میآموخت. داستانکها و گزارشهای کوتاه او، تختی را نه فقط به عنوان یک قهرمان کشتی، بلکه به عنوان پسربچهای از خانیآباد نشان میدهد که با مردم زندگی میکند و تصمیمهایش معمولاً ساده و ملموساند.
در بخشی از کتاب میخوانیم: به همه جوانان وطنم توصیه میکنم از شکست نهراسید. من چند بار شکست خوردم اما از پای ننشستم. با شادمانی عمیق، از صمیم قلب برایتان پیام میفرستم...
«غلامرضا را غلامرضا کشت»؛ پژوهشی درباره مرگ یک قهرمان
غلامرضا تختی از آن چهرههایی است که حتی مرگ او نیز بعد از این همه سال هنوز هم در پردهای از ابهام قرار دارد. به عبارتی مرگ تختی همواره موضوع بحثها و گمانهزنیهای فراوانی بوده است. برخی از نظریات حکایت از خودکشی او دارند، در حالی که دیگران بر این باورند که مرگ او نتیجه دخالتهای سیاسی بوده است. مهدی میرمحمدی، با استفاده از پژوهشهای تاریخی و شواهد موجود، به بررسی زندگی شخصی و حرفهای تختی میپردازد و سعی میکند پرده از ابهامات مربوط به مرگ او بردارد. او تلاش کرده است در کتاب «غلامرضا، غلامرضا را کشت» همه چیز مستند و کامل باشد و عکس و اطلاعاتی از چشمش دور نمانده باشد.
غلامرضا تختی نهتنها برای دستاوردهای ورزشی بلکه به خاطر شخصیت اخلاقی و احترامی که برای مخالفان خود قائل بود، بسیار محبوب است. او نمادی از فروتنی، شجاعت و انساندوستی در میان مردم ایران است و یکی از اسطورههای ورزش کشتی و شخصیت محبوب ملی بهشمار میرود.
در بخشی از کتاب میخوانیم: آن شب شام را با جوادزاده میخورید. آیا میدانستید که این شام آخر است؟ آن روزها تلویزیون سریال جایزه بگیر را با بازی استیو مککوئین پخش میکرد. سریال را میبینید و بعد قصد رفتن میکنید. جوادزاده گفته هیچ اشارهای به اقامت در هتل نکرده بودید و هنگام رفتن، مثل همیشه، تعدادی از جوانان محل دور ماشینتان جمع میشوند تا شما را از نزدیک ببینند.
«دستنیافتنی»؛ قهرمانی که همیشه در مسیر بود... علیرضا حیدری، پسری از ملایر که از کودکی روی تشک کشتی قد کشید، سالها بعد نامش در تاریخ ورزش ایران ماندگار شد. کتاب دستنیافتنی به قلم طاها صفری و منتشر شده توسط نشر گلگشت، زندگینامه این قهرمان کشتی آزاد است؛ روایت 60 ساعت مصاحبه که زندگی پرفراز و نشیب او در دهههای هفتاد و هشتاد شمسی را از نگاه خودش به تصویر میکشد.
کتاب، علیرضا را در روزهای تمرین، مسابقه، سفرهای بینالمللی و حتی در لحظات خلوت و تأملش نشان میدهد؛ مردی که به گفته خودش همیشه تصویر بهتر و کاملتری از خود را در ذهن داشت و در مسیر رسیدن به آن دستنیافتنی گام برمیداشت.
در بخشی از کتاب میخوانیم: بیخیال شدم. گفتم پسر، مدالت را بگیر و خدا رو شکر کن. روی سکو نه، روی ابرها بودم. بعد که برگشتم هتل، دوباره جلوی آینه رفتم. خوب صورت بدون کرک و ریشم را ورانداز کردم. خراب بودم؛ صورتم ورم کرده و زخمی، کمر و شکمم درد میکرد، گردنم خم نمیشد و دستهایم بالا نمیآمد. از جان مایه گذاشته بودم. تمام جانم خستگی و درد بود اما در وجودم خلاء چند سالهای برطرف شده بود، پر از حس پیروزی و توانمندی. حالا من هم جزئی از تاریخ کشور بودم.
«دلاوری از تفرش»؛ مردی از کوچههای بازارچه
علیاکبر حیدری، نوجوان لاغر و کمجثهای که در محله بازارچه باغ معیر تفرش بزرگ شد، همانی بود که کسی فکر نمیکرد روزی نامش در فهرست قهرمانان کشتی ایران قرار گیرد. کتاب دلاوری از تفرش به کوشش حسن سبطی و منتشر شده توسط انتشارات نگارستان اندیشه، روایت گفتوگو با این قهرمان المپیک و نفر سوم جهان است.
حیدری مسیرش از باشگاه فردوسی آغاز شد، جایی که مربی در ابتدا نگران اندام نحیفش بود و حتی ثبتنامش را به تأخیر انداخت. اما او با تمرین مستمر و ارادهای پولادین، به ورزشکاری بدل شد که خاطراتش نه فقط روی تشک، بلکه در سفرها و پشتصحنههای زندگی نیز جالب و آموزندهاند.
در بخشی از کتاب میخوانیم: آقای تختی موقعی که عصری اومد تو تعمیرگاه ما، یهو نگاه کردیم و دیدیم ماشین زیرپاش نیست. بچهها ازش پرسیدن که آقا ماشینت کو؟ گفتش: ماشین رو گذاشته بودم جلو در خونه، قفلشم کرده بودم، ولی اومدم دیدم ماشین رو دزدیدن... بعد از مدتی که نامهها رو داشت میخوند، کمکم میخندید و گفت: والا تو این نامه نوشته، آقا تختی، ماشینت فلان جاست، بیا زودتر بردار و ببر... ماشین رو عین عروسک کرده بودن، عین عروسک.
«ببر مازندران»؛ اولین طلای المپیک ایران
امامعلی حبیبی، مردی از روستای درزیکلا مازندران، با جثهای معمولی و چهرهای آشنا برای هیچکس، روزی پا به صحنهای گذاشت که هیچکس انتظار نداشت در آن بدرخشد. کتاب ببر مازندران نوشته مهدی زارعی و منتشر شده توسط نشر گلگشت روایت زندگی این قهرمان کشتی است؛ از کوچههای ساده زادگاهش تا سکوی المپیک ملبورن، جایی که او نه فقط برای خود، بلکه برای همه ایران، اولین مدال طلای المپیک را به ارمغان آورد. این قهرمان ایرانی، چند روز پیش (2 شهریور) در سن 96 سالگی درگذشت.
این اثر تصویری ملموس از دوران کشتی ایران در دهههای 30 و 40 خورشیدی ارائه میدهد و مهارتهای فنی حبیبی را به نمایش میگذارد. پس از بازنشستگی، حبیبی در حوزههای سیاست و سینما نیز حضور داشت و روحیه پهلوانی خود را همچنان حفظ کرد.
«شاهرخنامه»؛ تحول و عاقبتبهخیری
پیشتر گفتیم که کشتیگیران همیشه پهلوان به دنیا نیامدهاند؛ گاهی شر بودند، گاهی نوجوانانی سرکش و بازیگوش. شاهرخ ضرغام یکی از آنها بود. کتاب شاهرخنامه نوشته دانیال قاسمیپور و منتشر شده توسط نشر شهید کاظمی، داستان جوانی را روایت میکند که ابتدا خودش را گم کرده بود، اما با هدایت و تلاش، مسیر سعادت و عاقبتبهخیری را پیدا کرد.
ضرغام پیش از حضور در جبهه، یک بار به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی دعوت شد و نشان داد ظرفیت کارهای بزرگ را دارد. کتاب به جزئیات زندگی او وفادار مانده و روایت میکند که چگونه از خطا و لغزش به مسیر درست رسید.
در بخشی از کتاب میخوانیم: کار نامربوط همیشه داشتی دیگه. کسی کار حسابی نمیکرد که. آقا اول که نمیدونم چی شد به ما گفتن بیا برو کشتی بگیر. این زد کلاً همهچیو عوض کرد. زود بیدار میشدم، سر موقع میرفتم، میاومدم. بالا هم رفتم، دیگه سر یه مسابقهای اومدن بالاسر من شب قبلش، تهدید و تیزی و این چیزا، که باید ببازی! من اصلاً نفهمیدم واقعاً آدمای کسی بودن یا بازی بود یا چی بود. دیگه منم بیخیال شدم. کاش نمیشدم. دروغ چرا؟ بهترین روزام همونا بود که کشتی میگرفتم...
قهرمانان کشتی ایران تنها مدال و افتخار نیستند؛ آنها قصه زندگی، تلاش، شکست و پیروزیاند. تختی، حیدریها، حبیبی و ضرغام، هر یک با مسیر و تجربه منحصری که داشتند، درسهایی از استقامت، صمیمیت و انسانیت به جای گذاشتهاند. مطالعه این آثار، نه فقط برای علاقهمندان ورزش، بلکه برای هر کسی که دوست دارد پشت پرده موفقیتهای بزرگ را ببیند، آموزنده و الهامبخش است.





