از «خوی» چه خبر؟ / آخرین وضعیت زلزلهزدگان و امداد رسانی
این روزها اخبار متفاوتی از شهر زلزلهزده خوی در رسانهها منعکس میشود. برای پی بردن به وضعیت حقیقی مردم پای صحبت یکی از فعالان میدانی این روزهای امدادرسانی نشستهایم.
این روزها اخبار متفاوتی از شهر زلزلهزده خوی در رسانهها منعکس میشود. برای پی بردن به وضعیت حقیقی مردم پای صحبت یکی از فعالان میدانی این روزهای امدادرسانی نشستهایم.
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - جواد شیخ الاسلامی: مینا قاسمی زواره از فعالان رسانهای و اجتماعی کشورمان است که در بسیاری از بحرانها حضور پیدا میکند و در کنار کار رسانهای و اطلاعرسانی، به کار امداد و جمعآوری کمکها هم میپردازد. او که در روزهای گذشته در شهر خوی و روستاهای زلزلهزده اطراف آن حضور داشته، مشاهدات خوب و دقیقی از وضعیت زلزلهزدگان و نحوه امدادرسانیها دارد. تصمیم گرفتیم با او گفت و گو کنیم و از آخرین وضعیت زلزله خوی و نیازهای آنها مطلع شویم. در این گفت و گو همچنین به باید و نبایدهای مواجهه با بحرانها پرداختیم.
خانم قاسمی، اولین مواجهه شما با مناطق زلزله زده چطور بود؟
ما تقریباً دو روز بعد از زلزله خوی به این شهر رفتیم و با خانههایی روبرو شدیم که به ظاهر سالم بودند اما در واقع باید تخریب میشدند، چون قابل سکونت نبودند. یا سقف شکاف خورده یا دیوارها ترک خورده بودند و خانه ناایمن بود. خرابیها به نحوی است که باید بسیاری از خانهها تخریب شوند. اما چون آوار ندارند و آوار در سطح شهر دیده نمیشود، از دور فکر میکنی که اتفاقی نیفتاده است. خوی هم بالاشهر و پایینشهر دارد. یک بخشی از تخریبها متعلق به خانههای فقیرنشین است؛ خانههایی که بسیار قدیمی و حتی کاهگل است. همچنین خانههایی که با متریال خیلی سبک ساخته شده و مستعد تخریب هستند. مشکل اصلی در خوی و روستاهای اطراف هم همین نوع خانهها است که غیر اصولی و غیر ایمنی است. اگر خانه یک طبقه باشد با یک تعمیر خیلی اساسی میشود دوباره در آن زندگی کرد، ولی اگر چند طبقه باشد حتماً باید تخریب شود. در مورد روستاها هم باید گفت که هفت هشت تا روستا حال و اوضاع بدی دارند. مثلاً در فیرورق اکثر خانهها باید تخریب شوند. خیلی کم پیش میآمد خانهای را ببینی که بشود در آن زندگی و حتی رفت و آمد کرد. توی فیرورق ما خانههایی را داشتیم که خانه از بالا سقوط کرده بود و فقط به یک میلگرد آویزان بود. اینها حتماً باید تخریب شوند و غیرممکن است که بتوان در آن خانهها زندگی کرد.
صحبت شما به نحوی است که انگار باید تمام خانهها را در خوی و روستاهای اطراف تخریب کرد. واقعاً همینطور است؟
نه نه. من دارم درباره روستاهایی حرف میزنم که اطراف خوی هستند و خانههایی که کاملاً غیراصولی ساخته شدهاند. آنچه که من به عنوان یک خبرنگار دیدم و با تجربیات دیگرم در سیسخت و سرپل ذهاب مقایسه میکنم این است که این مدل از تخریب خانهها که آوار ندارد ولی سقف و دیوار ترک برداشته شده، خانهها قابل سکونت نیست و باید تخریب شوند. باز اوضاع خوی بهتر است. در خوی خانههایی هستند که با تعمیرات سادهای میتوان آن را سرپا کرد و در آن زندگی کرد. اگرچه بالاشهر و پایین شهر هم فرق دارند. شما فرض کنید ساختمان هلال احمر خوی هم دچار آسیب و خسارت شده، با اینکه این ساختمان ضد زلزله است. خیلی از ساختمانهای شهر خوی تخریب آنچنانی نداشت؛ نمای ساختمان افتاده بود و خسارتی محدود وارد شده بود. این خانهها با تعمیرات قابل سکونت است؛ حرف قبلی من بیشتر درباره خانههایی است که در روستاهای همجوار و پایین شهر خوی به شکل غیراصولی ساخته شدهاند. برای درک بهتر وضعیت هر خانه باید به داخل خانهها رفت و تعیین خسارت کرد.
الآن اوضاع خدماترسانی در خوی و مناطق زلزلهزده چگونه است؟
اول باید توجه داشت که شمال شرق کشورمان جزو اقوام هستند که آنجا زندگی میکنند. همه سازمانها و نهادهای مردمی دارند تمام تلاششان را میکنند که مسائل سیاسی در این ماجرا دخیل نشود و کار به حاشیه نرود. تمام تلاشها این است که مردم خیلی سریعتر به خانه و زندگیشان برگردند و حواشی هم حول این ماجرا پیش نیاید. کار درستی هم هست. اما مسألهای که در همه بحرانها وجود دارد و الآن هم در خوی در حال تکرار است، مدیریت کمکها و توزیع درست اقلام است.
گروههای زیادی به خوی آمدهاند. وقتی حجم کمکها را از دور میبینیم، خوشحال میشویم. شاید در بسیاری از کشورها اینقدر همدلی عمومی برانگیحته نشود. درحالی که شبکههای خارج از ایران روی سیاهنمایی شهر خوی بسیار متمرکز شدهاند. به نظر شما امدادرسانی با آنچه که رسانهها نمایش میدهند چه تفاوتی دارد؟
خداراشکر اصلاً اینطوری نیست که نشان داده میشود. خود ما از روز اول در منطقه حضور داشتیم و توی چادر بودیم. نه مهمانسرا رفتیم و نه جایی که زیر سقف باشد. سه چهار شبی که برف میآمد و وضعیت خیلی سخت بود، با همان کاپشن و کلاه و لباسی که داشتیم، با سه چهار تا پتو زیر و دو سه تا پتو روی خودمان و با یک بخاری برقی چادر بازهم گرم نمیشد. واقعاً نمیتوانستیم بخوابیم. برف میآمد و شرایط خیلی سخت بود. اما اصلاً نمیشد فراموش بکنی که یکی از دلایل بیخوابی ما سر و صدای امدادگرانی بود که شبانهروزی درحال کار کردن بودند. ما توی یکی از مدارسی بودیم که تبدیل به اردوگاه شده بود؛ اینها صبح تا شب در حال تخلیه بار و توزیع و رسیدگی به مشکلات مردم بودند. خیلی از وقتها ساعت یازده و دوازده شب ما با بچهها میرفتیم برای توزیع اقلام بهداشتی و لوازم مورد نیاز. چیزی که ما به چشم خودمان دیدیم این است که بچههای هلال احمر واقعاً از جان مایه میگذاشتند. هر کاری که از دستشان برمیآمد انجام میدادند. اول فقط هلال احمر و سازمانهای دولتی بودند، بعدتر که مردم به واسطه اخبار و اطلاعات از وضعیت منطقه مطلع شدند، سازمانها و گروههای مردمی هم حضور پیدا کردند. هرکسی که به ما زنگ میزد هم میگفتیم که بیایید و کمک کنید. در ابتدای کار زور هلال احمر هم به همه مشکلات نمیرسید، اما وقتی که مردم هم آمدند و گوشه کار را گرفتند، اوضاع خیلی خوب شد. در حال حاضر هلال احمر و سازمانهای دولتی بیشتر تمرکز خودشان را گذاشتند روی برپایی اردوگاهها. خوشبختانه در این خصوص هم باید گفت زلزله خوی اولین حادثهای است که میبینم هلال احمر تعداد اردوگاهها را تا این حد زیاد کرده و باعث شده چادرهای زیادی به اشخاص داده نشود. به جز روستاها که نمیشد آنجا اردوگاه زد، داخل شهر خوی بیشتر از 110 اردوگاه برپا شده است.
برپایی 110 اردوگاه و توزیع حدود 44 هزار چادر در یک شهر سیصدهزار نفره که تعداد زیادی از آنها به شهرهای اطراف رفتهاند، واقعاً کار بزرگی است.
دقیقاً. آن اوایل چون هنوز اردوگاهها برپا نشده بود، بعضی از مردم آمدند و چادر گرفتند. بعد تصمیم بر این شد که به هیچکسی چادر ندهند. جزو پروتکلهای هلال احمر هم هست که نباید چادر را به شخص و خانوادهها داد. اردوگاه زده میشود، این افراد میآیند و داخل اردوگاه سکونت دارند، آنجا به آنها خدمات داده میشود، تا زمانی که منزلشان آماده سکونت شود. اما برخی از سلبریتیها و خیریهها و دوستان ما که نیتشان هم خیر است و میخواهند کمک کنند، میروند و خانوادهای را میبینند که کنار خانهاش روی فرش نشسته و جا ندارد،. همان فرد میگوید هلال احمر به ما چادر و اقلام نداده، در صورتی که آنها باید آگاه باشند و مردم را به اردوگاه دعوت کنند. اگر جلوی خانه خودشان بمانند چادر به آنها تعلق نمیگیرد. اینها زمانی میتواتند سازماندهی بشوند و خدمات بگیرند که در چادر مستقر شوند. بعضاً میبینیم یک فیلم و عکسی بیرون میآید که مردم میگویند به ما هیچی ندادهاند. آنجا نباید سریع تصمیمگیری کرد و احساسی شد و فیلم و عکس را رسانهای کرد. خود من وقتی با مردم صحبت میکردم آنها را متقاعد میکردم و میگفتم باید به اردوگاهها بیایند تا خدمات را دریافت کنند. میگفتم اگر شما چادر بگیرید، آن را پس که نمیدهید؛ نهایتاً دو ماه دیگر به خانه خودتان میروید و چادر را تبدیل به انباری میکنید و توی حیاط میگذارید و یک فضای تفریحی برای خودتان درست میکنید. میپرسیدم غیر از این است؟ میگفتند نه! همین است. گفتم خب این چادر برای زمان اضطرار است و باید بعد از رفع مشکل شما، ذخیره شود و برای دیگر بحرانها استفاده شود. وقتی بحران تازهای به وقوع میپیوندد، هلال احمر این اردوگاه را جمع میکند و آن را در منطقه دیگری برپا میکند. فلسفه چادر این است، نه اینکه چادر را به شخص بدهند و آن شخص هم چادر را برای خودش بردارد. من خیلی توضیح میدهم و مردم هم قبول میکردند. خیلی از خانوادهها را همینطوری اقناع کردیم و به اردوگاهها فرستادیم. مگر افرادی که شرایط خاص دارند. زن باردار هستند، بیمار اعصاب و روان دارند، معلول دارند، سالمند دارند که زندگی در اردوگاه برایشان سخت است؛ مگر این افراد که آن هم تأییدیه بخشدار یا بهزیستی یا دهیار و معتمد محل قابل پیگیری است. تنها همین افراد میتوانند در کنار خانه خودشان سکونت پیدا کنند و چادر تحویل بگیرند. در غیر این صورت باید در اردوگاه ساکن شوند. این اولین بار است که به صورت مدون و منظم، بیش از 100 اردوگاه در خوی برپا شده و مردم در آن ساکن شدهاند. یکی از موفقترین مانورهای هلال احمر همین زلزله خوی بود که توانست مردم را راضی کند که در چادر زندگی کنند. به غیر از روستاهایی که تخریبشان بالا بوده و امکان برپایی اردوگاه نبوده است.
یعنی هیچ روستایی اردوگاه ندارد؟
تنها روستای فیرورق است که اردوگاهی به نام ورزشگاه شهید سلیمانی دارد. اردوگاهی که بسیار مجهز است و همه امکانات را دارد و به مردم صبحانه و نهار و شام تحویل داده میشود. تیم هلال احمر آنجا مستقر است و با بچهها کار میکند؛ کلاس نقاشی میگذارند و بازی میکنند و برایشان اسباب بازی بردهاند. فاصله فیرورق تا این اردوگاه هم ده دقیقه است و خانوادهها میتوانند آنجا مستقر شوند. الآن شرایط خوبی است و هم خیریهها و هم هلال احمر در رفع نیازهای مردم فعال هستند و اتفاقات خوبی دارد میافتد. از لحاظ غذایی هم چند مؤسسه مثل بهشت امام رضا (ع) و طلوع بینشانها و امثالهم روزانه چند هزار غذا میپزند و بین مردم پخش میکنند. سلبریتیها و موکبها و هیأتهای مختلف هم مواد اولیه را تأمین میکنند و تحویل آشپزخانهها میدهند و تا امروز خداراشکر همه چیز خوب بوده است.
میشود گفت که هلال احمر و سازمانهای دولتی و مردمی در امدادرسانی به زلزله خوی نمره قابل قبول و خوبی گرفتهاند؟
درست است که روند کار کمی طولانی شد. چون طبق استانداردهای جمعیت هلال احمر و صلیب سرخ اسکان اضطراری و رسیدگی به مردم در حالت بحران سه روز است. یعنی هلال احمر باید سه روز آنجا مستقر باشد و خدمات و اسکان بدهد. بعد از آن باید کار را به دولت و دیگر بخشهای مدیریت بحران بسپارد و برود. ولی الآن هلال احمر بیشتر از هشت روز است که در خوی حضور دارد و در حال اسکان اضطراری و این حرفهاست. این هم به خاطر این است که ما همیشه در بحرانها کمی ناهماهنگی داریم. همه نهادها این مشکل را دارند. برای همین مدیریت ماجرا کمی دیر اتفاق میافتد. اما الآن میتوانم بگویم که بله، خداراشکر ما نمره قبولی گرفتهایم. چه بچههای هلال احمر، چه خیرین، چه گروههای مردمی در دادن خدمات به مردم نمره قبولی گرفتهاند. اما در نحوه مدیریت و توزیع خدمات هنوز متأسفانه مشکلاتی داریم.
رسانههای خارج از ایران تصویر خیلی سیاهی از خوی و نارضایتی مردم ارائه میکنند. مشاهده شما از وضعیت مردم و وضعیت روحی و روانی آنها چیست؟ البته باید این نکته را مدنظر داشت که سرمای بسیار زیاد هوا در روزهای اول باعث گلهمندی مردم شده بود و حق هم داشتند. به هرحال سرمای هوا شرایط را بسیار سخت کرده بود. با اینهمه، درحال حاضر وضعیت روحی و روانی مردم چگونه است و آیا از خدمات راضی هستند؟
بله. اولاً اینکه زلزله در زمان خیلی بدی اتفاق افتاد. هوا خیلی سرد بود و در اوج سرمای آن منطقه بود. سرمای خیلی شدید و استخوانسوزی بود. خود من تا حالا چنین سرمایی را تجربه نکرده بودم. با این حال میتوانم بگویم روحیه مردم خوب بود. مردم میگفتند یک امکانات اولیه به ما بدهید تا ما زندگیمان را شروع کنیم، بعد ببینیم چه میشود. در مورد رسانههای خارج از ایران هم باید گفت ما که موضع رسانههای خارج از کشور را میدانیم و چیز بسیار روشنی است. اصلاً لازم نیست دربارهاش تحلیل کنیم. به غیر از خدمات اورژانسی درباره اسکان و غذا و اقلام مورد نیاز، هلال احمر تیمهای سحر را فرستاده که با نوجوانها و جوانها کار میکنند. انجمن روانشناسی و مددکاری ایران هم تیمهایی را فرستادهاند برای اینکه بتوانند از سندروم افسردگی بعد از بحران جلوگیری کنند. اما من نگران این هستم که بعد از یک هفته، که مردم خیلی مورد توجه رسانهها قرار گرفتهاند و خدمات خوبی به آنها ارائه شده است، فراموش شوند. یعنی الآن فکر من درگیر این است که دو هفته دیگر قرار است چه اتفاقی بیفتد؟
یعنی الآن بزرگترین نگرانی و دغدغه شما و مردم منطقه این است که وضعیت سکونت آنها و بازسازی خانههایشان چگونه خواهد شد؟
بله. واقعاً مهم است. من داشتم به این فکر میکردم که طرف تا چندروز پیش توی خانه خودش بوده و نیازهای بهداشتی خودش را به راحتی مرتفع میکرده، اما الآن باید یک مسافتی را برود توی اردوگاه و توی صف سرویس بهداشتی بایستد و کلی چالش را پشت سر بگذارد. یا باید بچهها و معلول و بیمار و زن باردار خودش را به سختی مدیریت کند. الآن نگرانی من برای سه هفته دیگر است. دیدید یک نفر فوت میکند و خانواده متوفی تازه بعد از چهلم غم از دسترفته خودشان را احساس میکنند؟ وقتی که همه رفتهاند و تنها شدهاند و باید با غمشان به تنهایی کنار بیایند. توی بحران هم همین است. مردم ما خیلی زود همدلی میکنند و مواد غذایی ارسال میکنند و توی منطقه حضور پیدا میکنند، اما این نگرانی هست که بعد از چندروز فراموش شوند. ما باید به این فکر کنیم که بعد از این چه؟
بودجه دولت و نهادهای رسمی برای رسیدگی به چنین بحرانی کم است. از طرفی چنین بلای طبیعی نازل شده است. اگر بخواهیم منطقی و غیراحساسی عمل کنیم، شما چه راه حلی را پیشنهاد میکنید؟
اگر ریشهای بخواهیم نگاه کنیم، حرف زیاد است. وقتی طرف خانهای با این میزان استحکام ساخته یعنی چه؟ یعنی پولش را نداشته که بهتر از این بسازد. خانهاش را بیمه هم نکرده، چون یا پول نداشته یا دغدغهاش را نداشته یا به خاطر غیراصولی بودن شرایط بیمه را نداشته. در نتیجه این فرد نه خانه درست و حسابی ساخته، نه بیمهای برای خانه در نظر گرفته که بعد از بحران به دادش برسد. الآن خانه خراب شده. باید چکار کرد؟ من میگویم الآن به جای اینکه منطقه را از بعضی خدمات و اقلام اشباع کنیم، باید پول آن را برای بازسازی و رفع نیازهای اصلی مردم نگه داریم. مثلاً ما خانهای رفتیم که لباسشوییاش جمع شده بود. اگر همین فرد بخواهد لباسشویی بخرد باید ده پانزده میلیون هزینه کند. خب میتوانیم به این خانواده از این طریق کمک کنیم، به جای اینکه آنها را با اقلام مختلف اشباع کنیم. حالا برای خانه باید چکار کنیم؟ چیزی که من به آن فکر میکنم و دارم دربارهاش کار میکنم این است که به خیرین و معمارها و دانشجوها و شرکتها و گروههای جهادی مختلف فراخوان بدهیم و بگوییم از الآن آمادگی داشته باشید که بخشی از بازسازی خوی را برعهده بگیرید. کارخانهها و شرکتهای مختلف هم به عنوان مسئولیت اجتماعی خودشان را موظف کنند که در این بازسازی مشارکت داشته باشند. فلان کارخانه کاشی و سرامیک و آهن و سیمان و لوازم ساختمانی از همین الآن خودشان را آماده چنین کاری کنند. چون این کارخانهها و شرکتها موظف هستند سالی 2 درصد از بودجهشان را صرف مسئولیت اجتماعی کنند. باید این مسیر را دنبال کنیم. این کار هم بدون لیدر و رهبر امکان ندارد. لیدر باید دولت باشد، وگرنه شدنی نیست.
درواقع شما میگوئید دولت باید از نقش واسطهگری و قدرت اجرایی خودش برای حل بحران استفاده کند، نه اینکه لزوماً بودجه تعریف کند.
دقیقاً. مثلاً بنیاد مستضعفان ما کارخانه سیمان دارد. یک بخشی از بازسازی را آنها باید تأمین کنند. ستاد فرمان امام زمین دارد. بخشی از زمینها را ستاد فرمان امام باید تأمین کند. همانطور که شما گفتید مدیریت چنین بحرانی فقط از عهده دولت برنمیآید؛ دیگر نهادها و سازمانها و ارگانهای حکومتی و مردمی هم باید کمک کنند. ضمن اینکه همه چیز پول نیست؛ دولت باید از داراییها و ارتباطات و قدرت اجرایی خودش استفاده کند و بحران را مدیریت کند. من شنیدم که بنیاد مسکن کار بررسی خانهها و میزان تخریب آنها را به اتمام رسانده است. این مرحله اول است. مرحله بعدی آواربرداری است. مرحله بعدی ساخت و ساز یا تعمیر اساسی است. این یعنی ما عید نوروزی را در پیش داریم که مردم قرار است در اردوگاهها سفره هفت سینشان را پهن کنند. حالا که این را میدانیم، کار را تسریع کنیم. بخشی از کار را خود دولت باید به دست بگیرد و بودجه تعیین کند، بخشی از کار را باید به عهده دیگر سازمانهای مردمی و غیر دولتی بگذارد، یک بخشی هم تعهد بانکها برای اهدای وام به مردم است.
بازنمایی زلزله خوی در رسانهها داخلی و خارجی را چطور دیدید؟
ما که همیشه توی بحران مشکل داریم. یکی از آنها هم نحوه اطلاعرسانی در بحرانها است. اما این ضعف چطور دیده میشود؟ در رسانههای آن طرف مرز. البته بخشی از آن هم در کنترل ما نیست و باید فرهنگسازی کرد. مثلاً همسایه من خانهاش خراب شده، من میروم یک فیلم احساسی میگیرم و رسانههای آن طرفی هم همان استوری را ضریب میدهند. اما رسانههای خودمان هم که به آنجا میروند، باید توجیه شوند. رسانههای ما در چنین بحرانهایی نباید فقط روی جنبههای احساسی تمرکز کنند، بلکه باید جنبه آموزشی هم داشته باشند. هم در نحوه اطلاعرسانی و ارسال گزارش، و هم در ارتباط گیری با مردم. وقتی مردم سر ما هوار میشدند و طرف گریه میکرد و انتظار کمک داشت، ما به آرامی درباره ضروریات زمانه بحران با آنها صحبت میکردیم. زمان بحرانی یعنی شما باید این دستورالعمل را انجام بدهید و انتظاراتتان را منطقی کنید. وقتی توی فعال رسانهای و خیریهای و آدم اثرگذار به آنجا میروی، قبل از انجام هر کاری باید آموزش ببینی که در بحران چطور رفتار کنی و فعالیت کنی، بعد باید در حین کار این آموزش را به طرف هم منتقل کنی. چون افراد در این شرایط دچار استرسی هستند که مستعد بیشتر شدن هم هست.
بعضی رسانهها و چهرهها وقتی به مناطق بحرانزده میروند این استرس و اضطراب را تا چند برابر افزایش میدهند و آن را به رسانهها هم منتقل میکنند.
بله. فیلم میگیرند و با احساسات زیاد میگویند خانه این بنده خدا خراب شده و فلان. خب این را همه میدانیم! توی زلزله که خیرات تقسیم نمیکنند. خانه تخریب شده و همه داریم میبینیم. وقتی خانه تخریب شده و شما اشک آن آدم را میبینی، خودت که نباید احساساتی شوی و به سر تا پای امدادرسانها فحش بدهی. اول از همه باید اضطراب آن آدم را کم کنی. من نمیگویم روانشناسیاش کن و به او مشاوره بده. بلکه باید آموزشهایی که درباره مواجهه با بحران دیدهای را با او به اشتراک بگذاری. در عین حال به او این اطمینان را بده که ما داریم با فیلم گرفتن از تو دیگران را آگاه میکنیم تا خدمات و اقلام مورد نیاز را جمع کنیم، نه اینکه به تو ترحم کنیم. اینکه تو به طرف ترحم کنی و شرایط را طوری نشان بدهی که همه چیز فاجعه است، نه دولت رسیدگی میکند و نه کسی، خوب نیست.
مواجهه خود شما با مردم چگونه بود؟ چه تجربیاتی دارید؟
ما دم چادرهایی که میرفتیم اکثراً میگفتند به ما هیچی ندادهاند. من میگفتم این چادرت مال کجاست؟ میگفتند مال هلال احمر. گفتم خب مگر این کمک نیست؟ میگفت نه، به ما موکت ندادهاند، فلان ندادهاند. میگفتم خانهات کجاست؟ میگفت همینجا. میگفتم اولاً نباید روبروی خانهات چادر بزنی؛ تو باید به اردوگاه بروی و آنجا خدمات را دریافت کنی. دو اینکه به شما چادر دادهاند دیگر، در صورتی که به خیلیها ندادهاند. سه اینکه خانه تو که خراب نشده؛ مگر تو توی خانهات پتو و موکت و ظرف نداری؟ برادر من! برو یک موکت از توی خانهات بردار و توی چادرت پهن کن. این کارها چیست؟ این توقعات چیست که صفر تا صد اقلام مورد نیاز را از امدادرسانها بگیری. شما توی شرایط بحران هستید. همه الآن باید به هم کمک کنند. اینکه تو بنشینی و توی سر امدادگر بزنی که درست نیست. خودت هم باید یک باری از روی دوش بقیه برداری. گفتم توی خانه بخاری برقی داری؟ گفت آره، ولی گرماش زیاد نیست! گفتم همان بخاری برقی که کم گرم میکند را از توی خانهات بردار و بیار، وقتی بچهها رد شدند به آنها بگو بخاری من خراب است. مثلاً میگفت به ما مایع دستشویی ندادهاند. گفتم یعنی توی خانه خودت مایع دستشویی نداری؟ اینها چیزهای خیلی سادهای هستند. وقتی شما میروی دم چادر طرف و او میگوید به من هیچی ندادهاند، نباید سریع احساساتی شوی و فیلم بگیری و پخش کنی. باید او را آرام کنی و انتظارات او را متعادل کنی. این کاری است که رسانهها هم باید انجام بدهند. برای همین من شدیداً به سلبریتیها و چهرههای مختلف که به چنین بحرانهایی میآیند توصیه میکنم از احساساتی کردن ماجرا جلوگیری کنند. در بحران خیرات تقسیم نمیکنند؛ به هرحال اتفاقی افتاده و مشکلاتی پیش آمده. نباید فضا را سیاه کرد و مردم را ناامید کرد. این یکی از مهمترین کارهایی است که امدادگرها و خیریهها و گروههای مردمی باید به آن توجه کنند.